دين وفطرت
قطب اعظم

قطب اعظم

امام کاینات دین موازی

 

قطب اعظم

هر پیامبری که آمده، به انسان­ها امر نموده که بندگی کسی را جز خداوند نپذیرند [1]. بندگی جز خداوند را قبول نکردن در اصل اوج آزادگی انسان است. ولی کسانی که صرفاً به منافع مادی و دنیوی خود می­اندیشند، از این که فرودستان خود را بنده ­ای خود کرده و بندگی فرادستان را نمایند برای خود عیب و عار نمی­دانند.

کسانی که دیگران را بنده­ی خود می­کنند به مرور زمان حرص و آز آنها را به سویی هدایت می­کند که جوامع را نیز زیر یوغ بندگی خود بکشند. از افراد با هوش و دقیق که بگذریم، برای کلیه­ی اشخاص دیگر آنها دین را از محتوای درونی خود خالی کرده و عرضه می­کنند. یکی از مهم­ترین راه­های نیل به این هدف عبارت از این است که به کسی لباس تقدس پوشانده و آن را در سر راه مردم قرار دهند تا بدین وسیله مردم را از راه به در کرده و به سوی او بکشانند. آنها چگونه موفق به این کار می­شوند؟

در ابتدا خانواده و کسانی که وی به آنها تمایل دارد لباس تقدس پوشانده می­شود. سپس با سر هم کردن داستان­های ساخته گی به یک قهرمان دینی مبدل می­شود. بدین صورت گام­های نخست برای گمراه کردن مردم به نام خداوند برداشته می­شود. بدین منوال مقام پیامبر آنقدر بالا برده می­شود تا مقام ربانیت پیدا کند. شخص مورد نظر هم یکی از اولیا و مقربین بزرگ در درگاه خداوند قلمداد می­گردد و او را در جایی نزدیک به خداوند قرار می­دهند.

کسانی که وارد جمع این جماعت می­شوند هر جامعه­ ای با توجه به سنت­های جاری جامعه­ی همان فرد فریب می­دهند. آنها به بالاترین فرد طریقت خود نام «قطب» را می­دهند. علت امر این است که بر اساس باور کسانی که به موهومات اعتقاد دارند، قطب بزرگ­ترینِ اولیا است؛ او به اذن خداوند جهان را اداره می­کند.

اینجا دیگر دام گسترده شده و آماده است و کسانی که عقل خود را به کار نمی­گیرند یدنبال منافع فردی خود هستند یکی – یکی شروع به افتادن در این دام می­کنند.

«ای مردم، البته وعده‌ی  خدا حق است پس مبادا که زندگانی دنیا (ی فانی) شما را مغرور سازد و مبادا شیطان فریبنده (از قهر و انتقام حق) به (عفو) خدا مغرورتان گرداند. (5) شیطان سخت شما را دشمن است شما هم او را دشمن دارید، او حزب و سپاهش را فرا می‏خواند تا همه (مانند او) اهل دوزخ باشند. (۶) آنان که به خدا کافر شدند کیفر آن‌ها عذاب سخت دوزخ است و آنان که ایمان آوردند و نیکوکار گردیدند پاداش آن‌ها مغفرت (خدا) و اجر بزرگ (بهشت ابد) خواهد بود. (7)»[1] [سوره­ فاطر (35) آیات 5 تا 7].

از آنجا که مطابق سنت این دین موازی ممکن است تعدد اقطاب به وجود آید، آن که در رأس همه­ی اینها قرار می­گرفت بزرگترین قطب یا «قطب اعظم» خوانده می­شد و لازم بود وی را در جایگاه خلیفه­ ای خداوند قرار دهند. خلیفه یعنی جانشین کسی. گویی (العیاذ بالله) خداوند بازنشسته شده و چنین وانمود می­گردد که این آدم به جای خداوند نشسته است. به کسانی که در دست راست و چپ او می­نشینند امام گفته می­شود. از نظر باورهای این گروه، امامی که در دست راست قطب نشسته از تصمیمات او باخبر است و امام سمت چپ او از حقیقی بودن راه او باخبر است. قطب به همراه امامان راست و چپش یک سه گانه (ثلاثه) را شکل می­دهند [2]. از آنجا که قطب صاحب صلاحیت غوث شده است، همانند حضرت خضر به داد درماندگان می­رسد [3] و از آنجا که این کلمه نزد مردم کاربرد زیاد دارد، او خود را امام ارشد کاینات می­داند.

