دين وفطرت
رابطه قرآن و فطرت

رابطه قرآن و فطرت

 

رابطه قرآن و فطرت
رابطه قرآن و فطرت در مثال طلاق
پرفسور عبدالعزیز بایندر
چکیده
فطرت به این معنی است : اصول و قوانین آفرینش و تغییر و توسعه آن، این چیزی است که زیرساخت اصلی كائنات می باشد. این به این معناست که آسمانها و زمین، انسان، حیوانات، گیاهان و چیزهای دیگر از آن تشکیل شده تحت تأثیر قوانین و اصول آن هستند. فطرت مبدأ اساسی در علم و فن آوری و روابط اجتماعی است، اما آن چه که مخالف فطرت است، برعکس توازن اجتماعی را به هم می زند. خداوند می فرماید:
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ [1]
پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است آفرينش خداى تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار ولى بيشتر مردم نمى‏ دانند.
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ [2]
دین رابطه انسان را با خدا تنظیم می کند. همچنین  رابطه انسان با انسان، رابطه انسان با طبیعت به ویژه ارتباط آن با محیطی که در آن زندگی می کند را تنظیم می کند.
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ [3]
   پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است آفرينش خداى تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار ولى بيشتر مردم نمى‏ دانند.
 ما با فطرت در آیات خداوند در قرآن کریم آشنا شده ایم، اما به آنچه که خدا نازل کرده در کتاب محدود نمی شود بلکه در کتاب هایی که در باره کاینات نوشته شد هم مطرح است. [4]
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ [5]
به زودى نشانه‏ هاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است.
معرفتی که از دریافت ما از آیات آفاق (اطراف ما) و  انفس (از درون ما) به دست می آید،  مارا در ذهن مان آماده می کند تا  از معرفت کسب شده استفاده کنیم. این معرفت ذکر نامیده می شود و استحضار آن در ذهن را هم معرفت می گویند. [6] و این معرفت در سازگاری و هماهنگی کامل با کتاب خداست.
به این خاطر است که  هر کس قرآن را می خواند اعتماد به نفس و آرامشش افزایش می یابد. رسول الله (ص) همیشه مردم را به تذکر دعوت می کردند. تذکر –  فعال کردن آنچه در ذهن است. وقتی که حضرت ابراهیم (ع) به مردم خطاب می کند- آیا متذکر نمی شوید؟ [7]  – منظورش این است که آیا به آن معرفتی که در ذهن دارید رجوع نمی کنید؟ نمی خواهید اعتراف کنید که دارید اشتباه می کنید؟! همین “ذکر” کلمه مشترک است با کتاب الهی. الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ [8]
   همان كسانى كه ايمان آورده ‏اند و دلهايشان به ياد خدا آرام مى‏ گيرد آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مى‏ يابد.
همچنین در آیه دیگر می فرماید:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ [9]
بى ‏ترديد ما ذکر( اين قرآن)  را به تدريج نازل كرده‏ ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.
هر کس قرآن را با تدبر بخواند، خواهد یافت که آن ذکری که در آن موجود است با اطلاعات و تمایلات خودش هماهنگی دارد. لذا خداوند می گوید که:
الَّذِينَ آَمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ [10]
همان كسانى كه ايمان آورده‏ اند و دلهايشان به ياد خدا آرام مى ‏گيرد آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مى‏ يابد.
صحت معلومات انسان متوقف بر تطابق داشتن با آیات قرآن است. هر چه انسان آیات قرآنی و شگفتی های آفرینش را بیشتر درک کند، ثقافت و اطمینانش هم بیشتر می شود. هر موجودی در کاینات مخالف فطرت نیست، این انسان است که با فطرت مخالفت می کند و توازن را  بر هم می زند چون خداوند به او عقل، اراده و قدرت داد و او آن چه را که می خواهد انجام می دهد.
