دين وفطرت
حسن و قبح عقلی

حسن و قبح عقلی

حسن و قبح عقلی

‏ از جمله بحث هاي کلامی که پایه بسیاري از اظهارنظرها می باشد، بحث حسن و قبح عقلی است. در یک طرف، اشاعره و ‏در طرف دیگر معتزله، کرامیه، خوارج، ثنویه، تناسخیه و براهمه قرار دارند و این در حالی است که صاحب نظران امامیه ‏، نظریه گروه دوم را انتخاب کرده اند. برخی افعال، موضوع حکم عقل به حسن و قبح هستند و عقل انسان، بدون نیاز به ‏فرمان شرع، آن را درك می نماید

گروه اول یا همان اشاعره، این مطلب را انکار نموده، می گویند حسن یا پسندیده آن است که شارع مقدس بدان امر نماید و به ‏این ترتیب، آن را حسن بشمارد و در مقابل آن قبیح قرار دارد که عبارت است از آنچه مورد نهی شرعی قرار گیرد. حسن و ‏قبح داراي معانی مختلفی هستند که ابتدا باید دید کدام یک مورد نزاع است؟ بعد باید ملاحظه نمود که آیا به راستی آنچه مورد ‏انکار اشاعره است و مورد اثبات گروه دوم قرار دارد، به درستی مشخص است؟ به بیان دیگر، آیا محل نزاع در بحث حسن ‏و قبح عقلی به درستی تنقیح شده است یا خیر؟ معناي لغوي و اصطلاحی حسن و قبح حسن و قبح از نظر لغوي، واضح ‏هستند؛ چراکه حسن به معناي زیبا یی و پسندیده ‏167 ؛ شرتونی /1 : بودن و قبح به معناي زشتی و ناپسند بودن است. ‏‏(فیومی، 1347 ‏193 ) ولی از نظر اصطلاحی براي این دو واژه، معانی مختلفی ذکر / لبنانی، بی تا: 1 شده است. در کتاب ‏هاي کلامی معمولاً براي حسن و قبح، سه معناي اصطلاحی ذکر میشود که عبارتند از: یک. ملائمت و منافرت با نفس یا ‏طبع؛ مثلاً وقتی می گوئیم فلان غذا حسن است، منظور این است که این غذا مناسب با طبع و لذیذ می باشد و در مقابل آن ‏غذاي بدمزه و غیر مقبول طبع انسان قرار دارد. دو. دارا بودن کمال و نقص؛ مانند اینکه گفته شود علم حسن است؛ یعنی علم ‏کمال به حساب می آید و در مقابل، جهل قبیح و باعث نقص خواهد بود. سه. استحقاق مدح و ذم از نظر عقل و عقلا؛ مانند ‏اینکه بگوئیم عدل حسن است و منظور این است که انجام دهنده عدل، استحقاق مدح را داراست و وقتی می گوئیم ظلم قبیح ‏است، منظور این است که ظالم، مستحق ذم و سرزنش است .

(64 : (حلی، 1360 فخررازي نیز براي حسن و قبح همین سه معنا را ذکر کرده، می گوید: بدان که ما به عقل می دانیم ‏بعضی چیزها هست که ملائم طبع ما باشد و بعضی چیزها هست که منافر طبع ما باشد و بعضی چیزها چنانکه راحت ‏رسانیدن، ملائم طبع است و این ملائمت و منافرت موقوف نیست بر شرع و همچنین به عقل می دانیم که عقل، صفت کمال ‏است و جهل، صفت نقص و ما را در این معرفت، حاجت به هیچ شرع نیست؛ بلی! اینجا سخن دیگر است و آن، آن است که ‏بعضی افعال متعلق ذم است، عاجلاً و متعلق عقاب آجلاً بعضی دیگر متعلق مدح است عاجلاً متعلق ثواب است آجلاً؛ این معنا ‏فعل از براي صفتی است ‏( 246 و 247 /1 : قائم به وي یا نه؟ (رازي، 1341 شارح مواقف نیز براي حسن و قبح، سه معنا ‏ذکر می کند ؛ با این تفاوت که به جاي ملائمت و منافرت با نفس یا طبع، ملائمت و تناسب با غ رض و منافرت و ‏182 ) شارح /8 : تنافی با آن را جزء معانی حسن و قبح ذکر می نماید .