در تمامی طریقت­ها سلسله مراتب مشابه این وجود دارد. اینجا موضوع صحبت ما «فتح­ الله گولن» است. از دیدگاه او صلاحیت­های قطب بیشتر هم شده و در بخشش خداوند پیوند خورده است. از نقطه نظر فعالیت خاص او وقتی به قضیه نگاه می­کنیم، او مانند ستاره­ ای قطب تنها است؛ او مردمک چشم ساکنین زمین و آسمان است. نفوذ او ریشه در معرفت او دارد و معرفت او مبتنی بر علم حق است و او  «نه در چهارچوب عینی و نه چهارچوب دیگر» تابع خداوند است [4].» اگر خداوند نبود ممکن بود یک مرتبه­ ای دیگر هم به او داده می­شد.

پس از قطب و دو امام ملازم وی، چهار اوتاد (ستون) وجود دارد که مسؤول امور چهار گوشه­ ای جهان هستند. از نقطه نظر گولن این ادریس، الیاس، عیسی و خضر علیهم­السلام وظایف این چهار اوتاد را به اجرا می­گذارند. ارتباط با مردم هم بر عهده­ ای جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل است [5]. و تا اینجا مجموع آنها هفت گانه می­شود. «هر کدام از این هفت شخص در یکی از اقالیم جهان مستقر شده و بر اداره­ ای امور الهی نظارت می­کنند [6].»

از دیدگاه گولن گروه «نجبا»ی چهل گانه هستند که مشغول امور رفاهی مردم هستند و قلب آنها آکنده از احساسات خوب و بین خود و بدی­ها دیواری به بلندای معنویت کشیده­اند. از آنجا که آنها زندگی خود را وقف خوشبختی دیگران نموده­ اند، عمر خود را صرف رفع گرفتاری­های دیگران نموده ­اند [7].

پس از آن گروه «نکبا»ی 300 نفره هستند که تجلی اسامی باطن خداوند هستند [8]. از دیدگاه گولن، این انسان­های از دیگران هیچ گاه جدا نشده و می­کوشند خطاهای آن را اصلاح کرده و آنها را به راه راست هدایت کنند، آنها واقف اسرار مردم هستند، و هم آنها نفس زکیه هستند. آنها به نوعی مترجم میان عالم مادی و معنوی به شمار می­روند [9].

اگر دقت کنیم درخواهیم یافت که منسوبین دین موازی، برای کاینات یک کادر خیالی درست کرده و تمامی مناصب خداوند را از تصاحب نموده­ اند. خداوند متعال در رابطه با این گونه انسان­ها می­فرماید:

«برخی از مردم غیر خدا را همانند خدا گیرند و چنانکه خدا را بایست دوست داشت با آن‌ها دوستی ورزند، لیکن آن‌ها که اهل ایمانند کمال محبّت و دوستی را فقط به خدا مخصوص دارند. و اگر فرقه مشرکین ستمکار وقتی که عذاب خدا را مشاهده کنند ببینند که قدرت خاص خدا است و عذاب خدا بسیار سخت است. هنگامی که بیزاری جویند رؤسا و پیشوایان از پیروان خود و عذاب خدا را مشاهده کنند و هر گونه وسیله و اسباب از آن‌ها قطع شود.

و آن پیروان گویند: کاش دیگر بار به دنیا باز می‌گشتیم و از (اطاعت) اینان بیزاری می‌جستیم چنان که این‌ها از ما بیزاری جستند! این گونه خدا، کردار (زشت جاهلانه) آن‌ها را مایه حسرت و پشیمانی آنان کند و آن‌ها از عذاب آتش جهنّم بیرون شدنی نباشند.