آن چیزی که انسان را به مخالفت با فطرت فرا می خواند – منافع، آرزوها و رغبت است. انسان در ابتدا ازاین کار، یعنی از مخالفتش با فطرت ناراحت می شود، اما بعداً به این مخالفت عادت کرده آنرا طبع جدید خود قرار می دهد و مخالفت با فطرت را چیز عادی تلقی می کند. شباهت ها خدشه دار می شود،  اما او از محاسبه خود اجتناب می ورزد.
 لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [11]
همواره آن ساختمانى كه بنا كرده‏ اند در دلهايشان مايه شك [و نفاق] است تا آنكه دلهايشان پاره پاره شود و خدا داناى سنجيده‏ كار است.
خطا وگناه مخالف سلوک فطرت است. صداقت و تقوی با فطرت همخوانی دارند، اما برای استمرارش به سعی تلاش نیاز دارد.
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا *   قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا* وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا [12]
كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد* و هر كه آلوده ‏اش ساخت قطعا درباخت* و هر كه آلوده‏ اش ساخت قطعا درباخت *
کسی که با فطرتش مخالفت کرد اولش ناراحت می شود، و بعد از این یا آن را ترک می کند و یا ادامه می دهد. اما ناراحتی او از این است که خداوند به او الهام می کند که دارد عاصی می شود. و این انذار است. نفس الهام شده اش می گوید : تو داری اشتباه می کنی، به این خاطر حین ارتکابش ناراحت می شود.
تقوا از افتادن به خطا محافظت می کند. انسان در این سلوک خوشحال می شود، چرا که خدا الهام می کند که این موافق فطرت است.
قرآن همان طوری که قبلا هم گفتیم کاملا موافق با فطرت است. در این زمانه خیلی مثال می توانیم بیاوریم. یکی از بارز ترین مثال ها در این زمینه مسأله طلاق را می آودیم.
ارتباط طلاق با فطرت
طلاق یکی از اشکال پایان دادن به ازدواج است. در آیات مربوط به طلاق مرد فاعل و زن مفعول بوده، لذا طلاق طبق قرآن کریم یک طرفه پایان دادن به ازدواج از طرف مرد است. او حد اکثر می تواند از حق استفاده کند. در قرآن همچنین حق پایان دادن به زندگی مشترک به زن هم داده شد:
وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ [13]
و مانند همان [وظايفى] كه بر عهده زنان است به طور شايسته به نفع آنان [بر عهده مردان] است و مردان بر آنان درجه برترى دارند و خداوند توانا و حكيم است.
این آیه در مورد پایان دادن به ازدواج است و آن  نشان می دهد  که در این موضوع، بین زن و شوهر تعادلی وجود دارد. آیه راجع به حق طلاق زن این است: وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلاَّ أَن يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [14]
و براى شما روا نيست كه از آنچه به آنان داده‏ ايد چيزى بازستانيد مگر آنكه [طرفين] در به پا داشتن حدود خدا بيمناك باشند پس اگر بيم داريد كه آن دو حدود خدا را برپاى نمى‏ دارند در آنچه كه [زن براى آزاد كردن خود] فديه دهد گناهى بر ايشان نيست اين است‏ حدود احكام الهى پس از آن تجاوز مكنيد و كسانى كه از حدود احكام الهى تجاوز كنند آنان همان ستمكارانند.
در آیه مربوط به پایان دادن به زندگی زناشویی از طرف زن دیگر کلمه طلاق به کار نرفته، بلکه “افتدا” استفاده شد. فاعل در افتدا زن است. افتدا برای زن یک تکلیف مالی می دهد. آن هم این است که باید مهریه و یا قسمتی از آن را به شوهر بدهد. خیلی از مرد ها می خواهند آن مهریه ای که داده بودند و یا هدیه را  پس بگیرند. قرآن چنین اجازه ای به مرد نمی دهد. در آیه دیگر آمده است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاء كَرْهًا وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا [15]
اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد براى شما حلال نيست كه زنان را به اكراه ارث بريد و آنان را زير فشار مگذاريد تا بخشى از آنچه را به آنان داده ‏ايد [از چنگشان به در] بريد مگر آنكه مرتكب زشتكارى آشكارى شوند و با آنها به شايستگى رفتار كنيد و اگر از آنان خوشتان نيامد پس چه بسا چيزى را خوش نمى‏ داريد و خدا در آن مصلحت فراوان قرار مى ‏دهد.
در آیه دیگر به حفظ حق زن پرداخته می گوید:
وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا [16]
و اگر خواستيد همسرى [ديگر] به جاى همسر [پيشين خود] ستانيد و به يكى از آنان مال فراوانى داده باشيد چيزى از او پس مگيريد آيا مى‏ خواهيد آن [مال] را به بهتان و گناه آشكار بگيريد.
مرد برای این که می خواهد وارث زنش باشد نه طلاقش می دهد نه همسرداری می کند، در چنین شرایط سخت می توانست سالها بماند در چنین حالاتی کسانی که این زوج را خوب می شناسند باید وارد عمل شوند:
وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا [17]
و اگر از جدايى ميان آن دو [ زن و شوهر] بيم داريد پس داورى از خانواده آن [شوهر] و داورى از خانواده آن [زن] تعيين كنيد اگر سر سازگارى دارند خدا ميان آن دو سازگارى خواهد داد آرى خدا داناى آگاه است
اگر بعد از بررسی  به این نتیجه رسیدند که زن شوهر نمی توانند با هم زندکی کنند، زن می تواند از حق افتدا استفاده کند:
فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [18]
اگر بيم داريد كه آن دو حدود خدا را برپاى نمى ‏دارند در آنچه كه [زن براى آزاد كردن خود] فديه دهد گناهى بر ايشان نيست اين است‏ حدود احكام الهى پس از آن تجاوز مكنيد و كسانى كه از حدود احكام الهى تجاوز كنند آنان همان ستمكارانند.
حبیبه دخترسهل انصاری با ثابت ابن قیس ازدواج کرده بود. یک روز پیامبر (ص)رفته بود نمازصبح دم در حبیبه را دید. پرسید تو کی هستی؟ کفت: دختر سهل هستم. وقتی  که پرسید چه می خواهد گفت که می خواهد از شوهرش جدا شود. تا شوهرش ثابت نیامده بود به پیامبر (ص) گفت که هر چه که او به من داده هنوز هست (از بین نرفته). وقتی که ثابت آمد پیامبر (ص) به او فرمود: اموالت را از زنت بگیر. بعد زنش هم پیش خانواده خودش ماند (خانه پدری). [19] در آیه افتدا الله شرط گزاشت که از مرزی که خداوند قرار داده تجاوز نشود. در حالی که در آیه طلاق این شرط وجود ندارد. در پایان دادن امر ازدواج زن نمی تواند یک  طرفه عمل کند، اما مرد می تواند. لذا در قرآن  گفته شد: وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ
اما چون صحبت ما در باره طلاق است نه افتداء این جا به این مسأله خواهیم پرداخت. مرد با یک کلام طلاق را صادر می کند و این باید تا سه بار تکرار شود. طبق دیدگاه حنفیه، شافعیه، مالکیه و حنبلیه می تواند با یک جا گفتن این جمله طلاق صادر شود و این حال برای هر کس چیز سنگینی است. ما می خواهیم این مسأله را مطابق آیات قرآن بررسی کنیم.
طلاق در قرآن
در قرآن کریم چنین آمده:
الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلاَّ أَن يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ * فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ [20]