( 1370مقاصد نیز مانند شارح مواقف مناسبت و عدم مناسبت با غرض را جایگزین ‏(282 /4 : می نماید. ( 1989 تا اینجا ‏مشخص شد حسن و قبح در کتاب هاي کلامی داراي چهار معنا هست ند که عبارتند از: ملائمت و عدم ملائمت با طبع، کمال ‏و نقص، استحقاق مدح و ذم و مناسبت و عدم مناسبت با غرض و مشخص شد که معناي چهارم هم جزء معانی حسن و قبح ‏به شمار آمده است؛ ولی برخی صاحب نظران به معناي چهارم اشکال موافقت غرض در عدل، مثلاً جهت حسن است، نه ‏معنی حسن؛ بلکه » : کرده اند که لاهیجی، ) «. معنی حسن در او آن است که گفته شد؛ اعنی استحقاق مدح و جزا ‏(245 ‎‎:1365 بر طبق این اشکال نباید معناي چهارم را جزء معانی اصطلاح ی دانست ؛ بلکه این معنا ملاك و جهت معناي سوم ‏حسن و قبح می باشد و از این رو نباید آن را معناي مستقلی در کنار معناي سوم به حساب آورد. به نظر می رسد اشکال این ‏محقق وارد نمی باشد؛ چراکه موافقت و عدم موافقت با غرض به اعتبارات مختلف ، تفاوت پیدا می کند ؛ مثلاً کار ظالم از ‏جهتی که تأمین کننده هدف اوست، حسن می باشد و این طور نیست ک ه موافقت با غرض و عدم آن فقط به عنوان ملاك ‏معناي سوم مطرح باشد؛ بلکه خود ، معناي مستقلی است که به اعتبارات مختلف، تفاوت پیدا می کند؛ به طوري که یک کار ‏براي یک نفر، حسن و تأمین کننده غرض اوست؛ ولی نسبت به شخص دیگر، قبیح و نامناسب با غرض اوست.

بنابراین تا اینجا وجود چهار معناي اصطلاحی براي حسن و قبح مسلم است و نباید در وجود این چهار معنا تردید کرد. با ‏بررسی و تتبع در گفتار متکلمان، به معناي پنجم برمی خوریم که عبارت است از مصلحت و مفسده. در این معنا حسن بودن ‏به معناي مصلحت داشتن و قبیح بودن به معناي مفسده داشتن است؛ مثلاً وقتی گفته می شود نماز حسن است، یعنی داراي ‏مصلحت است و زمانی که اظهار می گردد نوشیدن شراب قبیح است ، یعنی حسن و » داراي مفسده است. در کلمات صاحب ‏نظران، از این معناي حسن و قبح به تعبیر می شود؛ چنانکه به حسن و قبح به معناي استحقاق مدح و ذم « قبح فعلی ‏( 41 و ‏‏42 /3 : اطلاق می گردد. (کاظمی خراسانی، 1406 « حسن و قبح فاعلی » عده اي این معنا را با معناي چهارم (مناسبت یا ‏موافقت با غرض و عدم آن ) یکی دانسته و اظهار داشته اند که مطابقت و عدم مطابقت با غرض، بیان دیگري از مصلحت ‏362 ) ولی حق این است که یکی دانستن این دو /1 : و مفسده است. (مظفر، 1396 معنا اشتباه و ناشی از عدم تفریق میان ‏مصلحت و مفسده با غرض است. توضیح اینکه، مصلحت همان اثر نافع یک عمل یا معلول آن است؛ ولی غرض ، وجود ‏علمی آن اثر نافع و مفید است که از آن به علت غائی نیز تعبیر می گردد و لذا بر عمل متقدم است.