ای مردم، از آن‌چه در زمین است حلال و پاکیزه را تناول کنید و پیروی نکنید وساوس شیطان را، محققاً شیطان از برای شما دشمنی آشکار است.» [سوره بقره (2) ایات 165 تا 167].

تاریخ دین موازی

تاریخ دین موازی قدامتی به قدامت خلقت انسان دارد. همان گونه که می­دانید خداوند به ملائک فرموده که در صدد است مخلوقی را بیافریند که یکی در آرزوی جانشینی دیگری است یعنی خلیفه؛ و ملائک به نشانه­ ای اعتراض عرض کردند «آیا می­خواهی کسی را بیافرینی که روی زمین فساد کرده و خون­ها را بریزد؟» [10]. موضوع نشستن به جای دیگری در اکثر موارد در میان مردها مشاهده می­شود که سبب بروز جنگ­های خونین می­گردد. ملائک به وحشت افتادند که هم چنانکه این مبارزه بیشتر میان مردان است شاید یک روزی هم دامنه­ ای آن گسترده ­تر شده و به رقابت میان مرد و زن بیانجامد. ولی خداوند فرمود که در باره­ ای انسان من چیزی می­دانم که شما نمی­دانید و سپس خداوند اسماء الهی را به آدم یاد داد یعنی علت خلقت بشر را یاد داد سپس رو به ملائک کرده و گفت: «اگر راست می­گویید این اسامی را برای من تکرار کنید [11]. پس از این سخنان تمامی ملائک از جمله ابلیس در مقابل خداوند به نشانه­ ای خضوع عرض کردند،

« گفتند: منزهی تو، ما نمی‌دانیم جز آن‌چه تو خود به ما تعلیم فرمودی، که تویی دانا و حکیم.» [سوره­  بقره (2) آیه­ 32].

«فرمود: ای آدم، ملائکه را به اسماء این حقایق آگاه ساز. چون آگاه ساخت، خدا فرمود: آیا شما را نگفتم که من بر غیب آسمان‌ها و زمین دانا و بر آن‌چه آشکار و پنهان دارید آگاهم؟» [سوره­ بقره (2) آیه­ 33].

بدین گونه خداوند و علت خلقت او را مشخص نمود. یعنی شایستگی خلافت خداوند باید در علم و هنر خود را بروز می­داد و ملائک از آنجا که چنین ویژگی­ای نداشتند نسبت به آدم حسادت می­کردند. آن جا که خداوند می­فرماید: « بر آن‌چه آشکار و پنهان دارید آگاهم» نشان از وجود این حسادت است. برای امتحان ملائکه خداوند از ملائک خواست که به آدم سجده کنند.

«و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنید، همه سجده کردند مگر شیطان که ابا و تکبّر ورزید و از فرقه کافران گردید.» [سوره­ بقره (2) آیه­ی 34]

وقتی ابلیس از خداوند عذرخواهی کرده و توبه نمود، از خداوند خواست «مرا تا به روزی که خلایق برانگیخته شوند مهلت ده» [سوره اعراف (7) آیه­ی 14]. تا اجابت خواسته­ای به خداوند عرض کرد:

«ابلیس گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز البته در کمین بندگانت در سر راه راست تو می‏نشینم.

آن گاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در می‏آیم ، و بیشتر آنان را شکرگزار نعمتت نخواهی یافت.» [سوره اعراف (7) آیات 16 تا 17]

اجنبه تابع امتحان و مخلوقات دارای مسؤولیت هستند؛ و برای آن آفریده شده­اند که در خدمت خداوند باشند [12]. به هر کدام از اجنه که خداوند به او مسؤولیتی اعطا می­نماید ملک گفته می­شود [13]. ابلیس با دور شدن از درگاه خداوند مسؤولیت نیز از وی گرفته شد و شد شیطان. انسانی که از خداوند فاصله می­گیرند نیز تبدیل به شیطان می­گردد.