طلاق [رجعى] دو بار است پس از آن يا [بايد زن را] بخوبى نگاه داشتن يا به شايستگى آزاد كردن و براى شما روا نيست كه از آنچه به آنان داده‏ ايد چيزى بازستانيد مگر آنكه [طرفين] در به پا داشتن حدود خدا بيمناك باشند پس اگر بيم داريد كه آن دو حدود خدا را برپاى نمى‏ دارند در آنچه كه [زن براى آزاد كردن خود] فديه دهد گناهى بر ايشان نيست اين است‏ حدود احكام الهى پس از آن تجاوز مكنيد و كسانى كه از حدود احكام الهى تجاوز كنند آنان همان ستمكارانند* و اگر [شوهر براى بار سوم] او را طلاق گفت پس از آن ديگر [آن زن] براى او حلال نيست تا اينكه با شوهرى غير از او ازدواج كند [و با او همخوابگى نمايد] پس اگر [شوهر دوم] وى را طلاق گفت اگر آن دو [همسر سابق] پندارند كه حدود خدا را برپا مى‏ دارند گناهى بر آن دو نيست كه به يكديگر بازگردند و اينها حدود احكام الهى است كه آن را براى قومى كه مى ‏دانند بيان مى ‏كند.
 در آیه “طلاق مرتان” آمده است، دو بار و جزء من الزمان یعنی  در غیر زمان است، همزمان نیست. “ال” هم که پیش از طلاق آمده معرفه است، یعنی آن طلاقی که معلوم است دو بار است. اما خود طلاق چه بودنش در قرآن چنین آمده:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا* فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا [21]
اى پيامبر چون زنان را طلاق گوييد در [زمان‏بندى] عده آنان طلاقشان گوييد و حساب آن عده را نگه داريد و از خدا پروردگارتان بترسيد آنان را از خانه‏ هايشان بيرون مكنيد و بيرون نروند مگر آنكه مرتكب كار زشت آشكارى شده باشند اين است احكام الهى و هر كس از مقررات خدا [پاى] فراتر نهد قطعا به خودش ستم كرده است نمى ‏دانى شايد خدا پس از اين پيشامدى پديد آورد *پس چون عده آنان به سر رسيد [يا] به شايستگى نگاهشان داريد يا به شايستگى از آنان جدا شويد و دو تن [مرد] عادل را از ميان خود گواه گيريد و گواهى را براى خدا به پا داريد اين است اندرزى كه به آن كس كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارد داده مى‏ شود و هر كس از خدا پروا كند [خدا] براى او راه بيرون‏ شدنى قرار مى ‏دهد.
 مدت عده هم در آیه 229 بقره آمده است. عبد الله ابن عمر  وقتی که همسرش حیض بود او را طلاق داد. زمانی که  پیامبر (ص) این خبر را شنید فرمود:  به او (زن عبد الله) بگویید که برگردد پیش شوهرش، تا از حیض پاک نشده از او جدا نشود. بعد از این که دفعه دوم بعد از حیض بعدی  پاک شد، اگر خواست با همسرش زندگی کند و اگر هم نخواست، قبل از این که با او نزدیکی کند، جدا شود. این عده زنان است که خداوند فرمود. [22]
پس برای طلاق دادن زن او باید از حیض پاک باشد، و در حین پاکی خود نزدیکی نداشته باشد. کاری که عبد الله بن عمر کرده بود خلاف امر خداوند بوده لذا پیامبر صلی الله علیه وسلم امر کرد که این اشتباه اصلاح شود. در فرمایش خود پیامبر صلی الله علیه وسلم می گوید که نه یک بار بلکه دو بار حیض و پاک شود و به این نحو عبد الله را مجازات نموده بود.
آنچه که طبق قرآن است در مسأله طلاق در آیه 229 بقره آمده است و این طلاق دو باره است و هر آنچه که خلاف آن باشد خلاف قرآن خواهد بود. در این حکمتی است، چرا که مرد در زمان حیض همسرش تمایلاتش کمتر می شود، چون نمی تواند با او رابطه جنسی داشته باشد بعد از پاک شدن تمایلات جنسی مرد به همسرش به اوج رسیده و اگر در این حال هم نزدیکی نکند، بیانگر این است که مرد در قرار خود ثابت هست. این امر جدایی بین زوجین را آسانتر می کند. طلاق که افتاد زن عده نگه داشتن را شروع می کند و این برای زنانی که عادت ماهانه دارند 3 حیض با 3 بار پاکی، برای زنان یائسه 3 ماه و حامله ها تا موقعی که زایمان کنند می باشد. طبق آیه 1 سوره طلاق زنی که در عده طلاق نشسته تا این مدت تمام نشود در خانه همسر می ماند نه مرد می تواند بگوید که زنش برود خانه پدرش و نه زن می تواند بگوید که می خواهد برود خانه پدرش.