بنابراین مصلحت، معلول عمل می باشد؛ درحالی که غرض یا هدف، علت و طبعاً مقدم بر عمل است؛ ولی مصلحت متأخر ‏از آن خواهد بود. کوتاه ولی منفعت و مصلحت یعنی ؛« ما لاجله العمل » سخن اینکه، غرض عبارت است از با توجه به این ‏اختلاف میان غرض و مصلحت، دیگر صحیح .« ما ینتهی الیه العمل » نیست حسن و قبح را به معناي چهارم و پنجم یکی ‏بدانیم و لذا حق – تا اینجااین است که گفته شود حسن و قبح داراي پنج معنا هستند. اشکال دیگري که در باب معناي پنجم ‏مطرح است، اینکه برخی صاحب نظران اظهار می دارند نباید مصلحت و مفسده را جزء یکی از معانی حسن و قبح دانست ‏؛ بلکه حسن آنچه مصلحت دارد، به دلیل ملائمت با نفس و نیز قبح آنچه مفسده دارد، به دلیل منافرت با نفس می باشد؛ از این ‏رو بر این باور پا می فشارند که نباید مصلحت ‏(219 /1 : و مفسده را جزء معانی حسن و قبح به شمار آورد. (مظفر، ‏‏1373 این نظریه هم ناصواب است؛ زیرا وقتی می گوئیم نماز حسن است و منظور ما این است که این عمل داراي مصلحت ‏است، آیا حسن بودن آن به این دلیل است که نفس و طبیعت انسان با آن سازگار است و آدمی از آن لذت می برد؟ ملائمت با ‏نفس یعنی سازگاري با طبیعت و وقتی می گویند فلان غذا حسن است ، یعنی با طبیعت انسان سازگار است و از این جهت چه ‏بسا نماز براي بسیاري که خوي تنبلی دارند، قبیح باشد؛ یعنی با طبع ایشان سازگار نمی باشد؛ لذا صحیح نیست بگوئیم ‏مصلحت و مفسده از معانی مستقل حسن و قبح نیست و با معناي نخست یکی می باشد. بنابراین بی تردید مصلحت دار بودن ‏و مفسده داشتن به عنوان معناي پنجم حسن و قبح به شماره می رود.

برخی از محققان علاوه بر معانی پیش گفته، دو معناي دیگر را نیز به معانی حسن و قبح اضافه کرده اند که عبارتند از: ‏استحقاق مدح و ذم از جهت عرفی و ‏(317 : شرعی. (اصفهانی، 1335 منظور از این دو معنا روشن است؛ چراکه استحقاق ‏مدح و ذم از منظر عرف ، ممدوح و یا مذموم بودن عرفی آن است و از منظر شریعت هم ممدوح و یا مذموم بودن شرعی آن. رابطه معناي لغوي با معانی اصطلاحی با مشخص شدن معانی اصطلاحی حسن و قبح و اینکه این معانی اصطلاحی به هفت ‏معنا می رسند و اینکه ذکر سه معنا در بیشتر کتاب ها ناشی از عدم استقصاي کامل است، نکته قابل توجه این است که رابطه ‏میان معناي لغوي با معانی اصطلاحی حسن و قبح را بیان نمائیم. رابطه مزبور به نحو اختصار عبارت است از رابطه ‏مفهوم با مصداق؛ چراکه حسن در لغت عبارت است از پسندیده بودن؛ از این رو در موارد مختلف داراي مصادیق متفاوت ‏است؛ مثلاً در مورد غذا، پسندیده بودن آن از این جهت است که با طبیعت انسان سازگار باشد و در مقابل اگر غذائی با طبع ‏انسان ناسازگار باشد، قبیح و ناپسند است. لذا معانی مختلف اصطلاحی، جزء مصادیق معناي لغوي حسن و قبح می باشند که ‏در هر مورد و زمینه اي پسند یا ناپسند بودن به یک صورت است و این اختلاف مصادیق به دلیل اختلاف در جهت و سبب ‏پسندیده بودن است. تعیین محل نزاع از میان هفت معناي اصطلاحی که براي حسن و قبح ذکر گردید، معناي سوم مورد نزاع ‏و گفتگو میان اشاعره از یک طرف و معتزله، امامیه و دیگران از طرف دیگر قرار دارد؛ چنانکه در کتاب هاي کلامی ‏دیگر نیز تصریح شده است که حسن و قبح به معناي ملائم و غیر ملائم با طبع و یا موافق و غیر موافق با غرض و بقی ه ‏معانی ، مورد نزاع و اختلاف نیستند و معناي مورد اختلاف عبارت است از استحقاق مدح و ثواب یا ذم و عقاب. توضیح ‏اینکه، از نظر همگان حتی اشاعره، عقل حسن اشیا به معناي موافق غرض و یا مصلحت داشتن عمل و یا ملائم با طبع و ‏مانند آن را درك می کند ؛ چنانکه قبح آن را نیز درك می نماید.