نخستین امتحان انسان­ها

خداوند آدم را در یک باغ زیبایی سکنی داد. ابلیس که اکنون حسادتش تبدیل به کینه علیه آدم شده بود گفت: «آن گاه گفتیم: ای آدم محققاً این شیطان با تو و جفتت دشمن است، مبادا شما را از بهشت بیرون آرد و از آن پس به شقاوت و بدبختی گرفتار شوی. همانا برای تو این هست که نه هرگز آن جا گرسنه شوی و نه برهنه و عریان مانی. و نه هرگز در آن جا به تشنگی و به گرمای آفتاب آزار بینی.» [سوره­ی طه (20) آیات 117 تا 119].

همان گونه که دیده می­شود، آدم مشکل مادی نداشت. ملائک به او سجده کرده بودندن، و یگانه ملکی که به او سجده نکرده بود، ابلیس، از درگاه خداوند رانده شده بود و کسی نمانده بود که به او غبطه بورزد. از آنجا که ابلیس به ویژگی خلافت آدم یعنی تمایل وی به نشستن به جای دیگران آگاه بود، این خواسته­ ای درونی وی را به سوی جانشینی خداوند سوق داده و به او گفت: «باز شیطان در او وسوسه کرد، گفت: ای آدم آیا (میل داری) تو را بر درخت ابدیت و ملک جاودانی دلالت کنم؟» [سوره­  طه (20) آیه­ی 120]

ابدیت و سلطنت لامنتاهی فقط از آن خداوند تبارک و تعالی است. ابلیس درختی را توصیف نمود که با خوردن میوه­ ای آن عمر ابدی پیدا می­کند. و واژه­ ای «از میوه ا­ی این درخت بخور» را صرفاً برای واکنش آدم نگفت، بلکه او سوگند یاد کرد که «من خیرخواه شما هستم» [سوره­  اعراف (7) آیه­  21]، و «آدم از فرمان خداوند سرپیچی کرده و از راه راست منحرف شدند.» [سوره­ طه (20) آیه­ 121]. پس از خوردن از آن درخت به همراه زوجه­ایش از آن باغ رانده شدند.

مسابقه­ ای مقام ربانیت دینداران

ابلیس نیک فراگرفته بود که چگونه آدم را، که آموزگارش خداوند بود، از راه به در کرده و سودای جاودانه شدن هم چون خود خداوند را در سر او اندازد. ابلیس که توانسته بود با سودای خلافت یک پیامبر را فریب دهد، دینداران بسیاری را با همین ترفند به بیراهه کشانده است. کسان زیادی که فریب این بازی شیطان را خورده بودند مقام اولوهی به فرستادگان خود و خود قائل شده­ اند.

دادن مقام اولوهیت به حضرت عیسی علیه­ السلام

نخستین گام برای ایجاد یک دین موازی اعطای مقام اولوهیت به فرستاده ا­ی خداوند است. از آنجا که آنها فوق­ بشری به نظر می­رسند، دادن مقام اولوهیت به آنها کاری ساده است. و مردم را چیزی از (هدایت و) ایمان بازنداشت وقتی که هدایت (قرآن) بر آنان آمد جز این (خیال باطل) که گفتند: آیا خدا بشری را به رسالت فرستاده است؟ [سوره­ی اسرا (17) آیه­ی 94]

علت دادن مقام ربانی به حضرت عیسی علیه­ السلام توسط مسیحیان همین بوده است. درست مانند آن چه به حضرت آدم گفته بود «از میوه­ ای این درخت تناول کن» شیطان به مسیحیان گفت «خدای شما این است». مطابق باور مسیحیان کاتولیک، حضرت عیسی فرستاده­ ای پدر [14]، یعنی فرستاده­ی خدا است. پدر به واسطه­ ای روح القدس او را مسح نموده و به او مقام پیامبری و پادشاهی داده است [15] او سر خود نمی تواند کاری انجام دهد. او هر چیزی را از پدری که او را فرستاده است می­گیرد [16].

