مرگ (اجل) پایان نهایی و زمانی معین برای هر چیز است. از لحظهای که نطفه در رحم مادر قرار میگیرد، ویژگیهای زیستی انسان و مدت عمر طبیعیاش تعیین میشود (عبس 80:17–19). در عین حال، زمانی مشخص و مقدر در نزد خداوند نیز وجود دارد که «اجل مسمّى» نامیده میشود (انعام 6:2). انسان تا رسیدن به اجل مسمّایش زندگی میکند. به دلیل برخی اشتباهات انسان، ممکن است این مدت کاهش یابد، به همین دلیل اعمال او به طور مداوم ثبت و ضبط میگردد (رعد 13:38–39). کسانی که مانند حضرت یونس خطای خود را اصلاح کنند، فرصت زندگی تا اجل مسمّای خود را خواهند داشت (انبیا 21:87–88، صافات 37:139–148، قلم 68:48–50). از این رو، پیامبران الهی به انسانها میآموزند که تا زمان اجل مسمّای خود، زندگی درستی داشته باشند و از این فرصت به خوبی بهرهبرداری کنند (ابراهیم 14:10).
کسی که بهناحق قصد جان دیگری را کرده و او را به قتل میرساند، نه تنها باعث از بین رفتن جان آن فرد بیگناه میشود، بلکه ممکن است خودش نیز پیش از رسیدن اجل مقرر خویش از دنیا برود. زیرا در قرآن برای قتل عمد، قصاص تعیین شده است؛ یعنی ممکن است قاتل نیز به عنوان مجازات، جان خود را از دست بدهد (بقره 2:178–179، نساء 4:93، اسراء 17:33). اما اگر قتل عمدی نباشد و از روی ناآگاهی یا اشتباه رخ دهد، مجازات آن شکل دیگری خواهد داشت (نساء 4:92).
در ماجرای حضرت موسی و خضر، دلیل مرگ کودک خردسال این بود که پدر و مادرش مؤمن و مسلمان بودند و احتمال داشت که کودک پس از رسیدن به سن رشد، آنان را به کفر و گناه وادار کند. بنابراین، خداوند به واسطهی خضر، دستور داد که جان کودک پیش از رسیدن به اجل طبیعیاش گرفته شود (کهف 18:65–89). این کار در واقع به سود کودک و والدین او بود؛ زیرا والدین از شر و کفر نجات یافتند و کودک نیز چون پیش از سن تکلیف درگذشت، از دوزخ رهایی یافت.
در دنیا، نه تنها ممکن است مرگ یک فرد، بلکه حتی مرگ یک قوم کامل نیز اتفاق بیفتد. زیرا هر امت اجل خاص خود را دارد و وقتی اجل آن برسد، همه چیز به پایان میرسد (اعراف 7:34، یونس 10:49). همانطور که قوم حضرت یونس پیش از وقوع بلا و عذاب، توبه کرده و خود را اصلاح کردند، به آنها این فرصت داده میشود که تا زمان مشخصشده در زندگی باقی بمانند. در غیر این صورت، همانند قومهای حضرت لوط، صالح، نوح و سایر پیامبران، هلاک شده و نسل آنها از روی زمین به کلی نابود خواهد شد.