از دیدگاه اشعري، درك این امر منوط به شرع است و عقل توانایی درك این جهت را در اشیا و امور ندارد و فقط از طریق ‏شرع پی به این امر برده می شود؛ ولی معتزله و امامیه اعتقاد دارند بدون نیاز به شریعت، امکان ادراك حسن و قبح به این ‏معنا وجود دارد. بنابراین از نظر اشاعره، حسن و قبح به معناي موافقت غرض و ملائم طبع و مانند آن به کمک شرع ‏صورت نمی گیرد؛ بلکه واقعیتی است که عقل بدان پی می برد و نیازي به شریعت نیست؛ ولی حسن و قبح به معناي ‏استحقاق مدح و ذم فقط از طریق شرع درك می شود؛ این صورت که هر آنچه را شارع به آن امر نمود، حس ن و هر آنچه ‏از آن نهی کرد، قبیح می باشد و لذا حسن و قبیح جز از طریق امر و نهی شارع مقدس فهمیده نمی شود.

البته نزاع میان اشاعره و معتزله در این جهت، دائر میان ایجاب جزئی و سلب کلی است؛ یعنی اشاعره به طور کلی منکر ‏حسن و قبح عقلی اند و در مقابل ، ادعاي معتزله و کسانی که به حسن و قبح عقلی باور دارند، این است که برخی عناوین از ‏منظر حکم عقل، محکوم به حسن و قبح هستند و از میان آنها برخی عناوین، علت تامه حسن و قبح بوده، مانع بردار نیستند ‏که عبارتند از عدل و ظلم. عدل علت تامه حسن است و هیچ گاه نمی تواند حسن نباشد و همین طور ظلم همیشه قبیح است و ‏هیچ گاه نمی شود قبیح نباشد . در مقابل ، برخی عناوین ، مقتضی حسن و قبح می باشند و به خودي خود بدون عروض ‏مانع، حسن یا قبیح هستند؛ ولی اگر مانعی ایجاد شود، ممکن است در آنها تبدل رخ دهد، مثل صدق که مقتضی حسن است ؛ ‏ولی گاه مانعی باعث قبیح شدن آن می شود یا کذب که مقتضی قبح است ، تبدیل به حسن گردد؛ مثل اینکه کذبی باعث نجات ‏جان مؤمنی شود و یا صدقی که موجب هلاکت مؤمنی گردد. هستند؛ مثل « لااقتضاء » در مورد برخی عناوین هم باید گفت ‏نسبت به حسن و قبح راه رفتن و مانند آن، که به خودي خود، نه مقتضی حسن هستند، نه مقتضی قبح.

در کلمات برخی بزرگان این طور تقسیم بندي شده که برخی عناوین متصف به حسن و قبح نمی شوند، مانند حرکت نائم؛ اما ‏عناوینی که متصف به حسن می شوند، چهار دسته اند که عبارتند از واجب، مستحب، مکروه و مباح و به ضمیم ه عناوین ‏متصف به قبح، احکام حسن و قبیح به پنج دسته تقسیم می ش وند. (حلی ، ‏( 1407 الف: 33 و 302 ولی به نظر می رسد ح ‏سن مباح معنا ندارد ؛ بلکه مباح را باید داخل در دانست و مکروه را نیز از اقسام قبیح برشمرد که به این ترتیب ، عناوین « ‏لااقتضاء » هستند یا متصف به حسن و قبح می شوند و هر یک از حسن و قبیح « لااقتضاء » یا به دو شاخه تقسیم می ‏شوند؛ حسن یا مندوب است یا واجب؛ قبیح نیز یا کراهتی است یا حرام. حال با روشن شدن معناي مورد اختلاف از میان ‏معان ی اصطلاحی حسن و قبح، باید دید نزاع میان اشاعره و معتزله دقیقاً در چیست؟

بهروز پاتخولیو

مارا از مدیای مجازی متوانید دنبال بکنید