عیسی مسیح خدای واقعی و انسان واقعی است و بدین سبب او یگانه رابط میان انسان و خدا است [17]. او اینک نزد پدر مسیحیان را شفاعت خواهد کرد. او همیشه زنده است که واسطه­ ای بین خدا و مسیحیان باشد. او همیشه نزد خدا حاضر است [18]. خداوند به واسطه ای او امکان رستگار کردن کسانی را دارد که به او نزدیک می­شوند [19].

ربانی کردن معنویات شخصی

هدف اصلی از ربانی کردن حضرت عیسی علیه­ السلام این است که یک سازمان قصد دارد با خلق معنویات شخصی فردی را که در رأس آن سازمان نشسته به مقام ربانیت ارتقا دهد و دیگران را به بندگی وی وادار نماید. در مرحله­ ای بعدی نیز کسانی که داخل این حلقه می­شوند مقدس جلوه داده خواهند شد. به عنوان مثال از نقطه نظر مسیحیان کاتولیک، کلیسا نماینده­ ای حضرت عیسی است. آنها معتقدند که شبکه ا­ی کلیساها اندام­های عرفانی بدن حضرت عیسی هستند و از بدن او به وجود آمده­اند. کلیسا دارای دو وجه مختلف انسانی و الهی است [2]. پاپ دارای اختیار تام و عالی فوق تمامی کلیساها است [22]. پاپ یک فرد عاری از اشتباه است [23].

ربانی کردن اشخاصی که در رأس معنویات شخصی قرار دارند

«پاپ خلیفه­ ای پتروس حواری و رهبر سازمان اسقف­ها است. این سازمان دارای اختیار تام و عالی فوق تمامی کلیسا­ها است. این اختیارات تنها با نظر موافق پاپ قابل اجرا است [24]. پوما، که خلیفه­ ای پتروس و رهبر سازمان اسقف­ها است، دوشادوش پاپ کار می­کند. پاپ و سازمان اسقف­ها عاری از اشتباه هستند [25]. پاپ نماینده­ی عیسی مسیح و چوپان کلیه­ ای کلیساهای روی زمین است [26]. پاپ «دارای اختیار تام و کامل فوق ابنای بشر و همانند ظل­الله در رابطه با کلیه­ ای انسان­ها است.» [27]

ربانی کردن هیأت­های  تحت نظر آن

پس از آن که جایگاه ربانی به پاپ داده شد، حالا نوبت هیأت تحت امر او است که جایگاه ربانی به آنها داده شود. از نظر آنها «کشیش­ها نماینده­های انسان در رابطه با مسائل مربوط به خداوند تعیین شده­اند [28]. منبع تعیین کشیش­ها خود مسیح است. او کشیش بودن را بنیان­گذاری کرد، به آنها اختیار و توان داد [29]. کشیش بر اساس اختیاراتی که دارد می­تواند بگوید «من از جانب پدر تو را غسل تعمید می­دهم، تو را می­بخشم» [30].

دادن مقام ربوبی به حضرت محمد (ص)

خرافات همانند بیمارهای­ واگیردار خیلی زود همه جا شیوع پیدا می­کند. بر اساس آن چه ابوسعید الخدری بیان کرده حضرت رسول (ص) فرموده است:

«بدون تردید شما هم گام به گام جا پای اسلاف خود خواهید گذاشت. اگر آنها وارد یک سوراخ تمساح شده باشند شما هم دنبال آنها وارد همان سوراخ خواهید شد.»