با هم بودن زن و شوهر در مدت عده مهم است. اگر به دلایلی شوهر عجولانه تصمیم گرفته باشد در طول این مدت فرصت خوبی برای فکر کردن است. اگر عامل این جدایی کوتاهی از طرف زن باشد، در طول این مدت او می تواند کمبود های خودرا اصلاح کند. در طول مدت عده مرد می تواند قرار خودرا عوض کند. زن در مدت عده اش هیچ گونه محدودیتی در رفتارش  نسبت به شوهر ندارد، لذا می تواند علاقه او را جلب کند. در این مورد آمده:
لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا
نمى ‏دانى شايد خدا پس از اين پيشامدى پديد آورد (طلاق 1) شاید به جای نفرت محبت بین زوجین پدید آید. در این که زن از خانه بیرون نمی شود امکان این که افراد با نیت شوم وارد صحنه  بشود را سلب می کند. در طول مدت (با این که در یک مکان بودند) نزدیک نشدن مرد به همسرش نشانگر این است که اختلاف بزرگی بین این دو وجود داشته و  ادامه زندگی به عنوان یک خانواده غیر ممکن است. در آیه گفته می شود که این حدود الله است و به عنوان حدود الله: 1 عده؛ 2. بیرون نکردن زن از خانه؛ 3. بیرون نرفتن خود زنان از خانه.
حساب کردن مهلت عده بر مرد است. و این امر هم وادار می کند مرد را تا با همسرش در ارتباط باشد اگر او عده را محاسبه نکند در حالتی که می خواهد به همسرش برگردد می تواند به اشتباه گمان کند که مهلت گزشته و به این ترتیب حق خودرا از دست می دهد. اگر زن در مدت عده خود از خانه بیرون برود (خلاف شرع)، می تواند پیش دیگران مشکلات زندگی خود را تعریف کند از همسرش بدگویی کند و خبر این هم به شوهرش رسیده مسأله را پیچیده تر خواهد کرد. ضرری که از این رفتار خلاف شرع به وجود می آید اولا متوجه خود زوجین می شود. لذا در آیه گفته می شود:  اين است احكام الهى و هر كس از مقررات خدا [پاى] فراتر نهد قطعا به خودش ستم كرده است.
زنان در طول مدت عده باید اطلاعات صحیح را به شوهر بدهند وقتی قرآن می فرماید: وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ [23]
و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان دارند براى آنان روا نيست كه آنچه را خداوند در رحم آنان آفريده پوشيده دارند.
زن اگر حیض است نباید آن را پنهان کند. اگر این کار را کرد مرتکب گناه شود. در حمایت از زنان در قرآن آمده است که اگر مرد می خواهد پیش زنش در مدت عده برگردد، باید به خوبی رفتار کند و اگر هم می خواهد جدا شود این را هم با نیکی انجام دهد: فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ [24]
پس بخوبى نگاهشان داريد يا بخوبى آزادشان كنيد.
باز در حمایت از زنان می گوید:
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لَّتَعْتَدُواْ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آيَاتِ اللّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
و چون آنان را طلاق گفتيد و به پايان عده خويش رسيدند پس بخوبى نگاهشان داريد يا بخوبى آزادشان كنيد و[لى] آنان را براى [آزار و] زيان رساندن [به ايشان] نگاه نداريد تا [به حقوقشان] تعدى كنيد و هر كس چنين كند قطعا بر خود ستم نموده است و آيات خدا را به ريشخند مگيريد و نعمت ‏خدا را بر خود و آنچه را كه از كتاب و حكمت بر شما نازل كرده و به [وسيله] آن به شما اندرز مى ‏دهد به ياد آوريد و از خدا پروا داشته باشيد و بدانيد كه خدا به هر چيزى داناست.
در جاهلیت مرد زنش را طلاق می داد و هر موقع که دلش می خواست به او بر می گشت و محدودیتی به نام عده وجود نداشت، مرد نامحدود بر می گشت و علاوه بر این وقتی هم دلش می خواست کاری می کرد که زنش نتواند ازدواج کند. قرآن به این ظلم پایان داده می فرماید:
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لَّتَعْتَدُواْ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آيَاتِ اللّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [25]
