وقتی می گویم حق طلاق با مرد است، تبادر ذهنی این است که زن نمی تواند با خواهش خود به زندگی مشترک پایان دهد، این موجب می شود که در باره حقوق زنان در اسلام پرسش هایی مطرح شود. اما زنان هم این حق را دارند که به زندگی زناشویی پایان دهند. خداوند می فرماید:
الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آَتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [1]
طلاق [رجعى] دو بار است پس از آن يا [بايد زن را] بخوبى نگاه داشتن يا بشايستگى آزاد كردن و براى شما روا نيست كه از آنچه به آنان داده ايد چيزى بازستانيد مگر آنكه [طرفين] در به پا داشتن حدود خدا بيمناك باشند پس اگر بيم داريد كه آن دو حدود خدا را برپاى نمى دارند در آنچه كه [زن براى آزاد كردن خود] فديه دهد گناهى بر ايشان نيست اين است حدود احكام الهى پس از آن تجاوز مكنيد و كسانى كه از حدود احكام الهى تجاوز كنند آنان همان ستمكارانند.
حکمت تشریع افتداء برای زن این است که اگر او خوفی داشته باشد که با ادامه زندگی زناشویی از طرف شوهر حدود الله مراعات نمی شود، بتواند به زندگی مشترکش پایان دهد. در چنین حالتی زن قصد جدا شدن از شوهرش را به ولی امرش مطرح می کند. اگر به نظر ولی ادعای زن صحیح است، زن می تواند افتدا کند.
اگر قرار بود زن و شوهر از هم به خواهش زن جدا شوند، مقداری از مهریه خود را می بخشد، و از آن چه که گرفته بود بیشتر نمی پردازد. چون خداوند می فرماید: مما آتيتموهن: ” آنچه که پرداختید”. و ولی الامر هم می تواند این مقدار را تعیین کند. ولی اگر شوهر در حق زنش هیچ کوتاهی نکرده باشد و زن باز هم می خواهد از وی جدا شود، باید کل آن چه که دریافت کرده بود را پس دهد.منظور از ولی الأمر محکمه و یا حکم معینی است که از محکمه صادر شد. اگر محکمه نباشد، حَکَم قایم مقام آن می شود. در این مسأله حدیثی از رسول الله (ص) نقل شد:
عن حبيبة بنت سهل الأنصاريِّ أنها كانت تحت ثابتِ بنِ قَيسِ بنِ شَمّاسٍ وأنَّ رسولَ الله خرجَ إلى الصُبح فوجدَ حبيبةَ بنتَ سهلٍ عند بابه في الغَلَسِ، فقال لها رسول الله: «من هذه»؟ فقالت: أنا حبيبةُ بنتُ سهلٍ يا رسولَ الله! قال: «ما شأنك»؟ قالت: “لا أريد أن أكون مع ثابتِ بنِ قيس”. فلما جاء زوجُها ثابتُ بنُ قَيسٍ قال له رسولُ الله: «هذه حبيبةُ بنتُ سهل، قد ذكرت ما شاء الله أن تذكر». فقالت حَبيبةُ: يا رسولَ الله! كلُّ ما أعطاني عندي. فقال رسولُ الله لثابتِ بنِ قيس: «خذ منها»، فأَخَذَ منها، وجَلَسَتْ في بيت أهلها [2]
حبيبة بنت سهل أنصاري با ثابتِ بنِ قَيسِ بنِ شَمّاسٍ ازدواج کرده بود. روزی صبح رسول الله (ص)از خانه بیرون آمده بودند، دم در حبیبه را دیدند. وقتی علت آمدنش را از او پرسید حبیبه گفت که نمی خواهد از این به بعد با ثابتِ بنِ قَيسِ بنِ شَمّاسٍ زندگی کند و قصد جدا شدن را دارد. پیامبر (ص) ثابت بن قیس را احضار کرد و گفت: این دختر سهل هر چه را که خداوند اراده کرده گفت. حبیبه بنت سهل گفت: یا رسول الله، هر چه را که شوهرم به من داد دارم. رسول الله (ص) به ثابت ابن قیس گفت: از او مالت را بگیر. ثابت مهریه را پس گرفت و حبیبه هم به خانه پدرش برگشت.