از حضرت سؤال کردیم: «منظور شما یهودیت و مسیحیت است؟

او فرمود: «پس غیر از این چه می­تواند باشد؟»

مطابق باور کسانی که ملهم از کلیسا هستند، حضرت محمد (ص) به جز 63 سال عمر خود یک عمر دیگر هم دارد. به این عمر حقیقت محمدیه گفته می­شود. «حقیقت محمدیه آغاز هستی است …. خداوند و حقیقت محمدیه دو روی یک حقیقت هستند. زمانی که به جز خداوند هیچ موجودی نبوده حقیقت محمدیه برای نخستین بار خلق شده و سپس تمامی مخلوقات پس از او و برای او آفریده شده­اند. او علت وجودی، ماده و مقصود خلقت عالم است …. در حالی که خداوند وجود دارد، یک حادثی که ماهیت آن مشخص نیست به عنوان یک موجود ازلی توصیف می­گردد.

حقیقت محمدیه منبع لدنی و باطنی کلیه­ ای علم و آگاهی انبیا است. این حقیقت به عنوان واسطه­ای برای فیض الهی به بشر است …. [32].

در دین موازی به جای حقیقت محمدیه عنصر ملموس­تری به نام «انسان کامل» گذاشته می­شود. زیرا صفت «انسان کامل» به انسان صاحب عقل و کمال اطلاق می­گردد. در حالی که با استفاده از این واژه قصد و نیت ترویج باوری است که شبیه به باور موجود در کلیسا است. فتح ­الله گولن این گونه می­گوید: «وقتی می­گوییم انسان کامل، آن چه پیش از همه به ذهن انسان متبادر می­شود محمدیه ا­ی واقعی است [33].»

انسان کامل

انسان کامل در اسلام همان جایگزین کردن محمد به جای عیسی است که کاتولیک­ها به آن معتقدند. از نظر این اشخاص انسان کامل هم پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) و هم «حقیقت محمدیه» است که زمانی که گل آدم سرشته می­شد او پیامبر الهی بود. انسان کامل به عنوان دایه­ ای کاینات و خلقت شناخته می­شود. زیرا اراده­ ای الهی از طریق او جاری و ساری می­گردد. اگر انسان کامل نبود، خداوند شناخته نمی­شد. انسان کامل به تمامی مراتب کمال مادی و معنوی رسیده است. قلب او به عرش، وجود او به کرسی، مقام او به سدره المنتهی، عقل او به قلم اعلی، نفس او به لوح محفوظ و طبیعت او به عناصر اربعه مرتبط است [34].»

از نظر آنها همان گونه که عیسای کلیسا زنده است، انسان کامل، یعنی همان «حقیقت محمدیه» هم زنده است. «انسان کامل همواره در جهان وجود دارد، و نمی­تواند بیش از یکی باشد. او به حقیقت و وجود اشیاء واقف است ….»«این حقیقت در هر دوره­ای به نام­های متفاوتی در کسوت نبی و یا ولی خدا تبلور پیدا می­کند [35].»

هر کدام از طریقت­ها شیخ خود را انسان کامل می­پندارد. «انسان کامل: آینه­ ای تمام نمای امور الهی، اسماء الهی، ویژگی­های خداوند و حتی کارهایی که مخصوص ذات الهی است.»

این یعنی دیدن خود در جایگاه پاپ. پاپ در زبان ایتالیایی به معنی «پدر» است. همان گونه که به خداوند «پدر» می­گویند به پاپ  نیز پدر خطاب می­کنند. از دیدگاه آنها پاپ «دارای اختیار تام و کامل فوق ابنای بشر و همانند ظل­الله در رابطه با کلیه ا­ی انسان­ها است.» [36]

فتح­ الله گولن می­گوید:

«ممکن است به عقلتان این پرسش خطور کند که «مگر ما انسان نیستیم؟» تنها تفاوت موجود بالقوه انسان بودن است. رسیدن به افق انسان کامل با استفاده از تمامی استعدادها و قابلیت­های انسانی بسیار متفاوت است.» [37] انسان کامل از نقطه نظر مخلوقات و حوادث اختیار مداخله در امور آنها به عنوان جانشین خداوند است. بدین جهت او مفتخر به برخورداری از چشم حقیقت بین، گوش سمیع، و دستِ دست گیرنده است. او همانند مادر تمامی انسان­هایی را که محتاج شفقت و مهربانی هستند در آغوش کشیده و مهر و محبت کامل به آنها نشان می­دهد …. او رهبر، راهنما، مهدی، نذیر و بشیر کلیه­ ای بشریت است …. هر کسی که او را ببیند حق را دیده است، و هر کسی که او را دوست داشته باشد حق را دوست داشته است، هر کسی که شیفته­ ای او شود سرمست از باده­ی بندگی حق خواهد شد … انسان کامل گویی عقل، قلب و روح تمام عالم هستی است؛ نمی­توان بدون وجود او هیچ چیزی را روشن ساخته و پی به هیچ علت و اسرار عالم برد [38].» تمامی این موارد ذکر شده دلایلی هستند که نشان می­دهد انسان کامل امام کاینات است.

نتیجه­ گیری

اگر انسان خود را محتاج نبیند حدود خود را رعایت نخواهد کرد. حضرت موسی با نشان دادن معجزات توانست قوم خود را از ظلم فرعون رهانیده و صاحب مال و ثروت فرعون و لشگر او شود که در آب غرق شدند. حضرت موسی (ع) قوم خود را به مدت 40 روز به سرکردگی برادر خود هارون  تنها گذاشت و رفت ولی وقتی برگشت دانشمندترین آنها، که سامری بود، راه خود را گم کرده به مجسمه­ ای گاو پرستش می­کرد. نمک نشناسی انسان­ها در این آیه به درستی به تصویر کشیده شده است:

«راستي که انسان سرکش و مغرور مي‌شود. چون که خود را در غنا و دارايي ببيند.  محققا (پس از مرگ) باز گشت به سوي پروردگار تو خواهد بود.» [سوره­ ای علق (96) آیات 6 تا 8]

پس از وفات رسول­الله (ص) نیز عده­ ای از مسلمانان ثروتمند راه خود را گم کردند. ایجاد دین موازی در زمان امویان شروع شد. عباسی­ها نیز این چرخه را ادامه دادند و پس از آن که آن را کامل کردند دیگر سررشته­ ای اداره­ ای امور مسلمین را از دست داده بودند. این دین موازی بر مقدرات مردم حاکم شده و آنها را برای بردگی و بندگی حاکمان آماده کرده و بدین صورت با کمک همان سیاستمداران تا به امروز بقای خود را تضمین نموده است.

در حال حاضر منسوبین این دین موازی زمانی که با سازمان­های سیاسی قراردادی را به منظور ایجاد دولت­های موازی بستند خود آماج نقد قرار گرفتند. ولی اگر تشکل­های سیاسی پشتیبان آنها مسلمان بود آنها به عنوان قهرمان هم شناخته می­شدند.

این سازمان جدید واقعاً بسیار خطرناک است. یکی از شروط اصلی چیزی که از آن به عنوان «گفتگوی ادیان» تعبیر می­شود کنار زدن قرآن است. در تاریخ 10/03/2009 (19 اسفند 1387)، زمانی که با نخست وزیر واتیکان و وزیر گفتگوی ادیان واتیکان کاردینال جیان لوئیس پیره تائوران[2] صحبت می­کردم، آنها به من گفتند «تا زمانی که شما فریفته­ ای قرآن باشید گفت و گو با شما غیر ممکن است». در آن روز نماینده­ های مجاز جماعت گولن نیز در میان هیأت مذهبی ترک و آلمانی حضور داشتند. آنها گفته بودند که همان کاردینال رئیس آنها است و هیچ واکنشی به سخنان وی نشان نداده بودند. من در آن جلسه پاسخ لازم را دادم ولی شاهد بودم که جماعت گولن سخن وی را خیلی زمان پیش­تر پذیرفته­ اند و برای آن تأسف خوردم.