و چون زنان را طلاق گفتيد و عده خود را به پايان رساندند آنان را از ازدواج با همسران [سابق] خود چنانچه بخوبى با يكديگر تراضى نمايند جلوگيرى مكنيد هر كس از شما به خدا و روز بازپسين ايمان دارد به اين [دستورها] پند داده مى‏شود [مراعات] اين امر براى شما پربركت‏ تر و پاكيزه‏ تر است و خدا مى ‏داند و شما نمى‏ دانيد.
این که در قرآن فقط دو بار اجازه داده می شود که مرد به زنش برگردد با فطرت انسان هم سازگار است. چون اشتباهی که انجام می شود یک- دو بار بخشیده می شود، بار سوم دیگر بخشیده نمی شود. بنابرین در داستان موسی (ع) با حضرت خضرشاهد این هستیم. دو بار حضرت حضر موسی (ع) را بخشید ولی بار سوم که باز سؤال کرد، گفت از این به بعد باید جدا شویم:
قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا [26]
گفت اين [بار ديگر وقت] جدايى ميان من و توست به زودى تو را از تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت.
در روایتی از ابن عباس نقل شده است:  عبد یزید همسر خود ام رقانه را طلاق داد و با زنی از قبیله مزینه ازدواج کرد. روزی همین زن آمد پیش پیامبر (ص) و از عبد یزید چنین شکایت کرد او به تار موی خود اشاره کرد و گفت- نفعی که از او دارم به اندازه این هم نیست! مرا از او جدا کن پیامبر (ص) از آن زن درغضب شده و فرمود تا رقانه با برادرش را بیاورند. وقتی آنها آمدند، پیامبر (ص) به فرزندان عبد یزید اشاره کرده گفت: های مردم شما در این دوتا شباهتی به عبد یزید می بینید؟ در این یکی فلان چیزش و در آن یکی فلان شبیه پدرش نیست؟ مردم گفتند: آری، شبیه است! بعد پیامبر (ص) به عبد یزید گفتند که  زن از قبیله مزینه را طلاق داده (که او همین کار را کرد) به همسر سابقش برگردد. عبد یزید هم گفت که زن سابق را 3 طلاقش داد. پیامبر (ص) گفت برگرد پیشش و این آیه را خواند: اى پيامبر چون زنان را طلاق گوييد در [زمان‏بندى] عده آنان طلاقشان گوييد و حساب آن عده را نگه داريد (طلاق 1)
ابن عباس نقل می کند که پسر عبد یزید هم زنش را طلاق داده از این رنج می برد. آمده بود پیش پیامبر (ص) و آن حضرت چگونگی طلاق را پرسیدند و وقتی معلوم شد که در یک جا سه طلاق داده فرمودند که این فقط یک طلاق محسوب می شود. و او هم به همسر خودش برگشت. [27]
انحراف در این مسأله بعد از خلافت عمر شروع شد چون طبق روایات از ابن عباس در دوران رسول الله (ص)، خلافت ابو بکر و عمر سه طلاق دادن در یک جلسه یک طلاق محسوب می شد.
عمر ابن الخطاب  رضی الله عنه گفته بود:
مردم در آن چیزی که با احتیاط عمل کنند، دارند با عجله تصمیم می گیرند. آیا آنها در چیزی که علیه خود باشد هم چنین خواهند کرد؟ [28]
از روایتی که ابن عباس نقل کرد معلوم می شود که در مسأله طلاق تغییراتی ایجاد شد. مجاهد می گوید: من پیش ابن عباس بودم که یکی آمد پیشش و گفت: من زن خود را سه طلاق دادم. ابن عباس به فکر فرو رفت و یک مدت ساکت شد. فکر کردم او همسرش را بر می گرداند. ابن عباس گفت:  خودتان یک حماقتی انجام داده بعد ابن عباس ابن عباس می گویید. خداوند می فرماید:” نمى ‏دانى شايد خدا پس از اين پيشامدى پديد آورد” تو از خدا نترسیدی و من راه چاره برایت نمی بینم. تو به خدا عصیان کردی. زنت هم از تو جدا شد. خداوند می فرماید:” اى پيامبر چون زنان را طلاق گوييد در [زمان‏بندى] عده آنان طلاقشان گوييد و حساب آن عده را نگه داريد” (طلاق، 1؛) [29]
امام مالک می گوید: عبد الله ابن عمر، عبد الله ابن عباس، عبد الله ابن مسعود، عمر ابن عبد العزیز و مروان ابن حکم هم همین دیدگاه را داشتند. [30]
طلاق در سنت فقه