این روایت با جملات مختلف نقل شده، مثل عن ابن عباس أن امرأةَ ثابت بن قيس أتَت النبيَّ فقالت: يا رسول الله! ثابتُ بنُ قيس؛ ما أَعتِبُ عليه في خُلُقٍ ولا دينٍ، ولكنِّي أَكرَه الكفرَ في الإسلام. لا أُطِيقُه.[3] لا أطيقه بُغضًا [4] لَولاَ مخافةُ الله إذا دَخَلَ عليَّ لَبَصَقتُ في وجهه.[5]
در خلافت عمر ابن الخطاب زنی پیش او آمد و از شوهر خود شکایت کرد.خلیفه شب زن را در اتاقی که در آن کود گاوی بود، حبس کرد. صبح که شد از زن پرسید که چه طور شب را گذارند. زن در پاسخ گفت: در شب قرار (آرامش) داشتم. آن وقت خلیفه از شوهر آن زن پرسید که شب را چه طور صبح کردی. در جواب مردی هم گفت که خوش گذشت. بعد خلیفه گفت که من راه دیگری ندارم و به زن اجازه افتداء را داد. [6]
عمر می خواست بداند آیا زن می خواهد با شوهرش زندگی کند یا نه. نه پیامبر (ص) و نه خلیفه از زنان علت خواستن جدایی شان را نپرسیدند. در خلال آیه زیر موضوع افتداء روشنتر می شود:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآَتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آَتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [7]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد چون زنان با ايمان مهاجر نزد شما آيند آنان را بيازماييد خدا به ايمان آنان داناتر است پس اگر آنان را باايمان تشخيص داديد ديگر ايشان را به سوى كافران بازنگردانيد نه آن زنان بر ايشان حلالند و نه آن [مردان] بر اين زنان حلال و هر چه خرج [اين زنان] كرده اند به [شوهران] آنها بدهيد و بر شما گناهى نيست كه در صورتى كه مهرشان را به آنان بدهيد با ايشان ازدواج كنيد و به پيوندهاى قبلى كافران متمسك نشويد [و پايبند نباشيد] و آنچه را شما [براى زنان مرتد و فرارى خود كه به كفار پناهنده شده اند] خرج كرده ايد [از كافران] مطالبه كنيد و آنها هم بايد آنچه را خرج كرده اند [از شما] مطالبه كنند اين حكم خداست [كه] ميان شما داورى مى كند و خدا داناى حكيم است
راجع به صلح حدیبیه که پیامبر (ص) امضا کرده بود یکی از بند هایش چنین بود:
“کسی که از ما (مشرکان)، حتی اگر در دین تو هم باشد، بیاید باید به خودمان برگردانده شود. ” بعد یک عده زنان از مکه پیش مسلمانان آمدند. چون در صلح کلمه “الرجل ” آمده بود، این بند شامل زنان نمی شد و آیه بالا نازل شده بود پیامبر (ص) زنان را به مشرکان پس نفرستاد. آیه فوق بابت زنانی که از روی اختلاف اعتقادی از همسرانشان فرار کرده بودند. فرارشان نشان دهنده این است که آنان از شوهرشان می خواستند جدا بشوند. در حالی که در مکه زنان مسلمان دیگری هم بودند که چنین هدفی نداشتند. خداوند می فرماید:
هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاء مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَؤُوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا [8]
آنها بودند كه كفر ورزيدند و شما را از مسجد الحرام بازداشتند و نگذاشتند قربانى [شما] كه بازداشته شده بود به محلش برسد و اگر [در مكه] مردان و زنان با ايمانى نبودند كه [ممكن بود] بى آنكه آنان را بشناسيد ندانسته پايمالشان كنيد و تاوانشان بر شما بماند [فرمان حمله به مكه مى داديم] تا خدا هر كه را بخواهد در جوار رحمت خويش درآورد اگر [كافر و مؤمن] از هم متمايز مى شدند قطعا كافران را به عذاب دردناكى معذب مى داشتيم.
اکنون آیه 10 سوره ممتحنه را جزئی بررسی کنیم:
اى كسانى كه ايمان آورده ايد چون زنان با ايمان مهاجر نزد شما آيند آنان را بيازماييد خدا به ايمان آنان داناتر است پس اگر آنان را باايمان تشخيص داديد ديگر ايشان را به سوى كافران بازنگردانيد نه آن زنان بر ايشان حلالند و نه آن [مردان] بر اين زنان حلال.
هجرت زنان یعنی ترک خانواده را می فهماند. اما به پیامبر دستور آزمودن ایمان آنان داده شد، نه سبب ترک خانواده. آزمانی هم که در نظر بود که فهمیده شود آیا واقعا به خاطر اعتقادشان مکه را ترک کردند یا نه. معلوم شدن این امر خرجی برای مسلمانان داشت، چون در این حال افتداء می شد که باید مخارجی که شوهران مشرک برای زنان شان کرده بودند، پس داده می شد.