وقتی ادعای رشید هایلاماز[3]  را در خصوص «در میان امت رسول­ الله هستند کسانی که از گفتن نیمه ا­ی دوم کلمه ا­ی توحید (مُحمّدٌ رَسُولُ الله) ابا دارند» خواندم [39] دیدم که چقدر این طرف گفتار برای آنها آشنا است. علی رغم دستور صریح الهی، به باور آنها گویا رسول­الله به امت خود فرموده که تنها گفتن «لا اله الا الله (خدایی جز الله نیست)» کفایت می­کند – و گفتن « مُحمّدٌ رَسُولُ الله (محمد فرستاده­ ای خدا است)» شرط لازم نیست.

حضرت محمد (ص) به خاطر آن که قرآن بر وی نازل شده است، فرستاده­ ای خداوند است. اگر رسول خدا را جدی نگیریم، در اصل خود قرآن را جدی نگرفته­ ایم. آیه ­های زیادی در خصوص ایمان آوردن به رسول­الله در قرآن وجود دارد. یکی از این آیات عبارت است از:

ای کسانی که (به زبان) ایمان آورده ‏اید، (به حقیقت و از دل هم) ایمان آورید به خدا و رسول او و کتابی که به رسول خود فرستاده و کتابی که پیش از او فرستاده (تورات و انجیل. و هر که به خدا و فرشتگان و کتابها(ی آسمانی) و رسولان او و روز قیامت کافر شود به گمراهی سخت و دور (از سعادت) درافتاده است. [سوره­  نساء (4) آیه­ی 136].

نباید فراموش کنیم که سازمان موازی در اصل محصول دین موازی است. آنها که در کنار دولت با شرکت مبارزه می­کنند، اگر نتوانند با مشرکینی که در مقابل خداوند ایستاده­ اند مبارزه کنند فردای قیامت از کرده­ ای خود پشیمان خواهند شد.

دین موازی بزرگترین مشکل مسلمین پس از حکومت امویان بوده است. اکثر آن چه امروزه علوم اسلامی نامیده می­شود از سوی همین دین موازی تهیه شده است. این امر سبب شده که مسلمین قدرت تفکر سالم نداشته و از حل مسائل و مشکلات خود ناتوان باشند. اگر دین موازی از میان نرود و اسلام واقعی مبتنی بر کتاب و سنت جای خود را در میان مسلمین باز نکند، مسلمانان برای حل مشکلات خود باز سراغ همان کسانی خواهند رفت که آنها را استثمار کرده ­اند. یا این که منتظر ظهور حضرت مهدی خواهند ماند که نخواهد آمد ….

  1. هود 11/2،26 یوسف 12/26: اسراء 17/23، یس 36/60-61: فصلت 41/14: عنکبوت 46/21.
  2. حسن کامل ییلماز، مجله آلتین اولوک، استامبول 2011.ج.3. ص57
  3. فتح اله گولن، استامبول 2011. ج.3 ص 57
  4. فتح اله گولن، ج.3 ص. 59-61
  5. فتح اله گولن، ج.3.ص 55-56
  6. فتح اله گولن، ج.3.ص 51
  7. فتح اله گولن، ج.3.ص 54
  8. سلیمان اولوداغ “رجال الغیب” مجموعه اسلامی
  9. فتح اله گولن، ج.3.ص 55-54
  10. بقره،2/30
  11. بقره، 2/31
  12. زاریعات 51/56
  13. ملک از مصدر ((ألَك يألَك) می باشد به معنی پیام آور است. (نگاه کن “مفردات تهذیب اللغه و کتاب العین )
  14. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  15. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  16. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  17. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  18. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  19. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  20. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  21. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  22. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  23. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  24. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  25. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  26. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  27. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  28. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  29. انجل ” نامه به ابرانیها” 5/1
  30. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
  31. بخاری، اتسام بالسنه، 14
  32. محمد دمیرچی “موسوعه اسلامی وقف دیانت ترکیه، ماده حقیقت محمدیه
  33. فتح اله گلن، ج 2، ص 296-310
  34. حسن کامل ییلماز، انسانی کامل،
  35. حسن کامل ییلماز
  36. کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”

مارا از مدیای مجازی متوانید دنبال بکنید