در مذاهب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی سه طلاقی که با یک لفظ داده شده باشد،  سه طلاق محسوب می شود. یعنی اگر یک نفر به همسرش بگوید که “تو را سه طلاق داده ام”،  این زن چه حایض و چه پاک باشد، چه این که در زمان پاکیش با او نزدیکی کرده باشد، و یا نکرده باشد هیچ فرقی نمی کند، بین زن شوهر طلاق صادر می شود.
برخی از این فقهاء ادعا می کنند که -ال- که در “الطلاق مرتان” آمده، ال – جنس است معنا چنین می شود: مرد حد أکثر می تواند دو بار همسرش را طلاق بدهد.  چون در طلاق سوم هیچ اختلافی نیست، ناچارند کل جمله را از اساس تغییر دهند. سرخسی چنین می گوید:
“الطلاق المباح فی دفعتین و دفعة ثالثة” یعنی طلاق دو بار مباح است و بار سوم است. [31]
“و بار سوم است” را از آیه 230 سوره بقره  گرفته بود که می فرماید:  “و اگر [شوهر براى بار سوم] او را طلاق گفت” می توان برداشت کرد. اگر حکم آیه  230 اضافه شود، احتمال این که در آیه 229 سوده بقره ال کلمه الطلاق -ال- جنس باشد، نمی ماند. چرا که جمله اسمیه است که خودش معنی الطلاق مرتان را می فهماند. هر کسی که با ادبیات عرب آشنایی داشته باشد، خواهد دید که این جا می خواستند رأی خود را با زور توجیه کنند.
برخی دیگر گفتند که ال در آیه 229، -ال- عهد است، و آن یک نوع طلاق را بیان می کند.آنان از  آیه قبلی استفاده کردند: وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ [32]
و زنان طلاق داده شده بايد مدت سه پاكى انتظار كشند–  و می گویندکه در این مطلب اشاره شده است.  ابن تیمیه از جمله کسانی است که این دیدگاه را دارد. [33]
در حالی که در آیه چگونگی بودن طلاق را بیان نمی کند، بلکه احکام آن چه که بعد از طلاق انجام می گیرد را توضیح می دهد. آن چه که مربوط به چگونگی طلاق فقط در آیه اول سوره طلاق آمده است. به این دلیل نمی شود گفت که آن –ال- چیز دیگر را نشان می دهد.
به گفته ابن همام این آیه طلاقی را،  یعنی طلاق دو باره، بیان می کند که موافق سنت است. چون در باره طلاق سه بار در یک جا، اتفاقی موجود. [34] اما چه طور می شود اتفاقی که بعد به وجود آمده به قرآن تحمیل شود؟!
خیلی از فقهاء گفتند که “مرتان ”  نشانگر همزمان نبودن آن است. کاسانی صاحب بدائع الصنائع از فقهاء مذهب حنفی جزء این فقهاء است.  خداوند می فرماید اگر می خواهید طلاق دهید، در دو دفعه این را انجام دهید.  این امر نشان می دهد که در یک دفعه طلاق دادن حرام است و یا مکروه [35] جالب است که همه مذاهب چهارگونه قبول دارند که یک جا طلاق دادن کراهت دارد و یا حرام است.
در تفاسیر هم همین روش را پیش گرفتند. نه  در آیه 229 بقره کلمه “مرتان” را خوب توضیح دادند، و نه آیه اول سوره طلاق را با آن آیه ربط داده اند. شاید گفته بنده یک ادعای بزرگ و بی اساس تلقی شود، اما  به همه تفاسیر رجوع کرده و ملاحظه کردم که همه آن ها معمولا یک دیگر را تکرار کرده اند. تفاسیر ابن کثیر، قاضی بیضوی، ابو سعود، فتح القدیر از مهمترین تفاسیر دارای این دیدگاه هستند.
نتیجه گیری
علمای اسلام مانند دانشمندان علوم و فن آوری باید متحول باشند وسعی کنند احکام را از قرآن کریم اکتشاف کنند.  اگر مثل دانشمندان اجتماعی به راه ایجاد احکام رو بیاورند، آن موجب می شود که احکام مغایر با فطرت انسان ابداع شود.  همان طور که دیدیم، قرآن حق طلاق را به مرد داده، اما نحوه  آن را متناسب با فطرت قرار داده. همچنین به زن هم حق ابطال ازدواج هم داده شده، اما طوری که همسران در دادگاه ها و جلو مردم یک دیگر را توهین نکنند و افتراء نگویند. فقها که به جای کشف حکم قرآنی، صادر کردن حکم را به عمل آورده اند. احکام طلاق را که کاملا با فطرت همخوانی دارد را با احکامی که خلاف فطرت است عوض کردند.   