– حلال و هر چه خرج [اين زنان] كرده اند به [شوهران] آنها بدهيد
این پس دادن شبیه همانی که حبیبه بنت قیس به شوهرش پس داد. اما از آنجا که زنان مهاجر هیچ ثروتی با خود نداشتند این مخارج را باید مسلمانان می پرداختند. و زن هم از این به بعد با کسی که دلش می خواهد می تواند ازدواج کند. قسمت سوم آیه همین را می فرماید:
– با ايشان ازدواج كنيد
آیه نشان می دهد که پس پرداخت مهریه به شوهر قبلی بخشش مسلمین است و در ازدواج مجدد مهریه که می گیرند مال خودشان هست، نیاز نیست از آن بدهی شان را بپردازند. نکته مهم در این جا این مسأله است که نه در آیه مذکور و نه در آیه 229 بقره، و نه در حدیثی از حبیبه بنت قیس حرفی از لزوم نگه داشتن عده نیامده. زمانی که بعد از طلاق سوم جدا شود، زن باید عده نگه دارد. و این برای تشکیل دادن خانواده جدید یک تدبیر است و این برای معین کردن وجود و یا عدم وجود فرزند در بطن مادر نیست. چون برای تشخیص حامله بودن زن یک حیض با یک پاکی کافیست. به این “استبراء”می گویند. آن چه که برای افتداء لازمه نیز همین است.
در این آیه غیر از حقوق زن مسلمان به حقوق زنان غیر مسلمان هم توجه شده است:
– وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ
در آین عباره عصم آمده است و آن جمع عصمة است به معنی “مانع شدن”، ” حفظ کردن” است. زن تحت حمایت شوهر است، لذا او می تواند به برخی چیزهای زن مانع شود. این جا بحث راجع به زنی که می خواهد از شوهر مسلمان خود جدا شده به مکه برود. معنی جمله وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ در اصل ” به زنان کافر خود مانع نشوید” است. در این امر چیزی هم متعلق به سیاست دولت می شود، یعنی دولت نباید به زنان در ترک کشور مانع شود. در زمانی که آیه نازل شده بود، عمر دوتا از زنانش را که مشرک بودند، آزاد کرده بود. آن زنان به مکه رفته یکی با ابو سفیان و دیگری با صفوان بن امیه ازدواج کردند. [9]
طلب جدایی از شوهر برای زن کافر هم یک افتداء است که برای تحقق جدایی باید زن آن چه را به عنوان مهریه دریافت کرده بود، پس بدهد. لذا در آیه آمده: ] و آنچه را شما [براى زنان مرتد و فرارى خود كه به كفار پناهنده شده اند] خرج كرده ايد [از كافران] مطالبه كنيد
وقتی زنان به شوهران مسلمان شان مخارج را پس دادند، مثل حبیبه آزاد خواهد شد.
اگر زنان مشرک از شوهران مسلمان شان فرار کرده باشند، مخارجی که این مردان برای زنان شان کرده بودند باید از غنیمتی که مسلمانان کسب کرده اند پرداخت شود:
وَإِن فَاتَكُمْ شَيْءٌ مِّنْ أَزْوَاجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم مِّثْلَ مَا أَنفَقُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ [10]
در صورتى كه [زنى] از همسران شما به سوى كفار رفت [و كفار مهر مورد مطالبه شما را ندادند] و شما غنيمت يافتيد پس به كسانى كه همسرانشان رفته اند معادل آنچه خرج كرده اند بدهيد و از آن خدايى كه به او ايمان داريد بترسيد.
از آنچه که گفته شد، روشن می شود که اسلام به زن حقوق پایان دادن به زندگی مشترک با همسر را داده و رسول الله (ص) در عمل نحوه آن را نشان داده بود.
[1] بقره 229؛ [2] الموطأ، كتاب الطلاق، 11 (31).؛ [3] البخاري، الطلاق، 12 (5273-52-75). [4] ابن ماجة، الطلاق 22 (2056). [5] ابن ماجة، الطلاق 22 (2057). [6] المدونة الكبرى لمالك بن أنس، 2/341، دار الصدر، بيروت؛ [7] ممتحنه 10؛ [8] فتح 25؛ [9] الموطأ، النكاح 20؛ [10] ممتحنه 11؛