 


[1] روم؛ 41؛

 

 

[2] حج؛ 18؛

 

 

[3] روم؛ 30؛

 

 

[4] ر.ک: آل عمران، 3/58؛ الأعراف، 7/63؛ الحجر، 15/ 6، 9؛ النحل، 16/44؛ الأنبياء، 21/2، 50، 105؛ الفرقان، 25/18؛ يس، 36/1؛ ص، 38/8؛ القمر، 54/25.

 

 

[5] فصلت؛ 53؛

 

 

[6] مفردات ألفاظ القرآن مادة: ذكر؛

 

 

[7] انعام؛ 80؛

 

 

[8] رعد؛ 28؛

 

 

[9] حجر؛ 9؛

 

 

[10] رعد؛ 28؛

 

 

[11] توبه؛ 110؛

 

 

[12] الشمس؛ 8-10؛

 

 

[13] بقره؛ 228؛

 

 

[14] بقره ؛ 229؛

 

 

[15] نسا 19؛

 

 

[16] نسا 20؛

 

 

[17] نسا 35؛

 

 

[18] بقره 229؛

 

 

[19] الموطا؛ طلاق 11؛ حدیث 31؛

 

 

[20] بقره، 229 و 230؛

 

 

[21] طلاق، 1،2؛

 

 

[22] این حدیث در اکثر کتاب های حدیثی در باب طلاق نقل شده است. مثل بخاری، مسلم، نسایی، ابن ماجه، ترمذی، دارمی، ابو داوود، الموطأ… متن حدیثی که آوردیم از صحیح بخاری باب طلاق گرفتیم؛

 

 

[23] بقره 228؛

 

 

[24] بقره 231؛

 

 

[25] بقره  232؛

 

 

[26]کهف، 78؛

 

 

[27] احمد بن حنبل، مسند. به قول ابن حنبل همه روات این حدیث ثقه بوده ؛

 

 

[28] مسلم، طلاق، 2 (15، 16 و 17 (1402))؛ نسایی طلاق، 8؛ ابو داوود طلاق، 10؛

 

 

[29] ابو داوود، طلاق ، 10؛

 

 

[30] الموطأ ، طلاق؛

 

 

[31] سرخسی، المبسوط؛ ص 5؛

 

 

[32] بقره، 228؛

 

 

[33] احمد بن تیمیه؛ مجموعة الفتاوی؛ بیروت 1398؛ ص 80؛

 

 

[34] کمال ابن همام، محمد بن عبد الواحد السیواسی؛ شرح فتح القادر، دار الفرق؛ بیروت، ص 70؛

 

 

[35] علاء الدین الکاسانی، بدایع الصنایع فی ترتیب الشرایع، بیروت 1982، نشر دوم؛

 

 

نظریه ها

  • سلام، همخوانی احکام اسلامی با فطرت انسان لازم است؟ آیا می شود به فطرت خود شک کرد؟

    • اسلام کاملا با فطرت هماهنگ بوده منظور از “المیثاق” در آیه “أ لست بربکم ” همان فطرت است.

  • سلام

    اگر تمامی احکام با فطرت ما سازگاری دارد چرا در آیات مختلف حق طلاق یک طرفه به مرد داده شده؟
    ایا این ستم نیست گه هرمردی هر زمان از هوس یا بخاطر مشکلی ساده زنش را طلاق دهد و هیچ گناهی هم در پیشگاه خداوند مرتکب نشده باشد؟
    ما می خواهیم پناه اول و آخرمان خدا باشد.
    چه طور به خداوند اتکا کنیم وقتی زمینه ی ظلم برای مردان این چنین باز شده.
    لطفا در این مورد توضیح دهید.

    • طلاق حقی است که هر دو طرف آن را دارند؛ زن هم می تواند طلاق بگیرد و به آن افتداء می گویند. مقاله در این زمینه داریم می توانید رجوع کنید

مارا از مدیای مجازی متوانید دنبال بکنید