دين وفطرت

۲. سورۀ بقره

                

  1. سورۀ بقره

در مدینه نازل شده است. 286 آیه است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الم ﴿١﴾

1-الف لام میم[1]

ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿٢﴾

2- آری این همان کتاب است. [2] در این باره شبهه ای نیست. [3] رهنمایی[4] است پرهیزگاران[5] را

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿٣﴾

3- کسانی که از دل[6] به خدا باور دارند[7] و نماز را به درستی و همیشه برپا [8]می­دارند و از آن­چه بهره دادیم شان بر خود انفاق می­کنند/ در راه خیر خرج[9] می­کنند.

وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿٤﴾

4- و کسانی­که باور[10]دارند بر آن­چه که بر تو و آن­چه پیش از تو فرو فرستاده شده و به روز رستاخیز باور کامل دارند،

أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٥﴾

 5- آنان پیرو رهنمودی اند که از سوی پروردگارشان[11] آمده و آنان همانا ره­یافتگان [12]اند.

 إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ﴿٦﴾

6- کافران/پوشندگان[13] حقیقت را چه هشدارشان دهی یا ندهی یکسان است، باور نمی­کنند.

خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿٧﴾

7-[گویا] خداوند دلها و گوشهای شان را سر به مُهر کرده است و بر دیدگان شان پرده ای است[14] و آن­چه آنان سزاوار شده اند عذابی است بزرگ.

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ ﴿٨﴾

8- و هستند کسانی که می­گویند “به خدا و روز پسین باور داریم” در حالی­که آنان باورمند نیستند.

یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ ﴿٩﴾

9- در برابر خدا و مؤمنان رفتاری فریبکارانه دارند[15] و در حالی که تنها خودشان را فریب می­دهند اما این را نمی­دانند. [16]

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ﴿١٠﴾

10- در دل­های شان(از روی کفرشان) یک بیماری است، خداوند بر بیماری شان افزود و آنان به سبب آن­چه که دروغ گفته اند سزاوار عذابی[17]دردناک شده اند.

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿١١﴾

 11- و هنگامی­که به آنان گفته می­شود در روی زمین فساد برپا نکنید[18]می­گویند ما همانا اصلاحگران هستیم.

أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لا یَشْعُرُونَ ﴿١٢﴾

به هوش باشید، به راستی آنان همان فساد پیشه­گان اند اما این را پی نبرده اند. [19]

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لا یَعْلَمُونَ ﴿١٣﴾

13- و هنگامی­که به آنان گفته شد چنان ایمان بیاورید که مردم دیگر ایمان آوردند، گفتند: آیا مانند آن بی­خردان ایمان بیاوریم؟ به هوش باشید که بی­خرد اصلاً خود آنان اند اما این را نمی­دانند. [20]

وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ﴿١٤﴾

14- و هنگامی­که با مؤمنان روبرو شوند گویند: ما نیز ایمان آورده ایم و آن­گاه که با شیاطین[21] شان تنها باشند گویند: باور کنید ما با شماییم، ما تنها استهزا کنندگانیم. [22]

اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿١٥﴾

15- در اصل خداوند آنان را استهزا می­کند و آنان را در سرکشی شان رها می­کند تا سرگشته بمانند.

أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ ﴿١٦﴾

16- آنان رهنمایی را داده[23] گمراهی را گرفتند، کردارشان هیچ سودی به دست نداده و آنان در راه درست گام بر نداشته اند.

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لا یُبْصِرُونَ ﴿١٧﴾

17- مانند آنان مانند کسی است که پرتوی برافروخته، هنگامی­که آن پرتو دور و برش را روشنی بخشید گویا خداوند دیدگان شان را کور کرده و خودشان را در میانۀ تاریکی­ها رها کرده که چیزی را نمی­بینند. [24]

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ ﴿١٨﴾

18- کر، گنگ و کورند و آنان از راه­شان باز نمی­گردند.

أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿١٩﴾

19- یا مانند کسی که در باران تندی گیر مانده که از آسمان می­بارد در آن تاریکی­ها، تندر و آذرخش[25] است آنان از ترس مرگ انگشتان شان را در گوش­های شان می­نهند و خداوند کافران را در احاطۀ خود دارد. [26]

یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿٢٠﴾

۲۰- آن آذرخش نزدیک است چشمان شان را در آورد. هرگاه پیش روی شان را روشن کرد در روشنی آن راه روند[27] و آن گاه که تاریک شد در جای خود میخکوب شوند و اگر خداوند می خواست [28]شنوایی و بینایی شان را از آنان می­گرفت. [29]بی­گمان خداوند بر هرچیزی اندازه ای میگذارد. [30]

یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿٢١﴾

21- ای مردم بپرستید پروردگارتان را که شما را و پیشینیان تان را آفرید، باشد که پرهیزگار شوید.

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٢٢﴾

22- اوست همانی که زمین را برای شما گستراند و آسمان را بامی کرد و از آسمان آبی فرو فرستاد و با آن میوه­های گوناگونی روزی تان کرد پس برای خداوند همتایانی[31] روا ندارید با آن که شما این را می­دانید. [32]

وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٢٣﴾

23- و اگر در بارۀ آن­چه که بر بندۀ مان فرو فرستادیم(قرآن) دودل هستید پس یک سوره همانند آن را بیاورید[33] و دانایان/گواهان[34] تان را نیز که میان خود و خدا نهاده اید[35] فراخوانید اگر راست می­گویید.

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ﴿٢٤﴾

24- اگر این این کار را نکردید و هرگز نمی توانید بکنید[36] پس خود را از آتشی برهانید که آتشگیرۀ آن مردم و سنگ­هاست و برای کافران آماده شده است.

وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥﴾

25- و مژده بده کسانی را که ایمان آورده اند و نیکوکاری کرده اند به باغ­هایی که از میان آن جوی­هایی روان است، هرگاه از میوۀ آن باغ­ها بهره ای رسد آنان را گویند این همان چیزی است که پیش از این نیز از آن بهره­ور شده بودیم در اصل به آنان همانند آن داده شده بود[37] و در آن­جا برای آنان همسرانی[38] پاک است و آنان برای همیشه در آن­جا خواهند ماند.

إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلا الْفَاسِقِینَ ﴿٢٦﴾

26- خداوند از این­که به پشه ای یا بالاتر[39] از آن مثال بزند نمی­شرمد. کسانی که باور دارند می­دانند که آن مثل حق و از سوی پروردگارشان است. اما کسانی­که کفر ورزیده اند چنین گویند که هدف خدا از این مثل چه خواهد بود؟ با این روش بسیاری را گمراه می­کند و بسیاری را به راه می­آورد و گمراه نمی­کند با آن جز فاسقان[40] را

الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿٢٧﴾

27- همان کسانی که می­شکنند پیمانی را که با خدا بسته بودند و میبُرّند[41] آنچه را که خداوند امر کرده به پیوند آن و در روی زمین فساد برپا کنند. اینان همان زیان­کاران اند.

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٢٨﴾

28- چگونه ناسپاسی خدا را می­کنید با آن­که شما بی­جان بودید[42] او شما را جان بخشید باز شما را می­میراند  باز دوباره زندگی می­دهدتان و باز در پیش­گاه او آورده خواهید شد.

هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿٢٩﴾

 29- او همانی است که هرچه در روی زمین است برای شما آفرید باز به آسمان پرداخت و آنها را به گونۀ هفت آسمان سامان داد[43] و او دانای هرچیزی است.

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾

30- و آن­گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روی زمین خلیفه/ جانشینی[44] خواهم گرداند. گفتند آیا در آن­جا کسی[45] را می­گردانی که در آن­ نا بسامانی کند و خون بریزد؟ اما تو چون خوب می­کنی ما گردن می­نهیم و دستورت را می­ستاییم. [46]  خدا گفت من نادانسته­های تان را می­دانم. [47]

وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٣١﴾

31- و به آدم نام/ویژگی[48] همه چیزها را یاد داد[49] سپس آن­ها [50]را بر فرشتگان وا­نموده گفت پس نام­های/ویژگی این­ها را به من بگویید اگر درست می­گویید.

قَالُوا سُبْحَانَکَ لا عِلْمَ لَنَا إِلا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿٣٢﴾

32- فرشتگان گفتند ما در برابرت سر فرو می­آریم، ما دانسته ای نداریم جز آن­چه به ما آموختی. تو دانا و حکیمی

قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿٣٣﴾

33- خداوند گفت ای آدم! به فرشتگان نام­ها/ویژگی های این ها را بگو. چون آدم به آنان نام چیزها را گفت خدا فرمود آیا نگفتم به شما که من پنهان آسمان­ها و زمین[51] را می­دانم و می­دانم آن­چه را شما آشکار می­کنید و آن­چه را پنهان می­کنید.[52]

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿٣٤﴾

34- و چون گفتیم فرشتگان را که به آدم سجده کنید[53]/گردن خم کنید پس همه سجده کردند جز ابلیس، او سرکشید و بزرگ­نمایی کرد و در شمار کافران شد[54]

وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿٣٥﴾

35- و گفتیم ای آدم تو و همسرت در این باغ[55] جای گیرید و فراوان بخورید از هر آن­چه خواهید و به این درخت نزدیک نشوید که در شمار نادرست­کاران [56]می­روید

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ﴿٣٦﴾

36- پس شیطان[57] آن دو را از آن­جا لغزاند پس بیرون شان کرد از جایی که بودند و ما گفتیم فرود آیید[58] ]از آن­جا[ هریکی تان دشمن[59] دیگری و برای شماست در زمین جایی و ابزاری برای زندگی تا مدتی[60]

فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿٣٧﴾

37- پس آدم از پروردگارش هشدارهایی دریافت (و توبه کرد) [61] پروردگارش نیز برای توبه اش فرصت داد. او همان توبه/بازگشت ها را پذیرنده و بسیار مهربان است

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿٣٨﴾

38- (به آن سه) این را نیز گفتیم که از آن­جا فرود آیید با هم؛ هرگاه از سوی من به شما رهنمونی(کتاب) [62]آمد پس هرکس پیروی رهنمودم را کند آنان را نه ترسی باشد و نه آنان اندوهگین شوند

وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٣٩﴾

39- و آنان که کفر ورزیدند[63] و دروغ شمردند[64] آیات/نشانه­های ما را اهالی[65] آن آتش اند آنان در آن­جا همیشه خواهند بود.

یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ﴿٤٠﴾

40- ای فرزندان اسرائیل! [66]به یاد آورید نعمتم[67]را که بر شما ارزانی داشتم و بمانید[68] بر پیمانی که با من بستید تا من نیز بمانم[69]بر پیمانی که با شما بستم و تنها از من بترسید.

وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکُمْ وَلا تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلا وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ ﴿٤١﴾

41- و ایمان بیاورید به آن­چه که نازل کردم(قرآن) [70]به عنوان تصدیق کنندۀ آن­چه که در پیش شماست(تورات) [71]و شما نخستین کسانی نباشید که به آن کفر می­ورزد و آیاتم را در برابر بهای ناچیزی[72] نفروشید و تنها از من بترسید

وَلا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٤٢﴾

42- و نیامیزید آن­چه را که درست است با آن­چه نادرست است و نپوشید[73] حق را با آن­که می­دانید.

وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ ﴿٤٣﴾

43- و نماز را درست و همیشه برپا دارید[74] و زکات[75] را بدهید و رکوع کنید با رکوع کنندگان(نماز را در جماعت بخوانید)

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ ﴿٤٤﴾

44- آیا مردم را به نیکی سفارش می­کنید و خودتان را فراموش می­کنید با آن­که شما کتاب/تورات را تلاوت می­کنید/از درون می­خوانید[76]چنین است؟ هیچ خرد نمی­ورزید؟

وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلا عَلَى الْخَاشِعِینَ ﴿٤٥﴾

45- با صبر[77]و پایداری[78] در کارهای­تان (از خدا) یاری بخواهید و این کار سخت/سنگین نماید مگر بر فروتنان

الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿٤٦﴾

46- کسانی[79] که می­دانند که آنان با خدای شان روبرو خواهند شد و این­که آنان به پیشگاه او خواهند شتافت

 یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿٤٧﴾

47- ای فرزندان اسرائیل! به یاد آورید نعمتی را که شما را ارزانی داشتم و شما را بر دیگر همروزگاران تان برتری دادم[80]

وَاتَّقُوا یَوْمًا لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئًا وَلا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلا یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ ﴿٤٨﴾

48- و بپرهیزید از روزی که هیچ کس از جای کسی دیگر چیزی را انجام نمی­دهد و نه از کسی شفاعتی[81] پذیرفته می­شود و نه از کسی فدیه ای گرفته می­شود و هیچ کس را نصرتی نمی­رسد. [82]

وَإِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ ﴿٤٩﴾

49- و آن گاه که رهایی تان بخشیدیم از خاندان فرعون؛ آنان برای شما بدترین عذاب می­خواستند، پسران تان را سر می­بریدند و زنان تان را زنده نگه می­داشتند و در این کار امتحانی بزرگ بود از سوی پروردگارتان. [83]

وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿٥٠﴾

50- و آن گاه که دریا را دو پاره کردیم، شما را نجات دادیم و خاندان فرعون را در پیش چشمان تان غرق کردیم.

وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ ﴿٥١﴾

51- و آن گاه که با موسی چهل شب میعاد داشتیم پس از آن شما گوساله[84] را به پرستش گرفتید و شما در اشتباه بودید.

ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿٥٢﴾

52- سپس شما را بخشیدیم پس از آن، تا باشد که وظیفۀ تان را به جا آورید. [85]

وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿٥٣﴾

53- باز هم به خاطر این­که به راه بیایید به موسی آن کتاب و آن فرقان[86]را دادیم

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿٥٤﴾

54- موسی به مردمش چنین گفت: ” ای قوم من/مردمم! شما با اله گرفتن گوساله، خود را در وضعیت بدی قرار دادید. پس باز گردید/توبه کنید به پروردگاری[87] که هر یکی تان را با ویژگی­های متفاوت آفرید و نفس خود را بکشید[88] این بهتر است برای شما(و در این راستا توبه کرده بودید) نزد پروردگارتان که هر یکی تان را با ویژگی­های متفاوت آفرید. خدا هم توبۀ شما را پذیرفت. اوست پذیرندۀ توبه ، اوست که نیکی اش فراوان است.

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿٥٥﴾

55- روزی هم چنین گفتید:” ای موسی! تا هنگامی که خدا را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نمی آوریم!” پس آن صدای ترسناک شما را تکان داد و شما فرومانده نگاه می کردید.

ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿٥٦﴾

56- پس از مرگ­تان[89] دوباره شما را بر پا کردیم تا باشد که وظیفۀ تان را انجام دهید.

وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿٥٧﴾

57- ابرها را بر شما سایه­بان کردیم، منّ/نان[90]و سلوی/بلدرچین بر شما نازل کردیم، گفتیم بخورید پاکیزه های رزقی که به شما دادیم. با اشتباهات خود به ما آسیبی نرساندند اما به خودشان آسیب می­رساندند.

وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُوا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ﴿٥٨﴾

58- و روزی چنین گفتیم: “به این روستا درایید؛ از آن­چه می­پسندید بسیار بسیار بخورید. دستور ما را گردن نهاده، از دروازه درایید[91]و بگویید “بار گناه ما را بردار” تا خطاهای شما را بپوشیم. اکرام ما به کسانی است که رفتار نیک دارند.”

فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿٥٩﴾

59- ستمگران/ کسانی که در اشتباه بودند، به جای آن­چه به آنان دستور داده شده بود سخن دیگری گفتند[92]ما هم در برابر بیراهه رفتن شان، بر ستمگران/ کسانی که اشتباه رفتار کردند از آسمان آفت فرو فرستادیم[93]

وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿٦٠﴾

60- باز هم یک روز موسی، برای مردمش آب درخواست کرد. گفتیم با عصایت/ چوبدستی ات به این سنگ بزن. آن­گاه از آنجا دوازده چشمه جوشید و هر گروهی آبشخورِ خود را دانست و به آنان گفتیم:” از روزی خدا بخورید و بنوشید ولی در زمین به فساد و تباهی نکوشید.

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الأرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ ﴿٦١﴾

61- و باری چنین گفتید: ” ای موسی تاب یک نوع خوراکی را نداریم؛ از خدایت/پروردگارت بخواه تا برای ما از محصولات زمین، سبزی، خیار، سیر، عدس و پیاز برویاند!” او هم در گفت:” آیا چیز برتر/بهتر را با چیزی عوض می­کنید که پایینتر[94]است؟ به شهری درآیید، هرآن­چه خواهید در آنجا هست!” بر سرشان خواری و بیچارگی خیمه زد، به خشم خدا گرفتار شدند. چنان شد، چون که آیات خدا را نادیده می­گرفتند و بدون هیچ حقی پیامبران[95]را/پیامبری ایشان را می­کشتند[96]. چنان شد، چون عصیان می­کردند و از حد و مرز خود پا فراتر می­گذاشتند.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿٦٢﴾

62- کسانی که ایمان آوردند(به قرآن)، یهودیان[97]، مسیحیان[98] و صابئیان[99] هرکس از آنان که به خداوند و روز آخرت باور داشته و کار نیک انجام دهد،[100] پاداش شان نزد پروردگارشان است و بر ایشان نه ترسی است و نه اندوهگین شوند.[101]

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿٦٣﴾

63- و روزی که طور(کوه سینا) را بر فراز سرتان برافراشتیم و از شما پیمانی استوار گرفتیم که آنچه را که به شما دادیم(تورات) به قوّت/محکم بگیرید و آنچه را که در آن است به یاد بسپارید باشد که پروا پیشه کنید.

ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿٦٤﴾

64- با این هم پس از آن روی گرداندید، اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود از زیانکاران می­شدید.

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿٦٥﴾

65- تحقیقاً کسانی را از خودتان که در روز شنبه[102] تجاوز کردند دانستید، که به آنان گفتیم: مانند بوزینگانی خوار باشید. [103]

فَجَعَلْنَاهَا نَکَالا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ ﴿٦٦﴾

66- این رویداد را درس عبرتی ساختیم برای حاضران آن واقعه و آیندگان و اندرزی برای پرهیزگاران.

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿٦٧﴾

67- و آن گاه که موسی به مردمش گفت: [104]” خداوند به شما فرمان می­دهد که گاوی سر ببرید”. گفتند:” آیا ما را مسخره می­گیری؟!” گفت:” به خدا پناه می­برم از این­که از جاهلان/نادانان/خودناشناسان[105] باشم”.

قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ ﴿٦٨﴾

68- گفتند:” از خدایت/پروردگارت برای ما بخواه، روشن کند به ما که آن چه چیزی است؟”  گفت:” خدا چنین می­گوید:” نه مسن است و نه جوان، میانۀ هردو است”. پس دستور را به جا آورید.

قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ  صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ﴿٦٩﴾

69- گفتند:” از خدایت/پروردگارت برای ما بخواه، روشن کند به ما که چه رنگی است؟ موسی گفت:” پروردگارم می­گوید:” آن گاو زردی است رنگ روشن آن بینندگان را شاد می­کند.”

قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ﴿٧٠﴾

70- گفتند:” از خدایت/پروردگارت برای ما بخواه، روشن کند به ما که آن چه چیزی است؟ آن گاو همانند[106] گاو دیگری است که می­دانیم. و اگر خدا نصیب کند ما آن را خواهیم یافت”.

قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الأرْضَ وَلا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیهَا قَالُوا الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ ﴿٧١﴾

71- گفت: “پروردگارم می­گوید: “آن گاوی است نه چنان رام که زمین را شخم زند/ شیار کند و نه کشتزار را آبیاری کند. بی عیب و یکرنگ است؛[107] لکه ای در آن نیست. گفتند: “اینک سخن درستی آوردی” سپس آن را سر بریدند و نزدیک بود این کار را انجام ندهند.

وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿٧٢﴾

72- روزی هم شخصی را کشتید و گناه را بر گردن یکدیگر انداختید. حال آن که خداوند چیزی را که پنهان می­کردید آشکار می­کرد.

فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللَّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٧٣﴾

73- پس گفتیم: “پارچه هایی از آن را بر بدن مرده بزنید/جای دهید[108]” خداوند این­گونه(با کنار هم گذاشتن پارچه ها) مردگان را جان می­دهد. [109]نشانه­های خویش را به شما نشان می­دهد؛ باشد که خرد ورزید.

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿٧٤﴾

74- پس از این همه سپس دلهای تان سخت شد؛ اکنون آن ها مانند سنگ است، حتی هم سختتر، سنگی هم هست که از درون آن رودها می­جوشد. و سنگهایی هست که می­شکافد و از آن آب می­تراود. و سنگهایی هم هست که از ترس خدا فرو می­غلتد؛ [110]و خداوند از هیچ یک از کردارتان غافل/بی پروا نیست.

أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿٧٥﴾

75- پس آیا طمع دارید که(این یهودیان) به شما باور کنند؟ در حالی که  گروهی از آنان سخن خدا/قرآن را می­شنیدند، پس از آن که ربط آن را(با کتاب خودشان) دانستند[111] آن را تحریف می­کنند/ معنایش را تغییر می­دهند. [112]این را آگاهانه انجام می­دهند.

وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ ﴿٧٦﴾

76- هنگام رو برو شدن با کسانی که ایمان آورده اند(به کتاب های خدا) گویند: “ما هم به آن ایمان آوردیم”، و آن گاه که خلوت کنند با یکدیگر چنین گویند: “آیا چیزی را که خداوند به شما نشان داده است(مطابقت قرآن با کتاب ما) به آنان می­گویید تا آن را نزد پروردگارتان چون دلیلی در برابر شما به کار برند؟ آیا خرد نمی­ورزید؟[113]

أَوَلا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ ﴿٧٧﴾

77- آیا نمی­دانند که خداوند آنچه را که پنهان می­کنند و آنچه را آشکار می­کنند می­داند. [114]

وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلا أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلا یَظُنُّونَ ﴿٧٨﴾

78- و گروهی از آنان اُمی اند؛[115] کتاب را نمی­دانند، جز خیال خام و تنها بر پندارهای خویش دل بسته اند[116].

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ ﴿٧٩﴾

79- پس وای بر آنانی که با دستان خویش کتابی می­نویسند، سپس گویند این از نزد خداست؛ تا با آن بهای اندکی/زودگذر[117] به دست آورند. پس وای بر آنان از آن چه دست هاشان نوشت و وای بر آنان از آن چه به دست می­آورند!

وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا أَیَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ ﴿٨٠﴾

80- آنان گفتند[118]:”آن آتش جز چند روز معدودی هرگز به ما نخواهد رسید”. بگو: “آیا از نزد خدا پیمانی گرفته اید؟! اگر چنین باشد خداوند از پیمانش هرگز بر نمی­گردد. یا چیزهایی را که نمی­دانید در بارۀ خدا می­گویید؟”

بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٨١﴾

81- خیر! کسانی که بدی کردند و خیلی در گناه فرورفتند[119]اهل آن آتش اند، آنان در آن جا همیشه خواهند ماند.

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٨٢﴾

82- کسانی که به خدا ایمان/باور دارند و کار نیک انجام دادند اهل بهشت اند، آنان هم در آن جا جاودان خواهند ماند.

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلا قَلِیلا مِنْکُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ ﴿٨٣﴾

83- و آن گاه که از بنی اسرائیل این گونه پیمان گرفتیم که “جز خدا کسی را پرستش نمی­کنید و به پدر و مادرتان، نزدیکان تان، یتیمان ومسکینان/بینوایان/بیچارگان[120]نیکی می­کنید. و به مردم با زبان خوش سخن گویید و نماز را درست و پیوسته برپا دارید و زکات بدهید.” آن­گاه(ای بنی اسرائیل) همۀ شما جز اندکی، سرپیچی نمودید در حالی که رویگردان بودید.

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿٨٤﴾

84- و آن­گاه که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر نریزید و یکدیگر را از دیار خود بیرون نرانید، شما هم این را پذیرفتید. و خود بر این پیمان(در تورات[121])گواهید.

ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقًا مِنْکُمْ مِنْ دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالإثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ یَأْتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنْکُمْ إِلا خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿٨٥﴾

85- باز این شمایید که یکدیگر را می­کشید و گروهی از مردم خودرا از دیارشان بیرون می­رانید، با گناه[122]و دشمنی در برابر آنان، همدستی می­کنید. با آن­که همینان به عنوان اسیر نزدتان آیند با فدیه آنان را باز می­خرید. با آن­که بیرون راندان آنان بر شما حرام است. اکنون شما، به بخشی از کتاب(تورات) باور دارید و بخشی دیگر را نادیده می­گیرید؟ پس کیفر کسانی از شما که چنین کنند چیست جز خواریی در زندگی دنیا، و روز قیامت/رستاخیز[123]به سخت­ترین عذاب[124]بازبرده شوند. و خداوند از آن­چه می­کنید غافل/بی­پروا نیست.

أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ ﴿٨٦﴾

86- این­ها کسانی اند، که در برابر زندگی دنیا آخرت­شان را فروختند. عذاب ایشان سبک نخواهد شد و نه آنان یاری رسانده می­شوند.

وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقًا تَقْتُلُونَ ﴿٨٧﴾

87- به موسی کتاب دادیم و پس از او رسولان خودرا پی در پی فرستادیم. به عیسی فرزند مریم نیز نشانه های آشکار(معجزه) دادیم و او را با روح مقدس(جبرائیل) پشتیبانی کردیم. آیا هرباری که رسولی، چیزی می­آورد که خوش­تان نمی­آمد باید سرکشی می­کردید؟ شماری را تکذیب می­کردید، شماری را هم می­کشتید/بی اعتبار می­کردید؟[125]

وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلا مَا یُؤْمِنُونَ ﴿٨٨﴾

88- گفتند:”از این سخنان سیر هستیم!”[126]. نه، بلکه خداوند آنان را به سبب نادیده گرفتن آیات نفرین[127] کرد. پس تنها اندکی شان باور دارند.

وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿٨٩﴾

89- هنگامی که کتابی از نزد خداوند آمد که تصدیق کنندۀ آن­چه با آنان بود و پیش از آن چشم براه بودند تا با این کتاب راه پیروزی خودرا بر کافران باز کنند. اما چون کتابی که می­شناختند[128]به آنان آمد بر چشم­پوشی از آن پافشاری کرده کفر ورزیدند. پس لعنت/نفرین خدا بر کافران است. [129]

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیًا أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ ﴿٩٠﴾

90- خود را به بد چیزی فروختند که کفر ورزیدند به آن­چه خدا فرستاده، از روی حسد این­که چرا خداوند از فضل خویش بر هر یک از بندگانش بخواهد[130]می­فرستد. پس گرفتار خشمی پی در پی شدند. و کافران را عذابی خوار کننده/خفّت­بار[131]در پیش است.

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿٩١﴾

91- آن­گاه به به آنان گفته شد: “به آن­چه که خدا فروفرستاده باور کنید!” گفتند: “ما به آن­چه بر خودمان فروفرستاده شده باور داریم!” و آن­چه را که پس از آن آمده(قرآن) نادیده می­گیرند. با آن­که این(کتاب) همه اش حق/حقیقت است و تصدیق کنندۀ چیزی (تورات) است که با خود دارند. بگو که: “اگر به کتاب خودتان ایمان/باور دارید پس چرا پیامبران خدا/ پیامبری شان را پیش از این می­کشید؟”[132]

وَلَقَدْ جَاءَکُمْ مُوسَى بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ ﴿٩٢﴾

92- موسی با نشانه­های آشکار(معجزات) به سوی شما آمد. پس از رفتنش شما گاو را اله خود گرفتید،[133] و شما در اشتباه بودید.

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿٩٣﴾

93- و آن­گاه که از شما پیمان گرفتیم و طور(کوه سینا) را بر فراز سرتان برافراشتیم،[134]با قوت تمام بگیرید آنچه را به شما دادیم و بشنوید! شما هم گفتید: “شنیدیم و محکم گرفتیم”.[135]و به خاطر کفرتان(به کتاب) عشق گاو به خورد دلهای تان داده شد. [136]بگو که: “ایمان­تان شما را به بد چیزی فرمان می­دهد،[137] اگر مؤمن/باورمند هستید.”

قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٩٤﴾

94- بگو که: “اگر سرای آخرت/پسین در نزد خدا ویژۀ شماست نه مردم دیگر، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست گویید!”.

وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٩٥﴾

95- و به خاطر آنچه با دستان خویش انجام داده اند هرگز آرزوی آن(مرگ) نکنند. و خداوند ستمگران/خطاکاران را می­داند.

وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿٩٦﴾

96- قطعاً آنان را بر زندگی حریص­تر از همۀ مردم و حتی از مشرکان[138]خواهی یافت، هریکی از آنان آرزو می­کند که عمرش هزار سال دراز شود با آن­که این دراز شدن عمر، بازدارندۀ او از عذاب نخواهد بود. و خدا بر آنچه می­کنند بیناست.

قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿٩٧﴾

97- بگو: “هر که دشمن جبرئیل است بداند که او به فرمان خدا آن را بر قلب تو فرو فرستاده که تصدیق کنندۀ آن چیزی است که پیش از آن بوده(کتاب­های الهی) و راهنما و مژده ای است مؤمنان را.”

مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ ﴿٩٨﴾

98- هرکه دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل[139]باشد،[140]خدا هم دشمن آن کافران/آنان­که نشانه­های او را نادیده می­گیرند است.

وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلا الْفَاسِقُونَ ﴿٩٩﴾

99- همانا آیاتی روشن[141]به تو فرستادیم. و جز فاسقان/ بی­راهان کسی به آنها کفر نمی­ورزد/نادیده نمی­گیرد.

أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ﴿١٠٠﴾

100- چرا اینان هرگاه عهدی(با خدا) بستند، گروهی از آنان آن را شکستند و دور انداختند؟[142]در اصل بیشتر اینان باور ندارند.

وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ ﴿١٠١﴾

101- و چون آنان را رسولی[143]از نزد خدا آمد تصدیق کنندۀ آن­چه با آنان بود گروهی از کسانی­که کتاب به آنان داده شده بود، کتاب خدا را پشت سر انداختند گویا هیچ نمی­دانند.

وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿١٠٢﴾

102- و از آن­چه شیطان­ها بر ضد اقتدار سلیمان می­خواندند[144]پیروی کردند. و سلیمان کافر نشده بود اما شیطان­ها[145]کافر شده بودند[146]که به انسان­ها سحر[147]می­آموختند و نیز دنبال چیزی افتادند که در بابل بر سر آن دو ملک، هاروت و ماروت [148]آمده بود. [149]با آن­که آن دو به کسی چیزی نمی­آموختند جز آن­که می­گفتند:”ما مایۀ آزمونیم/ما در فتنه/بلایی بزرگ افتادیم،[150]زنهار این را نادیده نگیر!” اما مردم[151] از آن دو چیزی(حیله) می­آموختندکه با آن میان مرد و همسرش جدایی می­افکندند و البته آنان با آن سحر به کسی زیان رسانده نمی­توانند مگر به اذن خداوند. و آنان چیزی را می­آموختند که به زیان شان بود و سودی به ایشان نداشت، و به تحقیق دانسته بودند که کسی که (کتاب خدا را داده) این­ها را بخرد در آخرت بهره ای به دست نخواهد آورد؛ و بس بد است آن­چه خود را به آن فروختند، اگر/کاش این را می­دانستند!

وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿١٠٣﴾

103- و اگر اینان/ این یهودیان(به قرآن) ایمان داشته باشند و از خطاها بپرهیزند/پروا پیشه کنند/تقوا پیشه کنند، بی­گمان پاداشی که از خدا رسد بهتر است، اگر می­دانستند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿١٠٤﴾

104- ای کسانی­که ایمان آورده اید! نگویید: “ما را بچران/راعنا” و بگویید: “ما را مهلت بده/انظرنا”[152] و گوش فرادهید، و کسانی را که نادیده می­گیرند/کفر می­ورزند، عذابی است دردآور.

مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَاللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿١٠٥﴾

105- کسانی از اهل کتاب[153]که کافر شدند و نیز مشرکان، نمی­خواهند هیچ خیری از سوی پروردگارتان بر شما فرستاده شود. و خداوند هر که را خواهد به رحمتش اختصاص می­دهد، و خداوند صاحب فضل و بخششی بزرگ است.

مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿١٠٦﴾

106- هر آیه ای را که نسخ کنیم/برداریم و یا از یادها/خاطرها ببریم،[154]به جای آن بهترش یا همانندش را بیاوریم،[155]آیا ندانسته ای که خداوند بر هرچیز مقیاسی می­گذارد.

أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیرٍ ﴿١٠٧﴾

107- آیا نمی­دانی که خداست که همۀ صلاحیت/پادشاهی آسمان­ها و زمین از آن اوست؟ و شما را جز خدا هیچ ولی[156]/نزدیک و یاری دهنده ای نیست.

أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالإیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿١٠٨﴾

108- مگر می­خواهید از پیامبرتان چیزی درخواست کنید که پیش از این از موسی خواسته شده بود؟[157] و هرکس کافر بودن را جایگزین ایمان کند بی­گمان راه راست را گم کرده است.

وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿١٠٩﴾

109- بسیاری از متخصصان در کتاب شان/اهل کتاب، از حسدی که در درون شان دارند آرزو می­کنند که شما را پس از ایمان­تان به کفر باز برند، پس از آن­که حقیقت بر ایشان کاملاً روشن شد. تا هنگامی­که خداوند امر خودرا صادر کند از آنان چشم بپوشید و درگذرید/صفحۀ تازه ای بگشایید. بی­گمان خداوند بر هرچیزی مقیاسی می­گذارد.

وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لأنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿١١٠﴾

110- نماز را درست و پیوسته به پا دارید و زکات بدهید؛ و هر کار نیکی که اکنون برای خود پیش فرستید، آن را نزد خدا خواهید یافت. بی­گمان خدا هر کردار شما را همیشه می­بیند.

وَقَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلا مَنْ کَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿١١١﴾

111- یهودیان گفتند:”جز یهودی کسی به بهشت رفته نمی­تواند”، مسیحیان هم گفتند:”کسی جز مسیحی به بهشت رفته نمی­تواند”. این خیال خام آنان است؛ بگو:”دلیل­تان را بیاورید اگر راستگویید”.

بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿١١٢﴾

112- خیر! هر کس روی دل به خدا سپرد و حال آن­که او نیکو کردار باشد، پس پاداش او نزد پروردگارش پابرجاست. [158]نه ترسی بر آنان است و نه آنان اندوهگین شوند.

وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿١١٣﴾

113- ویهود گفتند:”نصارا/مسیحیان بر پایه ای استوار نیستند” و نصارا/مسیحیان هم گفتند:”یهودیان بر پایه ای استوار نیستند”، با آن­که هر دو گروه همان کتاب(تورات) را می­خوانند. همچنان کسانی­که دانشی ندارند نیز مانند آنان سخن گفتند. پس خداوند حکم خود را میان آنان در بارۀ آن­چه اختلاف داشتند روز قیامت/رستاخیز[159]صادر خواهد کرد.

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِی خَرَابِهَا أُولَئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهَا إِلا خَائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿١١٤﴾

114- و چه کسی ستمکارتر/اشتباه بزرگتری می­کند، از آن­که مانع از آن می­شود که در مساجد خدا نام او یاد شود و در ویرانی آنها تلاش می­کند؟ آنان را نباشد که در آنجا درآیند جز با ترس. حق آنان دراین دنیا خواری است، و در آخرت هم آنان را عذابی است بزرگ.

وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿١١٥﴾

115- و مشرق و مغرب خداوند راست. پس به هر سو رو می­کنید، آن­جا حضور خداست. بی­گمان خدا گسترده و داناست.

وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ ﴿١١٦﴾

116- و گفتند:”خداوند فرزندی گرفته است”. این او را نشاید/پاک است خدا! بلکه آن­چه در آسمان­ها و زمین است از آنِ اوست؛ همه از جان سر به فرمان اویند.

بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿١١٧﴾

117- پدیدآورندۀ بی­نمونۀ آسمان­ها و زمین اوست. و چون بر انجام کاری حکم فرماید تنها به آن گوید:”باش!” پس بی­درنگ هست می­شود. [160]

وَقَالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْلا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ ﴿١١٨﴾

118- و آنان که (کتاب را) نمی­دانند می­گویند:”کاش خداوند با ما هم سخن گوید و یا ما را هم آیه ای آید”. کسانی­که پیش از اینان بودند نیز سخنی مانند سخن اینان گفتند. دل­های شان مانند هم است. ما آیات را، برای آنان­که یقین دارند به روشنی نشان دادیم. [161]

إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِیمِ ﴿١١٩﴾

119- همانا ما تورا، با این حقیقت(قرآن) رسولی مژده دهنده و بیم دهنده فرستادیم. و تو از اهل آتش سوزنده(دوزخ) بازخواست نخواهی شد.

وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَلا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیرٍ ﴿١٢٠﴾

120- و هرگز خشنود نشوند از تو نه یهود و نه هم نصارا، تا این­که دین شان و روش زندگی شان را پیروی نکنی. بگو: “بی­گمان راه درست همان راهیست که خداوند نشان داده است”. و اگر پس از آمدن این دانش، ارزوهای­شان را پیروی کنی؛ خداوند نه دوست توست و نه هم یاورت.

الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿١٢١﴾

121- کسانی­که کتاب­شان دادیم با همه پیوندهایش آن را چنان­چه شایسته است می­خوانند[162]. آنان به این کتاب نیز باور دارند. [163]کسانی هم که آن را نادیده می­گیرند پس همانا در تاوان اند.

یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿١٢٢﴾

122- ای فرزندان اسرائیل! به یاد آورید[164]  نعمت­هایی[165] را که ارزانی تان داشتم و این­که شما را بر همروزگاران تان برتری[166] دادم.

وَاتَّقُوا یَوْمًا لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئًا وَلا یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلا تَنْفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ ﴿١٢٣﴾

123- و بپرهیزید از اشتباه در بارۀ روزی­که در آن هیچکس نمی تواند دیگری را از آن­چه بر سرش می­آید پشتیبانی کند، و از هیچکس فدیه ای/برابری پذیرفته نمی­شود و نه هیچکس را شفاعتی[167]بهره رساند و هیچکس را یاری نرسد. [168]

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ﴿١٢٤﴾

124- و آن­گاه که پروردگار/صاحب ابراهیم، او را با کلماتی/احکامی[169]سخت آزمایش کرد، او هم آن آزمایش/امتحان را به پایان رساند. پروردگارش به او گفت: “من تو را برای مردم رهبر خواهم گرداند!” او گفت: “و از نسل من نیز باشد!” گفت: “(باشد، اما) پیمانم، ستمگران/ خطاکاران را دربر نمی­گیرد.”

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ ﴿١٢٥﴾

125- و آن بیت/خانه[170]را جایی برای گردهم آمدن مردم و جایی برای ایمن بودن­شان کردیم. شما مقام ابراهیم را[171]/جاهایی را که ابراهیم برای عبادت ایستاده بود، عبادتگاه درست کنید. و به ابراهیم و اسماعیل سپردیم که “بیتم را برای طواف کنندگان،[172]اعتکاف کنندگان،[173]رکوع و سجده­کنندگان/نماز گزاران پاکیزه نگهدارید!”.

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَمَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿١٢٦﴾

126- و روزی ابراهیم چنین گفت: “پروردگارم/صاحبم، این­جا را شهری ایمن بگردان! و از مردم این­جا، کسی را ­که به خدا و روز رستاخیز باور دارد هر گونه میوه ای روزی ده!” خدا هم گفت: ” و آن کس که (آیات را)نادیده گیرد/کفر ورزد اندک زمانی از نعمت­ها بهره­مندش کنم،[174]سپس به عذاب آتش گرفتارش کنم. و چه سرنوشت بدی است آن!”.

وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿١٢٧﴾

127- و آن­گاه که ابراهیم و اسماعیل، پایه­های کعبه را بالا می­بردند چنین درخواستند: “پروردگارما، این کار ما را بپذیر، بی­گمان همیشه شنوا و دانا تویی!”.

رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿١٢٨﴾

128- “پروردگارما! هردوی مارا کسانی بگردان که به تو تسلیم شده اند، و از نسل ما گروهی/امتی به میان آور که به تو تسلیم شده باشند! به ما مناسک ما/ جاهای انجام عبادت حج و عمره را نشان بده[175]  و توبۀ/بازگشت ما را بپذیر! بی­گمان پذیرندۀ توبه ها/ بازگشت­ها و صاحب اکرام فراوان تو هستی!”

رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿١٢٩﴾

129- “پروردگار ما! برای آنان از میان خودشان رسولی بگمار[176]تا آیات تو را بر آنان تلاوت کند،[177]و به آنان کتاب و حکمت[178]بیاموزد و آنان را تزکیه کند. همیشه از همه برتر و صاحب حکم درست تنها تو هستی!”

وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿١٣٠﴾

130- و کیست که از ملت/آیین[179]ابراهیم روی گرداند جز کسی­که خود را خوار و بی­خرد دارد؟ و ما او را در دنیا برگزیدیم. و او در آخرت هم در میان شایستگان است.

إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿١٣١﴾

131- آن­گاه که پروردگارش به او گفت: “تسلیم شو!” او هم گفت: “تسلیم پروردگار/ صاحب جهانیان هستم!”.

وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿١٣٢﴾

132- و ابراهیم این را به فرزندانش سفارش کرد. و یعقوب نیز چنان کرد. چنین گفتند: “ای فرزندانم! خداوند این دین را برای شما برگزید، پس زنهار که پیش از تسلیم شدن به خدا نمیرید!”.

أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿١٣٣﴾

133- مگر شما آن­جا بودید که یعقوب را مرگ فرارسید! آن­گاه که به فرزندانش گفت: “شما پس از من چه خواهید پرستید؟” گفتند: “ما خدای تو و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می­پرستیم که خدایی یکتاست، و ما تسلیم اوییم”!.

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿١٣٤﴾

134- آنان گروهی/امتی بودند که درگذشتند، آنان را دستاوردهای خودشان است و شما را دستاوردهای خودتان، و شما بازخواست نمی­شوید از آن­چه آنان می­کردند.

وَقَالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١٣٥﴾

135- (یهودیان) گفتند: “یهودی شوید” و یا (مسیحیان) “نصارا/مسیحی شوید تا راه راست یابید”. بگو: “خیر، ما ملت/آیین ابراهیم را پیروی می­کنیم که حقگرا[180] بود و او از مشرکان نبود”.[181]

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿١٣٦﴾

136- چنین گویید: ما به خدا ایمان داریم/باور داریم؛ و به آن­چه که بر ما فرو فرستاده شده، و به آن­چه که بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب[182]و نوه­های شان [183] فرو فرستاده شده، و به چیزی که به موسی و عیسی داده شده، و به آن­چه که به همۀ پیامبران داده شده[184]از سوی پروردگارشان/ صاحب شان، باور داریم. میان آنان جدایی[185]نمی آوریم. ما تنها به خدا تسلیم شدگانیم.

فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿١٣٧﴾

137- اگر آنان نیز ایمان آوردند مانند شما، بی گمان به راه راست رفته اند. اما اگر روی گردانند آنان، قطعاً در سویی[186] دیگر اند. در برابر آنان تو را خدا بس است. او همیشه شنواست و هرچیز را داناست.

صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ ﴿١٣٨﴾

۱۳۸- (به آنان چنین بگو:) «رنگ خدا را گیرید [187]و رنگ چه کسی بهتر است از رنگ خدا؟ و ما تنها او را می پرستیم».

قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِی اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ﴿١٣٩﴾

۱۳۹- بگو که: «آیا با ما در بارهٔ خدا کشمکش می کنید؟ و او چنانچه پروردگار/صاحب ما هست پروردگار شما نیز هست. کردار ما، ما راست و کردار شما شما راست. و ما از جان و دل به او وابسته ایم».

أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ کَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿١٤٠﴾

۱۴۰- یا چنین می گویید که ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط/نوه ها یهودی بودند و یا نصارا؟ بگو که «شما بهتر می دانید یا خدا؟» و چه کسی ستمگرتر/ در اشتباه بیشتر است از آنی که دانسته بپوشد چیزی[188]را که خدا گواه آن است؟ و خداوند از هیچ کردارتان غافل نیست.

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿١٤١﴾

۱۴۱- آنان امتی/ گروهی بودند که آمدند و رفتند. آنان راست آنچه کردند و شما راست آن­چه کردید! و ما پرسیده نمی شوید از آنچه آنان کردند.

سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهم قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿١٤٢﴾

۱۴۲- برخی از سبک عقلان[189]مردم چنین خواهند گفت: “چه چیزی اینان را از قبله ای که بر آن بودند  برگردانده است؟” بگو که مشرق و مغرب خدا راست! او، کسی را که انتخاب[190]درست کند به راهی راست ره نماید.

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَإِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ ﴿١٤٣﴾

143- و این چنین، شما را گروهی میانه/مرکزی گرداندیم که پیش چشم مردم گواهی[191]باشید و این رسول[192]/ آن­چه به عنوان فرستاده برای شما آورده پیش چشم تان گواهی[193]باشد. و قبله ای را که تا کنون بر آن بودی(بیت المَقدِس) [194]تنها از آن لحاظ برگرداندیم[195]تا بشناسیم کسانی را که این رسول را پیروی می­کنند و کسانی که از وی روی می­گردانند. و این کار، بسیار سخت تمام می­شود، جز بر کسانی که خداوند آنان را به راه راست برده و خداوند، (در بارۀ این کعبه باز قبله گردد) ایمان/باورتان را بیهوده نگرداند.[196]حقیقتاً او بر انسان ها بسیار با شفقت و مهربان است.

قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُمَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ ﴿١٤٤﴾

144- (ای محمد!) هر از گاهی چرخش رویت را در آسمان می­بینیم. قطعاً تو را به سوی قبله ای که با آن خشنودی می­گردانیم. پس هم اکنون رویت را به سوی مسجدالحرام[197]بگردان!(مؤمنان! شما هم) هرکجا هستید،(در نماز) پس روی تان را به همان طرفی بگردانید که او هست! و کسانی که آنان را کتاب داده شده خوب می­دانند که این حکم/حقیقتی[198]است از سوی پروردگارشان و خداوند از هیچ کردارشان غافل نمی ماند.

وَلَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ بِکُلِّ آیَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِینَ ﴿١٤٥﴾

145- و اگر برای آنان که کتاب داده شده است همۀ آیات شان را هم (دلیل) بیاوری قبله ات را پیروی نکنند و نه تو پیرو باشی قبلۀ شان را، و نه برخی شان پیرو باشند[199]قبلۀ برخی دیگر را. و اگر تو پس از آن­که این دانش تو را رسید پیروی کنی آرزوها/ امیال شان را، پس تو هم از ستمگران/کسانی که کژراهه رفتند هستی.

الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿١٤٦﴾

146- آنان که کتاب شان دادیم این را(دوباره قبله شدن کعبه را) همان­گونه می­شناسند که فرزندان خود را می شناسند، اما گروهی از آنان با آن­که حق را می­دانند آن را می­پوشند.

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ ﴿١٤٧﴾

147- حقیقت از سوی پروردگارت می­آید، پس مبادا که از تردید کنندگان باشی!

وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ أَیْنَمَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿١٤٨﴾

148- و هرکسی رویکردی دارد که رو به سوی آن می­کند، شما در کارهای نیک از همدیگر پیشی گیرید. هرکجا باشید خداوند همۀ شما را گرد می­آورد. خداست که بر هر چیزی اندازه ای می­گذارد.

وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿١٤٩﴾

149- (برای نماز) از هرجا که برخاستی، روی خود را سوی مسجدالحرام بگردان. و این به راستی حقی است از سوی پروردگارت، و خداوند از آن­­چه می­کنید بی­پروا/غافل نیست.

وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُمَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی وَلأتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿١٥٠﴾

150- و از هرکجا که(برای نماز) برخاستی، روی خود را سوی مسجدالحرام بگردان. و (شما مردم نیز) هر کجا که بودید، (در نماز) روی خود به سویی کنید که او هست، تا مردم را در برابر شما دستاویزی نباشد.[200]مگر کسانی که در اشتباه اند. پس نترسید از آنان و بترسید از من. و این از آن روست تا نعمت خود را بر شما تمام/کامل کنم و باشد که هم شما در راه راست باشید.

کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿١٥١﴾

151- چنان­که(تا خوبی­های خود را تمام کنیم) از میان خودتان کسی را برای شما پیامبر فرستادیم تا آیات ما را با روابطش/ پیوندهایش بر شما بخواند، شما را تزکیه کند، کتاب و حکمت بیاموزدتان و بیاموزدتان آن­چه رانمی­دانستید. [201]

فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلا تَکْفُرُونِ ﴿١٥٢﴾

 152- پس مرا ذکر/یاد کنید[202]/ در نظر گیرید که من هم شما را یاد کنم/درنظر گیرم! و در برابر من وظیفۀ تان را انجام دهید/ سپاسگزاری کنید و نا سپاسی ام نکنید!

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿١٥٣﴾

153- کسانی که ایمان/باور دارید! با صبر/بدون از دست دادن پایداری، و نماز[203]/بدون کم کاری در وظیفۀ تان، از خداوند کمک/یاری خواهید! خداوند با صبر کنندگان است.

وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لا تَشْعُرُونَ ﴿١٥٤﴾

154- و کشتگان راه خدا را “مردگان” نگویید! بلکه آنان زنده اند ولی شما این را درک کرده نمی­توانید. [204]

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ وَالأنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿١٥٥﴾

155-  و حتماً شما را به چیزی از جنس ترس، گرسنگی و زیان مالی، جانی و کاهش محصولات خواهیم آزمود[205]و تو مژده بده صبر پیشگان را.

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿١٥٦﴾

156- آنان، هرگاه مصیبتی به ایشان رسد چنین گویند: “ما و همۀ آن­چه داریم از آنِ خداییم و ما به حضور او خواهیم رفت”.

أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿١٥٧﴾

157- آنانند که یاری همیشگی و نیکی پروردگارشان آنان راست[206]و همین ها در راه راست هستند.

إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ ﴿١٥٨﴾

15۸- همانا صفا و مروه ازنمادهای بندگی خداست. پس هرکس حج آن بیت[207]/خانه کند یا عمره کند گناهی/مانعی بر او نیست که سعی[208]آن دو کند. [209]و هرکس خوبی بیشتری انجام دهد[210] بداند که خداوند پاداش هر نیکی را دهنده است و اوست که هرچیزی را می­داند.

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاعِنُونَ ﴿١٥٩﴾

159- آنان که کتمان می­کنند آن­چه را فرستادیم از آیات روشن و راهنما، پس از آن­که آن را بیان کردیم برای مردم در این کتاب؛ آنان همان کسانی اند که خداوند لعنت شان کند و لعنت کنندگان نیز لعنت شان کنند.

إِلا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا فَأُولَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿١٦٠﴾

160- مگر آنان که توبه/بازگشت کنند و خود را اصلاح کنند و (آیاتی را که پوشیده اند) بیان کنند. توبۀ همینان را خواهم پذیرفت و منم توبه پذیر و مهربان.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿١٦١﴾

161- اما آنان که(آیات را) پوشیده اند و کتمان کننده مرده اند، لعنت خدا و فرشتگان و همۀ انسان­ها بر آنان است. [211]

خَالِدِینَ فِیهَا لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلا هُمْ یُنْظَرُونَ ﴿١٦٢﴾

162- آنان همیشه گرفتار لعنت اند، نه عذاب شان تخفیف داده شود و نه به آنان نگریسته شود. [212]

وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ ﴿١٦٣﴾

163- و خدای شما، خدای یکتاست، نیست خدایی جز او که خوبی اش بی پایان و احسانش فراوان است.

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿١٦٤﴾

164- همانا در آفرینش آسمان­ها و زمین و گردش پیاپی شب و روز و کشتی­هایی که برای بهره ور کردن مردم، در دریا حرکت می­کنند و آن­ آبی که خدا از آسمان فروفرستاده تا به آن زنده گرداند زمین را پس از مرگ آن و در آن از هر جانوری پراکند[213]و گردانیدن بادها[214]و ابرهای گماشته شده میان آسمان و زمین آیاتی[215]/ نشانه­هایی است برای گروهی که خرد ورزند.

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿١٦٥﴾

165-  و هستند کسانی از مردم که میان خود و خدا انباز[216] می­نهند و آنان را دوست می­دارند[217]به اندازهٔ دوستی خدا. و کسانی که ایمان و باور دارند با دوستی نیرومندتری[218]به خدا دلبسته اند. و کاش آنانی که این کار نادرست را کردند/ستمگران به جای هنگام دیدن عذاب، اکنون پی می­بردند که همهٔ نیرو از آن خداست و این که خداوند در عذاب سختگیر[219]است.

 إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ ﴿١٦٦﴾

۱۶۶- آن روز کسانی که پیروی شده بودند از کسانی که پیروی شان می­کردند بیزاری جویند. دیگر عذاب را دیده بودند و همهٔ دستاویزهای شان از آنان بریده شود.

وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ ﴿١٦٧﴾

و پیروان آنان چنین گویند:”کاش فرصتی به دست ما آید(همه با هم به دنیا برگردیم) در آن جا ما هم از آنان بیزاری/دوری جوییم چنان­چه آنان از ما بیزاری/دوری جستند“. خداوند کردارشان را مایهٔ حسرتی نشان شان می­دهد. دیگر آنان از آن آتش بیرون رونده نیستند.

یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الأرْضِ حَلالا طَیِّبًا وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿١٦٨﴾

168- ای مردم! بخورید از آن­چه  که حلال و پاکیزه[220]است در روی زمین و پیروی نکنید گامهای شیطان را چون او برای شما دشمنی است آشکار.

إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ ﴿١٦٩﴾

۱۶۹- بی­گمان شیطان شما را به انجام زشتی و پلیدی دستور می­دهد و این­که در بارهٔ خدا چیزهایی بگویید که نمی­دانید.

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلا یَهْتَدُونَ ﴿١٧٠﴾

۱۷۰- و چون به آنان گفته شود ”پیروی کنید آن­چه را که خدا فرو فرستاده است! “ گویند ” نه! ما پیروی کنیم آن­چه را که پدران خود بر آن یافتیم“. اگر پدران شان چیزی نمی­دانستند و راه درست در پیش نگرفته باشند(باز هم پیروی می­کنند؟)[221]

وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لا یَسْمَعُ إِلا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ ﴿١٧١﴾

۱۷۱-و وضعیت کافران، بسان وضعیت کلاغی است که صدایی را که به سوی او می­آید، تنها با داد و فریاد  به خود می­گیرد. [222]کر اند و گنگ اند و کور اند از این رو چیزی نمی‏دانند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿١٧٢﴾

۱۷۲- ای کسانی که ایمان و باور دارید! از نعمتهای پاکیزه‏ای که خداوند به شما روزی داده‏ است بخورید! و اگر تنها خدا را می­پرستید شکر او را به جا آورید/ در برابر او تکلیف تان را انجام دهید!

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلا عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿١٧٣﴾

173- خداوند بر شما، تنها گوشت حیوانی را که بدون ذبح مرده است، خون،[223]گوشت خوک و آن­چه را که نام غیر خدا[224]هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام کرده است. آن کس که ناچار شود، در صورتی که در حق دیگری ستمگر و از اندازه (سدّ رمق) متجاوز نباشد، گناهی[225]بر او نیست از آن­ها بخورد بی­گمان خداوند بسیار بخشنده و مهربان است.

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلا أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلا النَّارَ وَلا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿١٧٤﴾

174- کسانی که کتمان می‏کنند/می­پوشند آنچه را خدا از کتاب فرو فرستاده، و در برابر آن بهای اندکی/گذرایی[226]به دست می­آورند، آنها جز آتش با چیز دیگری شکم شان را پر نمی­کنند و خداوند، روز قیامت/رستاخیز، با آن­ها سخن نمی‏گوید و آنان را پاکیزه نمی‏کند. و آنان را عذاب دردناکی است.

أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ ﴿١٧٥﴾

اینان، همان­هایی هستند که در برابر هدایت،[227]گمراهی و در برابر آمرزش، عذاب را خریده‏اند؛ راستی در برابر آتش، تا چه اندازه شکیبا هستند! [228]

ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتَابِ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ﴿١٧٦﴾

176- سبب همۀ اینها، آن است که خداوند، کتابی فرستاد که در بردارندۀ حقایق است و آنان که در آن اختلاف می‏کنند، در میان شکاف (پراکندگی) عمیقی قرار دارند.

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿١٧٧﴾

177- نیکی،[229]این نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب کنید; بلکه نیکوکار کسی است[230]که به خدا، روز رستاخیز، فرشتگان، کتاب­ها و پیامبران، ایمان آورده و مال خود را، با آن که دوست دارد، به نزدیکان خود، یتیمان، بیچارگان، واماندگان در راه، سائلان و (برای رهایی)بردگان، بدهد;[231] و نماز را درست و همیشه برپا می‏دارد و زکات را می‏دهد و کسانی که به پیمان خود هنگامی که پیمان بستند پای­بندند; و در برابر سختی­های مادّی، بیماری­ها و هجوم­های ناگهانی/در میدان جنگ، پایداری/صبر کنند; این­ها همان کسانی اند که راست می‏گویند و این­ها همان پرهیزکاران اند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأنْثَى بِالأنْثَى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿١٧٨﴾

178- ای آنانی ­که باور دارید! قصاص[232]در مورد کشتگان، بر شما فرض/نوشته شده است[233] آزاد در برابر آزاد، برده/اسیر در برابر برده/اسیر و زن در برابر زن(قصاص می­شود)[234]. پس اگر به کسی از سوی برادرش(کشته شده) چیزی بخشیده شود، (حکم قصاص او، تبدیل به دیت/خونبها گردد) بایسته اش را(معروف/متعارف)[235]انجام دهد و (صاحب خون، حال پرداخت کنندۀ دیه/خونبها را در نظر بگیرد) و (خونبها) را به نیکی بپردازد; این روش، تخفیف و رحمتی است از سوی پروردگار/صاحب شما! کسی که پس از این نیز، دشمنی را ادامه دهد، عذاب دردناکی خواهد داشت.

وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الألْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿١٧٩﴾

179- و شما را در قصاص زندگانی است ای خردمندان؛[236]باشد که از اشتباهات بپرهیزید.

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ ﴿١٨٠﴾

180- بر شما فرض شد که چون مرگ کسی از شما فرارسد اگر مالی بر جای گذاشت برای پدر و مادر و نزدیکان خود مطابق معروف(سهام اعلام شده در این کتاب) تقسیم[237]/وصیت کند. این، حقی است که خدا بر پرهیزگاران/کسانی­که از اشتباه دوری می­کنند، دارد.

فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿١٨١﴾

پس هر که این[238]دستور را تغییر دهد پس از آن که آن را(سهام تعیین شده) شنید، پس گناه آن بر گردن کسانی است که تغییرش می­دهند؛ همانا خداوند شنوا و آگاه است.

فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿١٨٢﴾

182- پس هر شخص وصیت/تقسیم کننده ای[239]که بیم تمایل به طرفی و یا بیم انجام گناهی داشت از آن رو، میان آنان اصلاح آورد؛[240]گناهی بر او نیست. همانا خداوند بسیار بخشنده و صاحب احسان فراوان است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿١٨٣﴾

183-ای آنانی­که باور دارید! روزه، بر شما فرض شد چنان­که فرض شد بر کسانی­که پیش از شما بوده اند، باشد که از اشتباهات پرهیز کنید.

أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿١٨٤﴾

184– چند روز شمرده شده ای را (روزه بگیرید) و هر کس از شما بیمار و یا در سفر باشد به شمار روزهایی که نگرفته است از روزهای دیگر روزه بگیرد و بر کسانی که روزه در توان­ شان است؛ به اندازۀ سیر کردن مسکینی/بیچاره ای فدیه[241](فطره)دادن بایسته است. و هرکس خوبی بیشتری انجام دهد برای او خیلی بهتر است  بداند که خداوند پاداش هر نیکی را دهنده است و روزه گرفتن شما(در بیماری و در سفر هم) برای شما خیلی بهتر است اگر بدانید! [242]

شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿١٨٥﴾

185- [چند روز شمرده شده][243]ماه رمضان است كه در آن قرآن[244]نازل شده، رهبری[245]برای انسان­ها با نشانه­هایی روشن از هدايت، و فرقان[246]/جدا کنندهٔ حق از باطل. پس كسى از شما كه این ماه را در می­یابد بايد آن را روزه بدارد، و هر کس بیمار و یا در سفر باشد به شمار روزهایی که نگرفته است از روزهای دیگر روزه بگیرد. [247]خدا برای شما آسانى می­خواهد، سختی نمی­خواهد. و این­ها، براى اين است كه: عده/شمار را كامل کنید (روز پایانی روزه)، و خدا را بر اين­كه شما را به راه درست رهنمون شده، ‌با تکبیرها یاد کنید(نماز عید برپا دارید) [248]و نيز براى اين كه سپاس‏گزارى كنيد/وظیفهٔ تان را به جا آورید.

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿١٨٦﴾

186- و چون بندگان من، از تو در بارۀ من پرسند، من نزدیکم. دعای دعا کننده را، هنگامی که مرا می‏خواند، پاسخ می‏دهم.[249] پس دعوت مرا بپذیرند، و به من باور کنند، تا راه یابند.

أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَعَفَا عَنْکُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الأبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الأسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیَامَ إِلَى اللَّیْلِ وَلا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿١٨٧﴾

187- آمیزش جنسی با همسرانتان، در شب های روزه حلال شده است. [250]آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها. خداوند‏ دانست که شما به خود خیانت می‏کردید، پس توبهٔ شما را پذیرفت/پس به روی شما نگریست و شما را بخشید. اکنون با آنها آمیزش کنید،[251]و آنچه را خدا برای شما نوشته(فرزند دار شدن) بخواهید[252]و بخورید و بیاشامید، تا رشتهٔ سپید فجر[253]، از رشتهٔ سیاه برای شما آشکار گردد! سپس روزه را تا شب[254]، تمام کنید! و با آنان آمیزش نکنید در حالی که در مساجد به اعتکاف[255]نشسته‏اید! اینها، مرزهای خداست، پس به آنها نزدیک نشوید! خداوند آیات خود را این­گونه برای مردم، روشن می‏سازد، باشد که از اشتباهات بپرهیزند!

وَلا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿١٨٨﴾

۱۸۸-  و اموال­تان را در ميان خود از راه­های باطل[256]مخوريد . و آن را (به عنوان رشوه) به سوى حاكمان سرازير[257]نكنيد تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد و دانسته از حقانیت دور نشوید.

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿١٨٩﴾

۱۸۹- از تو دربارۀ هلال‏ها[258]می ‏پرسند، بگو: “آنها وسيله تعيين اوقات مردم و حج است. و نيكى آن نيست كه به خانه‏ ها از پشت آنها وارد شويد، بلكه نيكو كسى است كه از اشتباهات می ‏پرهيزد. و به خانه‏ ها از درهاى آنها وارد شويد؛[259]و در برابر خدا از انجام اشتباهات پروا كنيد تا به آرزوی تان برسید.

وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿١٩٠﴾

190- و بجنگید در راه خدا، باکسانی­که با شما می­جنگند و بدون حق حمله نکنید[260]/ از حق نگذرید. خداوند دوست ندارد کسانی را که بدون حق حمله می­کنند/از حق می­گذرند.

وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ﴿١٩١﴾

191- و آنان را در جایی که یافتید بکشید. و از جایی که شما را بیرون راندند بیرون شان رانید [261]این فتنه/آشوب(آتش جنگ [262]گناهی بزرگتر از کشتن انسان است. و با آنان در نزدیک مسجد حرام[263]نجنگید تا هنگامی­که با شما نجنگند. اگر بجنگند با شما، پس بکشیدشان؛ این­گونه است جزای این کافران/کسانی که آیات را نادیده می­گیرند.

192- پس اگر جنگ را رها کردند(کاری به کارشان نداشته باشید). [264]بی­گمان خداوند خیلی بخشنده و صاحب احسان فراوان است.

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوَانَ إِلا عَلَى الظَّالِمِینَ ﴿١٩٣﴾

193- و بجنگید با کسانی­که با شما می­جنگند تا فتنه (آتش جنگ) [265] نابود شود و دین خدا/ نظمی که خدا گذاشته حاکم گردد. [266]اگر جنگ را رها کردند پس دشمنی نشود جز با کسانی­که اشتباه می­کنند[267]/جز با ستمگران.

الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ﴿١٩٤﴾

194- رعایت حرمت ماه حرام[268]در برابر کسانی است که حرمت ماه حرام را رعایت کنند؛ و رعایت حرمت­ها متقابل  است. [269]پس هر كه بر شما حمله كرد شما هم همانند آن بر او حمله کنید و در برابر خدا از اشتباه بپرهیزید و بدانيد كه خدا با تقوا پیشگان/کسانی است که از اشتباهات می­پرهیزند.

وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿١٩٥﴾

۱۹۵- و در راه خدا انفاق/خرج كنيد و با دستان خویش خود را به هلاكت نيندازيد[270]ونيكى كنيد. يقيناً خدا نيكوكاران را دوست دارد.

وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَلا تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ ذَلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿١٩٦﴾

۱۹۶- حج وعمره را براى خدا به پايان بريد،[271] و اگر[به علتى] محصور ماندید، آنچه از قربانى براى شما ميسر است ذبح کنید؛ و سر خود را نتراشيد تا هنگامی که قربانى به مَحِلّش[272]برسد؛ و از شما اگر كسى بيمار بود يا آسيبی در سرش داشت [و ناچار بود سر بتراشد] فدیه ‏اى چون روزه، يا صدقه يا قربانى برعهدهٔ اوست. و هنگامی كه [از علل محصوریت] در امان بوديد، پس هر كه با پايان بردن عمرهٔ تمتّع به سوى حجٍ تمتّع رود، آنچه از قربانى ميسر است [ذبح كند] و كسى كه نيابد، سه روزْ روزه، در همان سفر حج و هفت روز روزه، هنگامی  كه بازگشتيد بر عهدهٔ اوست؛ اين ده روز كامل است. اين وظيفهٔ كسى است که خانواده ‏اش نزدیک مسجد الحرام نباشد. و در برابر خدا از اشتباه بپرهیزید و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.[273]

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الألْبَابِ ﴿١٩٧﴾

۱۹۷- حج در ماه‏هاى معلومی است. [274]پس كسى كه در اين ماه‏ها حج را آغاز کرد[احرام بست] در هنگام عبادت حج، آميزش جنسی کرده نمی­تواند ممنوعات حج را انجام داده نمی­تواند[275] و جدال کرده نمی­تواند. و آنچه از كار نیک انجام دهيد خدا آن را می­داند. و با خود توشه برگيريد كه بهترين توشه همان اندازه است که شما را نگه­دارد. اى خردمندان/صاحبانِ عقل سلیم[276]از من پروا كنيد/ در برابر من از انجام اشتباهات بپرهیزید.

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْکُرُوهُ کَمَا هَدَاکُمْ وَإِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ ﴿١٩٨﴾

۱۹۸- بر شما گناهى نيست[277]كه[در ماه­های حج] دنبال فضلی/لطفی(با دادو ستد تجاری)از پروردگارتان باشید. و هنگامی  كه از عرفات سیل آسا سرازیر شدید، خدا را نزدیک مشعر الحرام (در مزدلفه)ياد كنيد(نماز گزارید). او را همان گونه ياد كنيد كه شما را رهنمایی کرد.(نماز را در همان جا برپا دارید). [278]و همانا شما پيش از اين از گمراهان بوديد[279]. 

ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴿١٩٩﴾

۱۹۹- سپس از همان جايى كه مردم سیل آسا روانه می ‏شوند روانه شويد. و از خدا آمرزش بخواهيد؛ بی­گمان خدا بسيار آمرزنده و صاحب نیکی فراوان است.

فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ ﴿٢٠٠﴾

۲۰۰- پس هنگامی  كه مناسك[حجّتان] [280] به جا می­آوريد،[281] خدا را آن گونه كه از پدرانتان آموخته اید[282]/به ياد دارید یاد ‏كنيد يا حتی با دعاهایی محکمتر/بهتر از آن ياد كنيد. و از میان مردم کسی می‏گويد:«پروردگارا! به ما هرچه می­دهی در دنيا بده.» و او را در آخرت هيچ بهره‏اى نيست.

وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿٢٠١﴾

۲۰۱- و گروهى از آنان می ‏گويند:«اى پروردگار ما! به ما در دنيا نيكى ده  و در آخرت هم نيكى ده، و ما را از عذاب آن آتش نگاه دار.»

أُولَئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ﴿٢٠٢﴾

۲۰۲- اينان از آنچه به دست آورده‏اند،[283]بهره اى دارند، و خدا حسابرسى سريع است.

وَاذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿٢٠٣﴾

۲۰۳- و خدا را(چنان چه از پدران تان یاد گرفته اید پس از روز اول عید) در روزهایی که پشت سر هم می­آیند[284]نیز ياد كنيد. پس هر كه در دو روز شتاب ورزد/برگردد، گناهى بر او نيست/از راه صواب دور نرفته است، و هر كه تأخير كند(و یک روز بیشتر بماند)، بر او هم گناهى نيست/اشتباه نکرده است. این براى كسى است که از اشتباه کردن پرهيخته باشد. و از اشتباه کردن در برابر خدا پروا كنيد و بدانيد كه بی­گمان همه شما در محضر او محشور خواهيد شد.

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ﴿٢٠٤﴾

۲۰۴- و از میان مردم كسى هست كه گفتارش در بارهٔ زندگى دنيا تو را خوش آيد و خدا را بر آن­چه در دل دارد گواه می­گيرد و او سرسخت‏ترين دشمنان است.

وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسَادَ ﴿٢٠٥﴾

۲۰۵- و هنگامی كه به قدرت و حكومت دست یابد،[285]می ‏كوشد كه نظم زمين را بر هم زند و منابع[286]و نسل را نابود كند؛ و خداوند برهم خوردن نظم طبیعی را دوست ندارد.

وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ﴿٢٠٦﴾

۲۰۶- و چون به او گويند: از اشتباه کردن در برابر خدا پروا كن، با گناهانش احساس غرور کند، پس حق او دوزخ است، و آن جا چه بد جايگاهى است.

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴿٢٠٧﴾

۲۰۷- و از میان مردم كسى هم هست كه جانش را براى به دست آوردن خشنودى خدا می­دهد. و خدا به این بندگانش بسیار مهربان است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿٢٠٨﴾

۲۰۸- اى اهل ايمان/باور! با تمام وجود  وارد اسلام شوید/تسليم شوید، و گام‏هاى شيطان را پيروى نكنيد، بی­گمان او دشمن آشکار شماست.

فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْکُمُ الْبَیِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿٢٠٩﴾

۲۰۹- پس اگر بعد از آنكه نشانه­های روشن براى شما آمد، لغزيديد  پس بدانيد كه خدا همیشه توانا و حكيم است.

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلائِکَةُ وَقُضِیَ الأمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ ﴿٢١٠﴾

۲۱۰- آيا آنان جز این انتظار دارند كه خدا و فرشتگان در سايه‏هايى از ابر به سوى آنان آيند و كار آنان تمام شود؟[287]و همه كارها به سوى خدا بازگردانده می ‏شود.

سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَمْ آتَیْنَاهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَمَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿٢١١﴾

211- از فرزندان اسرائیل بپرس: «چه اندازه نشانه‏های روشن/معجزه-ها به آنان دادیم» و کسی که نعمت خدا را، پس از آن که به او داده شد؛ با چیز دیگری تبدیل کند/کفران کند بداند که خداوند سخت کیفر است.

زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿٢١٢﴾

 212- زندگی دنیا برای کافران مُزَیَّن نشان داده شده است،و افراد باایمان را مسخره می‏کنند/با حقارت می­بینند; در حالی که پرهیزگاران/کسانی­که از اشتباهات دوری می­کنند در قیامت/روز رستاخیز[288]بالاتر از آنان هستند و خداوند، هر کس را بخواهد بدون حساب روزی می‏دهد.

کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿٢١٣﴾

213- مردم یک دسته بودند.[289]خداوند، پیامبران را مژده دهنده و بیم دهنده برانگیخت و با آنها کتاب در برگیرندۀ حقایق نیز فرو فرستاد[290]تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند و اختلاف کنندگان در آن همیشه کسانی بودند که به آنان کتاب داده شده بود پس از آن که نشانه‏های روشن به آنان رسیده بود، از روی تلاش در جهت برتری جویی نسبت به یکدیگر. پس خداوند آنهایی را که ایمان و باور داشتند به سوی حقیقت آنچه که مورد اختلاف بود، با تأیید خودش، ره نمود و خدا، هر کسی را که بایسته­ها را انجام دهد، به راه راست هدایت می‏کند.

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ ﴿٢١٤﴾

214- آیا گمان کردید وارد بهشت می‏شوید، بی‏آنکه همانند سرگذشت پیشینیان به شما برسد؟![291] آنان که گرفتاریهای مادی و ناراحتی­های جسمی به آنان رسید، و چنان اندوهگین شدند که پیامبر و مؤمنان همراهش گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد آمد؟!» آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است!

یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿٢١٥﴾

215- از تو می‏پرسند چه چیزی انفاق/خرج کنند؟ بگو که: «هر خیر و نیکی که انفاق/خرج می‏کنید، برای پدر و مادر، نزدیک­تران، یتیمان، مستمندان/بیچارگان و درماندگان در راه باشد.» [292]و هر کار خیری که انجام دهید، خداوند بر آن آگاه است.

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ﴿٢١٦﴾

216- جنگ بر شما فرض شد در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن­که خیر شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آن­که شر شما در آن است. و خدا می‏داند، و شما نمی‏دانید.

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢١٧﴾

217- از تو، در بارۀ ماه­های حرام،[293]جنگ کردن در آن ماه­ها می‏پرسند؛ بگو که: «جنگ در آن ماه­ها، گناهی بزرگ است. ولی جلوگیری از راه خدا و کفر/نادیده گرفتن احترام این راه و مسجد الحرام، و بیرون راندن مردم آن، از آنجا(مکه) گناه بزرگتری است نزد خداوند و آن فتنه/آشوب (آتش جنگ)[294]از آدم کشتن بدتر است. و پیوسته با شما می­جنگند/می‏رزمند، تا شما را از آیین­تان برگردانند اگر بتوانند؛ و هر کسی از شما که از آیینش برگردد، و در حالی بمیرد که کافر است، همۀ کردارش در دنیا و آخرت، برباد می‏رود؛ و آنان اهالی دوزخند؛ همیشه در آن­جا خواهند ماند.

 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿٢١٨﴾

218- کسانی که ایمان و باور دارند و کسانی که هجرت [295]کرده و در راه خدا جهاد کرده‏اند/ هرچه از دست­شان آمده[296]انجام داده اند، پس همینان آنها امید به رحمت خدای دارند و خداوند خیلی آمرزنده و دارای رحمت فراوان است.

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿٢١٩﴾

219- در بارۀ شراب و انواع مواد مخدر[297]/روانگردان و انواع قمار[298]از تو می‏پرسند، بگو: «در هردوی آن گناه و زیان بسیار[299] و برخی منافع[300]برای مردم در بردارد; و گناه و زیان آنها از نفعشان بیشتر است. و از تو می‏پرسند چه چیزی در راه خیر انفاق/خرج کنند؟ بگو: مازاد بر نیازمندی تان[301] این­چنین خداوند آیاتش را برای شما روشن می‏سازد، تا باشد که اندیشه کنید!

فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿٢٢٠﴾

220- این ها، هم دربارۀ دنیاست و هم در بارۀ آخرت! و از تو در بارۀ یتیمان نیز می‏پرسند، بگو که: «اصلاح وضعیت آنان بهتر است. و اگر (به عنوان خانوادۀ سرپرست) آنان را با خود درآمیزید، بدانید که آنان(نه فرزندان شما بلکه) برادران[302]شما هستند. و خداوند، مفسد/براندازنده را از مصلح/ درست کننده، تمیز می­دهد. [303]و اگر خدا به گونه ای دیگر رقم می­زد، شما را به زحمت می‏انداخت. [304]همیشه خدا برتر و حکیم است.

وَلا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولَئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿٢٢١﴾

221- و با زنان مشرک(کسانی که میان خود و خدا، دیگران را قرار می­دهند)، تا ایمان نیاورده‏اند، ازدواج نکنید! کنیز [305]با ایمان، از زن آزاد مشرک، بهتر است; اگرچه شما را به شگفتی آورد. و زنان(مؤمن) را به ازدواج مردان مشرک(کسانی که میان خود و خدا، دیگران را قرار می­دهند)، تا ایمان نیاورده‏اند، در نیاورید! [306]یک بردۀ با ایمان، از یک مرد آزاد مشرک، بهتر است; اگرچه شما را به شگفتی آورد. [307]آنها شما را به سوی آتش فرا می‏خوانند، و خداوند به بهشت و مغفرت[308]/آمرزش و پاک شدن از گناهان به فرمان خود فرا می‏خواند، و خداوند آیات/نشانه­های خویش را برای مردم روشن می‏سازد تا باشد که دانسته­های شان را به یاد آورند. [309]

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ﴿٢٢٢﴾

222- و از تو، در بارۀ عادت زنانه[310](و خون پسا زایمان) می‏پرسند، بگو که: آن حالات آزار دهنده و سختی است از این‏رو در این هنگام، آنان را راحت بگذارید! و تا هنگامی که (از خون) پاک می­شوند با آنها نزدیکی نکنید، و هنگامی که پاک شدند، از جایی که خدا به شما دستور داده، با آنها آمیزش کنید! [311]خداوند، توبه/بازگشت ‏کنندگان را دوست دارد، و پاکان را نیز دوست دارد.

نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لأنْفُسِکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿٢٢٣﴾

223- زنان شما، جای بذرافشانی شما هستند، پس هرگونه که ­خواستید، با آنها به جایگاه بذرافشانی تان در آیید. [312]و پیشاپیش آمادگی بگیرید برای خود. [313]و از خدا / اشتباه کردن در برابر خدا بپرهیزید و بدانید که در حضور او می­ایستید و این را به مؤمنان/باورمندان، مژده بده. [314]

وَلا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لأیْمَانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٢٤﴾

224- و خدا را در سوگندهای تان برای اینکه نیکی کنید، از اشتباهات تان پرهیز کنید و در میان مردم اصلاح بیاورید سپر/مانع قرار ندهید. [315]و هر چیز را شنونده و دانا خداوند است.

لا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلَکِنْ یُؤَاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ ﴿٢٢٥﴾

225- خداوند شما را به خاطر سوگندهای غیرِ قصدیِ تان، مؤاخذه نمی­کند، اما به خاطر سوگندهای قصدی؛ که دلهای شما کسب کرده، مؤاخذه می‏کند. و خداوند، بسیار آمرزنده و خیلی بردبار است.

لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿٢٢٦﴾

226- کسانی که تصمیم ایلاء/دور بودن از زنان­شان را می‏گیرند (سوگند یاد می‏کنند که با آنها، آمیزش نکنند) تنها چهار ماه می­توانند دور بمانند. اگر در این مدت/فرصت بازگشتند،[316]خداوند،بسیار آمرزنده و مهربان است.

وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٢٧﴾

227- اگر (برنگشت) و تصمیم به جدایی گرفتند،[317]خداوند شنوا و داناست.

وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَلا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿٢٢٨﴾

228- زنان طلاق داده شده، به مدت سه قرء/سه بار پاک شدن[318]از عادت ماهیانه به تنهایی شان انتظار بکشند! و اگر به خدا و روز رستاخیز، ایمان/باور دارند، برا ی آنان حلال نیست که آنچه را خدا در رحم­هایشان آفریده، پنهان کنند. [319]و شوهران­شان، اگر خواهان اصلاح باشند برای بازگرداندن آنان در این مدت، سزاوارترند. [320]و برای آنان، مطابق معروف/احکام قرآن همانند وظایفی که بر دوش آن­هاست، حقوق شایسته‏ای قرار داده شده; و مردان را(در زمینهٔ طلاق) در برابر آنان یک درجه/اندازه فرق است. [321]و خداوند همیشه توانا و صاحب دستور محکم و درست است.

الطَّلاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ وَلا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئًا إِلا أَنْ یَخَافَا أَلا یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلا یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿٢٢٩﴾

229- طلاق[322](رجعی/بازگشت دار) دو بار است و (در هر بار) یا مطابق معروف/احکام قرآن نگاهداری همسر و یا رها سازی(جدایی از) او لازم است. و برای شما حلال نیست[323] که چیزی از آنچه به آنها داده‏اید، پس بگیرید‌ مگر اینکه هر دو همسر، بترسند که حدود الهی را برپا ندارند. پس اگر ترسیدید(ای مؤمنان) که حدود الهی را رعایت نمی­کنند، گناهی/مانعی برای آنها نیست[324] که زن(برای پایان دادن به ازدواج) فدیه و عوضی بپردازد. اینها حدود و مرزهای الهی است پس از آن فراتر نروید! و هر کس از آن فراتر رود، آنان همان ستمگران/اشتباه کنندگان اند.

فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿٢٣٠﴾

230- اگر مرد برای سومین بار او را طلاق داد، دیگر آن زن بر او حلال نخواهد بود[325]اما اگر زن با همسر دیگری ازدواج کرد، آن همسر نیز او را طلاق داد، آن گاه ببینند اگر بر خود باور داشتند که می­توانند بر مرزهایی که خدا گذاشته بایستند پس در بازگشت دوبارهٔ آنان به یکدیگر آنان را گناهی نیست. اینها مرزهای خداست. خدا اینها را برای مردمی[326]که می­دانند، بیان می‏نماید.

وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلا تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلا تَتَّخِذُوا آیَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتَابِ وَالْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿٢٣١﴾

231- و هنگامی که زنان تان را طلاق دادید، و به آخرین روزهای «عدهٔ شان‏» رسیدند، یا مطابق معروف/احکام قرآن آنها را نگاه دارید، و یا مطابق معروف آنها را رها سازید! و هیچ‏گاه آنها را نگاه ندارید[327]تا با زیان رساندن به آنان حقوق شان را ضایع کنید! و کسی که چنین کند، بدون شک خویشتن را در وضعیت بدی قرار داده است. و آیات خدا را سبک نگیرید! و به یاد بیاورید نعمت خدا را بر خود، و آن چه که از کتاب و حکمت بر شما فرو فرستاده، شما را با آن، پند می‏دهد[328]! و در حضور خدا از اشتباه کردن بپرهیزید! و بدانید که خداوند از هر چیزی آگاه است.

وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکُمْ أَزْکَى لَکُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ﴿٢٣٢﴾

232- و هنگامی که زنان تان را طلاق دادید و عدهٔ خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید[329]که با مرد نامزد[330]خویش، ازدواج کنند! هنگامی که در میان آنان، موافقتی مطابق معروف برقرار کنند. این دستوری است که تنها افرادی از میان شما، که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند از آن، پند می‏گیرند. این دستور در راستای رشد بیشتر و بهتر پاک کردن شماست. اینها را خدا می‏داند و شما نمی‏دانید.

وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلا وُسْعَهَا لا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿٢٣٣﴾

233- مادران، فرزندان خود را دو سال(قمری[331]) تمام، شیر ‏دهند. این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند. [332]و بر آن کس که فرزند برای او متولد شده( پدر)، لازم است خوراک و پوشاک مادر را مطابق معروف تأمین کند. هیچ کس مکلف به بیشتر از توانایی خود نیست! نه مادر به خاطر فرزندش ضرر ببیند نه هم پدر به خاطر فرزندش. مسئولیت وارث[333]او نیز (در تأمین هزینهٔ مادر در دوران شیردهی) چنین است. پدر و مادر اگر با رضایت یکدیگر و مشورت، بخواهند کودک را از شیر بازگیرند، گناهی بر آنها نیست. [334]و اگر خواستید دایه‏ای برای(شیردادن) فرزندان خود بگیرید، گناهی بر شما نیست; به شرط اینکه کارمزدشان را مطابق معروف بپردازید. و از اشتباه کردن در حضور خدا بپرهیزید! و بدانید که خدا، به آنچه انجام می‏دهید، همیشه بیناست!

وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿٢٣٤﴾

234- و کسانی که از شما می‏میرند و همسرانی به جا می‏گذارند، این همسران باید چهار ماه و ده روز، به تنهایی شان انتظار بکشند ( عده نگه دارند)! و هنگامی که به پایان مدتشان رسیدند، گناهی بر شما نیست که هر چه می‏خواهند، در بارهٔ خودشان مطابق معروف انجام دهند. [335]و خدا به هر آنچه می‏کنید، آگاه است.

وَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَلَکِنْ لا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلا أَنْ تَقُولُوا قَوْلا مَعْرُوفًا وَلا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکَاحِ حَتَّى یَبْلُغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ ﴿٢٣٥﴾

235- و گناهی نیست بر شما که به طور کنایه، از این زنان خواستگاری کنید، و یا در درون تصمیم بر این کار بگیرید. خداوند می‏داند که شما به این را در آینده به آنها خواهید گفت، ولی پنهانی با هم قرار نگذارید، مگر اینکه سخنی مطابق معروف بگویید! و اقدام به بستن گره ازدواج ننمایید، تا عدهٔ معین شده در این کتاب[336]به سرآید! و بدانید خداوند آنچه را در دل دارید، می‏داند! پس از او بپرهیزید! و بدانید خداوند، خیلی آمرزنده و بردبار است.

لا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِینَ ﴿٢٣٦﴾

236- اگر زنان تان را قبل از آمیزش‏[337]  تا مشخص شدن مهر، طلاق دادید، گناهی[338]بر شما نیست. و آنها را بهره‏مند سازید! آن کس که توانگر است، به اندازهٔ تواناییش، و آن کس که تنگدست است، به اندازهٔ خودش، با پرداختی(هدیه‏ای)مطابق معروف! [339] و این حقی الزامی بر گردن نیکوکاران است.

وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَ الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿٢٣٧﴾

237- و اگر آنان را، پیش از آن که با آنها آمیزش کنید طلاق دادید، در حالی که مهری هم برای آنها مشخص کرده‏اید، (لازم است) نیمِ آنچه را مشخص کرده‏اید به آنها بدهید مگر اینکه آنها (حق خود را) ببخشند; یا کسی آن را ببخشد که گره ازدواج به دست اوست(شوهر) [340]. (ای مردان) و گذشت کردن[341] شما به پرهیزکاری/دوری از اشتباهات نزدیکتر است، و فرق[342]/گذشت و نیکوکاری، را در میان خود فراموش نکنید، بدون شک خداوند به آنچه انجام می‏دهید، همیشه بیناست!

حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ ﴿٢٣٨﴾

238-  در گزاردن همه نمازها، و میانه­ترین نماز[343]/ نماز وسطی بکوشید! و همیشه از روی خضوع و اطاعت، برای گردن نهادن به دستور خدا به پاخیزید!

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالا أَوْ رُکْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿٢٣٩﴾

239- و اگر می­ترسیدید،[344]در حال پیاده یا سواره نماز گزارید! و هنگامی که به امنیت رسیدید، خدا را چنان یاد کنید،[345]که چیزهایی را که نمی‏دانستید،[346]به شما یاد داد.

وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِیَّةً لأزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿٢٤٠﴾

240- و کسانی که از میان شما وفات می‏کنند و همسرانی به‏جا می‏گذارند، وظیفه ای[347] که دربارهٔ همسران شان به گردن شماست این است که تا یک سال، بدون این که از خانهٔ شان بیرون کنید هزینهٔ زندگی شان پرداخت شود. [348]و اگر خودشان بیرون روند، گناهی بر شما نیست نسبت به آنچه در بارهٔ خود، مطابق معروف/احکام قرآن انجام می‏دهند. همیشه خداوند، برتر و صاحبِ تصمیم درستی است.

وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ ﴿٢٤١﴾

۲۴۱- و برای زنان طلاق داده شده از سوی شوهران شان، بهره ای[349] برای گذراندن زندگی، مطابق معروف/ احکام قرآن لازم است. این، حقی/وظیفه ای است بر گردن متقیان/پرهیز کنندگان از اشتباهات.

کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٢٤٢﴾

۲۴۲- خداوند آیات خود را این­گونه، برای شما روشن می‏کند; تا شاید خرد ورزی کنید!

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ﴿٢٤٣﴾

۲۴۳- آیا در پیش چشمت قرار نمی­دهی گروهی را که از ترس مرگ از خانه­های شان بیرون شدند و آنان هزاران نفر بودند خداوند به آنها گفته بود: بمیرید! سپس آنها را زنده کرد[350]. خداوند به انسان­ها صاحب فضل است; ولی بیشتر مردم، شکر/ وظیفهٔ خودشان به جا نمی‏آورند.

وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٤٤﴾

۲۴۴- و در راه خدا، پیکار کنید! و بدانید که شما را شنوا و دانا خداوندست.

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٢٤٥﴾

۲۴۵- کیست که به خدا «قرض الحسنه‏ای‏»[351]بدهد، تا خدا آن را برای او، چندین برابر کند؟ و خداوند است که محدود یا گسترده می‏سازد و به سوی/حضور او باز می‏گردید.

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلا قَلِیلا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٢٤٦﴾

۲۴۶- آیا در پیش چشمت قرار نمی­دهی گروهی از سرکردگان بنی اسرائیل را بعد از موسی، که به پیامبر خود گفتند: «پادشاه/زمامدار/ فرماندهی برای ما انتخاب کن تا در راه خدا پیکار کنیم. پیامبر آنها گفت: شاید اگر پیکار بر شما فرض شود، آن گاه در راه خدا، جهاد و پیکار نکنید!» گفتند: «چه چیزی برای از دست دادن مان مانده که در راه خدا پیکار نکنیم! حال آن­که از سرزمین­های مان رانده شده و از فرزندان­مان ‏جدا کرده شدیم». اما هنگامی که پیکاری که خواسته­ بودند بر آنها فرض شد، جز شمار اندکی از آنان، همه روی گرداندند. و خداوند از آن ستمکاران، آگاه است.

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٤٧﴾

۲۴۷- و پیامبرشان به آنها گفت: [352]«خداوند طالوت را برای زمامداری شما گماشته است.» گفتند: «چگونه او پادشاهی کند، با اینکه ما در پادشاهی از او شایسته‏تریم، و به او دارایی گسترده ای داده نشده است؟!» پیامبر گفت: «خدا او را بر شما برگزیده، و او را بر شما از نگاه وسعت دانش و جسم، برتری بخشیده است و خداوند، ملک/ صلاحیت را به هر کس که بخواهد، می‏بخشد; و خداوند، امکاناتش وسیع است و همیشه آگاه است.»

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿٢٤٨﴾

۲۴۸- و پیامبرشان به آنان گفت: «نشانهٔ پادشاهی او، آمدن صندوق[353]به سوی شماست که در آن، آرامشی از پروردگار/صاحب شما، و یادگارهای به­جا مانده از خاندان موسی و خاندان هارون خواهد بود و آن را فرشتگان، حمل می‏کنند. در این، آیتی/نشانه‏ای برای شماست; اگر باور داشته باشید.»

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلا قَلِیلا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿٢٤٩﴾

۲۴۹- و هنگامی که طالوت با سپاهیان خود بیرون شد، به آنها گفت: «خداوند، شما را به وسیله یک رودِ آب، آزمایش می‏کند; کسانی که از آن بنوشند، از من نیستند; و کسی که حتی در طعامش آن را مخلوط نکند[354]از من هستند جز کسانی که یک پیمانه با دست خود، بردارند» پس جز شمار اندکی، همگی از آن نوشیدند. سپس هنگامی که او، و کسانی که با او ایمان آورده بودند، از آن رود گذشتند، چنین گفتند: «امروز، ما توانایی رو در رویی با جالوت و سپاهیانش را نداریم.» اما آنان که باور داشتند به حضور خدا خواهند رفت گفتند: «چه بسیار گروه‏های اندکی که به فرمان خدا، بر گروه‏های بزرگ غالب شدند!» و خداوند، با صابران/پایداران است.

وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿٢٥٠﴾

۲۵۰- و هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او ایستادند گفتند: «پروردگارا! به ما نیروی پایداری/شکیبایی بسیار بده و گامهای ما را ثابت/برجا بدار! و ما را در برابر  گروه کافران، یاری کن!».

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأرْضُ وَلَکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿٢٥١﴾

۲۵۱- سپس به فرمان خدا، آنان را شکست دادند. و داوود، جالوت‏ را کشت; و خداوند، پادشاهی و حکمت[355]/دانش به او بخشید; و از آنچه لازم می‏دید به او یاد داد. و اگر خداوند، برخی از مردم را به وسیلهٔ برخی دیگر دفع نکند، نظم روی زمین برهم خواهد خورد، ولی خداوند به همهٔ جهانیان، لطف/احسان دارد.

تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ﴿٢٥٢﴾

۲۵۲- اینها، آیات خداست که آنها را به گونه ای که در برگیرندهٔ همهٔ حقایق باشد به حق، بر تو می‏خوانیم; [356]و تو هم از رسولان/فرستادگان او هستی.

تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ ﴿٢٥٣﴾

۲۵۳- آن رسولان، برخی را بر برخی دیگر برتری دادیم; خداوند با برخی از آنان سخن ‏گفت و برخی را چند درجه بالا برد و به عیسی بن مریم، نشانه‏های روشن دادیم و او را با روح القدس تأیید نمودیم[357]و اگر خدا می‏خواست(و به انسان­ها واگذار نمی­کرد)، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آمدن آن همه نشانه‏های روشن برای شان، با هم نمی­جنگیدند ولی اختلاف پیشه کردند؛ برخی باور کردند و برخی کافر شدند(آیات خدا را نادیده گرفتند) و اگر خدا می‏خواست، آنان با هم پیکار نمی‏کردند؛ ولی خداوند، آنچه را می‏خواهد، انجام می‏دهد. [358]

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَلا خُلَّةٌ وَلا شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿٢٥٤﴾

۲۵۴- ای مؤمنان/باورمندان! از آنچه که به شما روزی دادیم، در راه خیر انفاق/خرج کنید! این کار را پیش از آن­که روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروشی، و نه دوستی و نه شفاعتی است انجام دهید[359]؛ و کافران/کسانی که اینها را نادیده می­گیرند، خود ستمگرند/در اشتباهند.

اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَلا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿٢٥٥﴾

۲۵۵- خداوند، هیچ الاهی/معبودی جز خودش نیست. همیشه زنده است، همیشه قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به اوهستند; هیچگاه خواب سبک و سنگینی/چرت و خوابی او را فرانمی‏گیرد; هر آن­چه در آسمان­ها و هر آن­چه در زمین است، از آن اوست; کسی در پیشگاه او، کسی را جز به فرمان او شفاعت کرده می­تواند؟![360]او همهٔ آنچه را که در پیش روی آنهاست[361]و آنچه پشت سرشان مانده است می‏داند؛ اما هیچ یک آنان، از علم او آگاه نمی‏گردد؛[362]جز به اندازه ای که او امکان بدهد. تخت حکومت او، آسمان­ها و زمین را دربرگرفته؛ و نگهداری این دو، او را خسته نمی­کند. و او بلند و بزرگ است.

لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦﴾

۲۵۶- در(پذیرش) دین، اکراهی/اجباری نیست. [363]راه درست و راه نادرست، به خوبی از هم جدا شده است. پس اگر کسی، طاغوت[364]را نشناسد و به خدا ایمان آورد، به چنان دستگیرهٔ محکمی چنگ زده است، که هیچ گسستنی آن را نیست. و خداوند، همه چیز را شنوا و داناست.

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧﴾

۲۵۷- خداوند، ولی/نزدیکترین دوست[365]کسانی است که ایمان آورده‏اند؛ او آنان را از تاریکی­ها، به سوی روشنی بیرون می‏برد. اما کسانی که کفر ورزیدند، ولی/ نزدیکترین دوست شان طاغوت­ها[366]هستند؛ که آنها را از روشنی بیرون کرده، در تاریکی­ها فرو می‏برند؛ آنان اهالی آن آتشند، و همیشه در آن­جا خواهند ماند.

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿٢٥٨﴾

۲۵۸- آیا در پیش چشمت نمی­آوری کسی( نمرود) را که با ابراهیم در بارهٔ پروردگارش محاجَّه و گفت و گو کرد؟ زیرا خداوند به او حکومت داده بود؛ هنگامی که ابراهیم گفت:«پروردگارم/صاحبم زنده می‏کند و می‏میراند.» او گفت: من نیز زنده می‏کنم و می‏میرانم!» ابراهیم گفت: خداوند، خورشید را از مشرق می‏آورد؛ پس تو خورشید را از مغرب بیاور!» چون این را گفت، آنی که کفر ورزید/حقیقت را نادیده گرفت، وامانده/مبهوت شد. و خداوند، گروهی ستمگر/گروهی فرو رفته در اشتباهات را به راه نمی‏آورد.

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿٢٥٩﴾

۲۵۹- یا همانند کسی که از کنار یک روستایی گذشت که (دیوارهایش) ویران شده بر روی سقفهایش فرو ریخته بود، گفت: «چگونه خدا این­جا را پس از مرگ آن، زنده می‏کند؟!» خدا او را یکصد سال میراند؛ سپس زنده اش کرد؛ و به او گفت: «چه‏قدر ماندی؟» گفت: «یک روز ماندم؛ یا بخشی از یک روز.» خدا فرمود: «نه، بلکه صد سال ماندی! نگاه کن به خوراکی و نوشیدنی خود هیچ‏ فاسد نشده است! و به خرِ خود نگاه کن! این برای آن است که تو را نشانه‏ای/معجزه ای برای مردم قرار دهیم. اکنون به استخوانها(ی مانده از خر) نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند می‏دهیم، سپس بر آن گوشت می‏پوشانیم!» چون این ها را به او روشن/آشکار شد، چنین گفت: «می‏دانم که خدا بر هر چیزی اندازه ای می­گذارد‏».[367]

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿٢٦٠﴾

۲۶۰- و هنگامی که ابراهیم گفت: «خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‏کنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاورده‏ای/باور نداری؟!» (ابراهیم) گفت: «آری، ولی می‏خواهم دلم آرامش یابد.» خدا فرمود: « پس، چهار پرنده را بگیر و آن­ها را رام خود کن، سپس (ذبح کن، پارچه پارچه کن و) بر سر هر کوهی، بخشی از هر یک از آن پرندگان را بگذار، بعد آنها را بخوان، با تمام نیرو به سوی تو می‏آیند! و بدان که خداوند همیشه برتر و و صاحبِ تصمیم درستی است.

مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٦١﴾

۲۶۱- مثال کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق/خرج می‏کنند، همانند بذری است که هفت خوشه برویاند. در هر خوشه، یکصد دانه باشد؛ و خداوند آن را برای هر کس که بخواهد (لوازم آن کار را انجام داده باشد) چند برابر می‏دهد؛ و خدا دارای امکانات وسیع، و همیشه داناست.

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿٢٦٢﴾

۲۶۲- کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق/خرج می‏کنند، سپس به دنبال انفاقی/خزجی که کرده‏اند، بر کسی منت نمی‏گذارند و کسی را آزار نمی‏دهند، پاداش آنان نزد پروردگارشان/صاحب شان است. و آنان را نه ترسی باشد، و نه هم اندوهگین می‏شوند.

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ ﴿٢٦٣﴾

۲۶۳- گفتار پسندیده و گذشت از خطاها، بهتر است از کمکی که آزاری در پی داشته باشد؛ و خداوند (از همه کس و همه چیز) بی‏نیاز و بسیار بردبار است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالأذَى کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿٢٦٤﴾

۲۶۴- اى آنانی­که ایمان آورده باور کردید! صدقات تان را با منت گذاردن و آزار دادن کسی باطل/بی­اعتبار نكنيد، و همانند كسى رفتار نکنید كه دارایی اش را براى نمايش دادن به مردم، انفاق/خرج مى‏كند، و به خداوند و روز بازپسين ايمان ندارد، داستان او همچون صخره‏سنگى است كه بر آن خاكى باشد پس باران سنگينى بر آن ببارد و آن را سترون واگذارد، این گونه انسان­ها از آنچه که از كار و كردار خويش چشم­داشتند بهره اى نبرند، و خداوند خدانشناسان را به راه نمى‏برد.

وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَتَثْبِیتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿٢٦٥﴾

۲۶۵- و داستان كسانى كه دارایی­شان را برای به دست آوردن خشنودى خداوند و براى ثابت کردن خويش انفاق/خرج مى‏کنند، مانند باغی است بر پشتهٔ بلندی كه باران سنگينى بر آن ببارد و ميوه‏هايش را دوچندان دهد، و اگر باران سنگينی بر آن نبارد هم (برای دادن محصول به اندازهٔ کافی) بر آن شبنم نشیند.  و خداوند هر آنچه را که انجام مى‏دهيد همیشه می­بیند.

أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿٢٦٦﴾

۲۶۶- چه كسى از شما می­خواهد كه او را باغى از درختان خرما و انگور باشد که جويباران از پایین­دست آن روان باشد، و در آن هرگونه ميوه ای نیز هست اما پيري او فرارسيده و فرزندان او خُرد و ناتوان باشند، در این گیر و دار گردبادى آتش­زا، بر آن بزند و آن را بسوزاند. خداوند بدين گونه آياتش را براى شما روشن مى‏گرداند باشد که انديشه كنيد..[368]

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُمْ مِنَ الأرْضِ وَلا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ﴿٢٦٧﴾

۲۶۷- اى آنانی­که ایمان آوردید! از پاكيزه‏های دستاورد خويش و از آنچه از زمين برايتان برآورده‏ايم، انفاق/در راه خیر خرج كنيد! [369] و[هرگز‏] قصد بخشيدن [چيزهاى‏] بد را نكنيد كه خود شما نيز گیرندهٔ آن نيستيد، مگر آنكه چشم‏­تان را ببنديد، و بدانيد كه خداوند از همه بى‏نياز و در کارهایش ستوده است‏.

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٦٨﴾

۲۶۸- شيطان شما را از تهيدستى بيم مى‏دهد و به انجام کارهای ناشايست فرمان مى‏دهد، و خداوند به شما بخشايش[370]گناهان و لطف و بخشش خويش را نويد مى‏دهد و و خداوند، امکاناتش وسیع است و همیشه آگاه است.

یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ ﴿٢٦٩﴾

۲۶۹- خداوند، حكمت[371]را به هركس كه بخواهد (لوازم آن کار را انجام داده باشد) مى‏بخشد و به هركس كه حكمت بخشيده شده باشد، به او خير بسيار داده‏ شده، و جز خردمندان/صاحبان عقل سلیم[372] كسى به این دانش (حکمت) دست نمى‏یابد.

وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ ﴿٢٧٠﴾

۲۷۰- هر‌‌‌ انفاقی/خرجی كه انجام دهيد يا هر نذرى كه ببنديد[373]خداوند آن را مى‏داند. و ستمكاران/کسانی که در اشتباهند ياورانى ندارند. [374]

إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَیُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئَاتِکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿٢٧١﴾

۲۷۱- اگر صدقات خويش را آشكارا دهيد، خیلی نيكوست! و اگر پنهانش[375]بداريد و به فقیران[376]/تهيدستان بدهيد براي­تان بهتر است، و بخشى از سيئات/بدی شما را مى‏زدايد و خداوند درون آنچه را انجام مى‏دهيد آگاه است.

لَیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلأنْفُسِکُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ ﴿٢٧٢﴾

۲۷۲- هدايت آنان (کسانی­که به آنان کمک می­کنی) بر دوش تو نيست[377]، بلكه خداوند هركس را كه بخواهد(لوازم آن کار را انجام داده باشد) هدايت مى‏كند و هر آنچه كه در راه خیر انفاق کنید/ خرج کنید به سود خودتان است، و هرچه انفاق/خرج ­می­كنيد تنها برای به دست آوردن خشنودی خدا باشد. و هر آنچه که در راه خیر انفاق/خرج می­کنيد، پاداشش به تمامى به شما داده خواهد شد و بر شما ستمی نمى‏رود.

لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿٢٧٣﴾

۲۷۳- کمک را به ویژه براى فقیرانی/تهيدستانى بکنید كه همهٔ وقت­شان را در راه خدا وقف کرده اند. آنان نمى‏توانند (در بیرون از جای­شان) سير و سفر و کار كنند، و از مناعتى/عزت نفسی كه دارند، هركس ناآگاه باشد آنان را توانگر مى‏پندارد، آنان را از سيمای­شان مى‏شناسى، با اصرار/پافشاری از مردم چيزى نمى‏خواهند، و هر آن چیزی­که در راه خیر انفاق/خرج کنيد خداوند از آن آگاه است‏.

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿٢٧٤﴾

۲۷۴- كسانى كه دارایی­شان را در شب و روز، پنهان و آشكار  در راه خیر انفاق/خرج مى‏کنند، پاداششان، نزد پروردگارشان/صاحب­شان است، و نه بيمى است بر آنان و نه اندوهگين مى‏شوند.

الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لا یَقُومُونَ إِلا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٧٥﴾

۲۷۵- کسانی­كه ربا مى‏خورند برنمى‏خيزند مگر مانند برخاستن كسى كه شيطانش زده[378]و دچار دیوانگی كرده باشد، اين از آن روست كه مى‏گويند داد و ستد همانند معاملات رِبَوی[379]است، حال این كه خداوند داد و ستد را حلال و ربا را حرام كرده است، كسى كه اورا پندی از پروردگارش/صاحبش رسيده و از ربا دست بردارد، پس او راست آنچه در گذشته‏ گرفته است[380] و كار او با خداوند است، و آنانی­كه به اين كار بازگردند، اهل آن آتش اند، جاودانه در آنجا می­مانند.

یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ ﴿٢٧٦﴾

 ۲۷۶- خداوند برکت ربا را از میان مى‏برد[381]و صدقات را افزايش/برکت[382]مى‏دهد، و خداوند هيچ كفر پيشهٔ اصرار کنندهٔ بر گناه را دوست ندارد.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿٢٧٧﴾

۲۷۷- آنانى كه ايمان آورده‏اند/باور دارند، كارهاى خوب كرده‏اند، نماز را منظم و پیوسته برپا داشته‏اند و زكات پرداخته‏اند، پاداش­شان نزد پروردگارشان/صاحب­شان است. و آنان را نه ترسی باشد، و نه هم اندوهگین می‏شوند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿٢٧٨﴾

۲۷۸- اى آنانى كه ايمان آورده‏ايد/باور دارید! از اشتباه در برابر خداوند پروا كنيد! و بازماندهٔ ربا را رها كنيد اگر به درستی باورمندید.

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَلا تُظْلَمُونَ ﴿٢٧٩﴾

۲۷۹- و اگر رها نكرديد بدانيد كه وارد جنگی اعلام شده از سوی خدا و رسولش/کتابش[383]شده‏ايد، و اگر توبه/بازگشت كنيد، سرمايه‏هاى[384] شما از آن شماست، نه ستم مى‏كنيد و نه بر شما ستم مى‏رود.

وَإِنْ کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٢٨٠﴾

۲۸۰- و اگر وامدار تهی­دست بود، مهلتى بايد، تا گشايشى رسد. و چون آن را در شمار صدقه/زکات[385]آورید، براي­تان بهتر است‏ باری اگر این را بدانید.

وَاتَّقُوا یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ ﴿٢٨١﴾

۲۸۱- و بترسيد از روزى كه در آن به پیشگاه خداوند بازگردانده مى‏شويد. سپس به هركس پاداش هر كارى كه كرده است به تمامى داده شود، و بر کسی ستم نرود.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلا یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا فَإِنْ کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجَالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأخْرَى وَلا یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلا تَسْأَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیرًا أَوْ کَبِیرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلا تَرْتَابُوا إِلا أَنْ تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلا تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلا یُضَارَّ کَاتِبٌ وَلا شَهِیدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿٢٨٢﴾

۲۸۲- اى مؤمنان اگر وامى گرفتید[يا معاملهٔ نسيه‏اى انجام داديد‏] كه سررسيد مشخصى داشت آن را بنويسيد، و بايد نويسنده‏اى در ميان شما عادلانه/دادگرانه آن را بنويسد، و هيچ نويسنده‏اى از نوشتن آن سر بازنزند، چنانكه در این آیه خداوند او را آموزش داده است، پس بايد كسى كه وام بر عهدهٔ اوست بنويسد[386]و از خداوند، پروردگارش/صاحبش پروا كند و چيزى از آن نکاهد، و اگر كسى كه وام­دارست كم‏خرد[387]يا ناتوان[388]باشد، يا نتواند بگوید و املاء كند، بايد “ولى” او عادلانه/به گونهٔ درست املاء كند، و دو نفر از میان مردان خودتان شاهد بگيريد، و اگر دو مرد نبود، يك مرد و دو زن[389] از گواهانى كه مى‏پذیريد، نیز می­شود كه اگر يكى از آنان فراموش كرد، آن ديگرى به يادش آورد، و گواهان چون خوانده شوند، سر بازنزنند، و دل­زده نشويد از اينكه آن را برابر مدتش بنويسيد، چه کوچک باشد چه بزرگ، اين كار نزد خداوند درست‏تر و از نگاه گواهى دادن استوارتر[390]و مناسبتر[391]/نزدیکتر است به اینکه در ‏شک و شبهه‏ نیفتید، مگر آنكه داد و ستد نقدى باشد كه میان خود [دست به دست‏] برگذار كنيد، پس گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد، و چون داد و ستد كنيد بر آن شاهد/گواه بگيريد، و نبايد نويسنده و شاهد/گواه به رنج و زيان افتند، و اگر چنين كنيد، این، از راه راست بیرون شدن­تان است، و از اشتباه در برابر خداوند پروا كنيد، واین­ها را خداوند به شما آموزش مى‏دهد، و خدا به هر چيزی داناست.

وَإِنْ کُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا کَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا تَکْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ﴿٢٨٣﴾

۲۸۳- و اگر در سفر بوديد و نويسنده ای نيافتيد چیزی که می­شود انجام داد گرو ستاندن است، و اگر كسى از شما ديگرى را امين دانست [وام را ننوشت و گرويى نگرفت‏] بايد كسى كه امين شمرده شده، امانت او را پس دهد[392]و از اشتباه در برابر خداوند پروردگارش/صاحبش، پروا كند، و شهادت را پنهان نکنید/نپوشيد. و هركس كه آن را پنهان كند، دلش از درستی دور می­شود، و خداوند به آنچه مى‏كنيد داناست‏.

لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿٢٨٤﴾

۲۸۴- خدا راست آنچه در آسمان­هاست و آنچه در زمين است، و اگر آشكار كنيد آنچه در درون­تان[393]است يا پنهانش بداريد، خداوند شما را با آن محاسبه خواهد كرد،[394] آن­گاه هركس را كه بخواهد(لوازم عفو را به جا آورد) مى‏آمرزد و هركس را كه بخواهد(لوازم عذاب را انجام داده باشد) عذاب مى‏كند، و خداوند بر هر چیزى اندازه ای می­گذارد‏.[395]

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿٢٨٥﴾

۲۸۵- این پيامبر به هر آنچه از سوى پروردگارش/صاحبش بر او فروفرستاده شده، ايمان آورده، باور کرده است و مؤمنان هم، همگى به خداوند، فرشتگانش، كتابهايش و پيامبرانش ايمان آورده‏اند [و مى‏گويند] ميان هيچ‏يک از پيامبران او فرق نمى‏گذاريم،[396]و این را نیز مى‏گويند:«شنيديم و از جان و دل گردن نهاديم، بیامرزمان ای پروردگارما! و جای بازگشت بارگاه توست».[397]

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿٢٨٦﴾

۲۸۶- خداوند بر هيچ‏كس مسئولیتی بالاتر از اندازهٔ توانش بار نمى‏كند، كسی که نيكى كند به سود اوست و کسی که بدى كند به زيان اوست، (شما چنین بگویید)«پروردگارما/صاحب ما! اگر فراموشی يا خطايى كرديم بر ما مگير، پروردگارا! اصر/بار گرانى[398]كه بر دوش کسانی که پیش از ما بوده اند گذاردى، بر دوش ما مگذار، پروردگارا! و بر دوش ما مگذار باری را که تاب و توان آن را نداريم، ما را ببخش! و ما را بيامرز[399]و بر ما رحمت/احسان ‏آور، تو مولاى مايى/نزدیکترین کس[400]مایی، ما را بر کافران/خدا نشناسان پيروز گردان.

[1]  به این حروف حروف مقطعات گفته می شود یعنی حروفی که پیوندشان با هم گسسته است. اینکه این حروف از پیامبر پرسیده نشده باشد نشان­دهندۀ این است که معنایی مشخصی دارد . وگرنه این موضوع بر سر زبان مشرکان می افتاد و همیشه پیامبر ما را با آن ناراحت می کردند. پرسش های متعلق به این، پس از گسترش اسلام در بیرون از شبه جزیره عربی آغاز شد. چنین دانسته می شود که از مجموع 29 سوره ای که با این حروف آغاز می شود در 25 آن به قرآن و در چهار دیگر هم به موضوعات مهم اشاره شده است. در دیگر زبان ها چنین موردی استعمال نشده است.

[2]  الکتاب، آن کتاب یعنی کتاب خدا. به هر پیامبر(نبی) کتاب داده شده است.(بقره2/136-137، آل عمران3/81-82، انعام6/83-90)این آخرین کتابی است که از سوی خدا نازل شده است(بقره2/89، شورا26/196، سجده32/2).

[3] بقره2/23، یونس10/37-38.

[4] رهنما، ترجمۀ کلمۀ هدی است که از ریشۀ هدایت گرفته شده است. هدایت یعنی ره نمودن با نرمی(مفردات). هدایت خداوند بر چهار نوع است: نخستین آن هستی، یگانگی و از هرچیز نزدیکتر بودنش را به هر وسیله ای نشان دادن است. از این رو خداوند، کسانی را که در راه اشتباه رفته اند به شکلی هشدار می دهد(شمس91/8-10، انعام 6/125) و قرار دادنش را در دردیف دوم و دیگری را بر وی ترجیح دادن را شرک شمرده و هرگز نمی بخشد(نساء4/48، 115-117). دوم، رهنمایی انسانی که به وی ویژگی تمییز میان خوب و بد را داده یعنی رهنمایی در یافتن آنچه درست است(ذاریات51/20-21). سوم، رهنمایی به وسیلۀ کتابهایی که فرستاده است. از این رو هر یک از آن کتاب ها یک هدی یعنی رهبر است(بقره2/2، 38). چهارم هم پذیرفتن هرکسی که راه درست برگزیده و تأییدش در همان راه درست(ابراهیم14/4).

[5] متقی کسی است که خودرا نگه میدارد. (لسان). دین خدا فطرت است، یعنی مطابق تمامیت قانون و قواعدی که در ساختار طبیعی نهاده است.(روم30/30) متقی کسی است که فطرتش را نگه میدارد و از انجام کارهای نادرست پرهیز می کند. او هیچ موجودی را با خدا برابر نمی داند(نساء4/48،116-121) چنین کسی، هنگامی که قرآن را می بیند آن را رهبر خود بر می گزیند. همیشه در تلاش است تا درست باشد و از هر اشتباهی می پرهیزد(بقره2/177،زمر39/32-33) خدا تنها کسی را که از شرک دوری کرده متقی می شمارد. اگر گناهانش از ثوابش بیشتر باشد که به خاطر جزایش به دوزخ سوق داد شود خداوند اورا از جزای ابدی دوزخ رهایی می بخشد(مریم19/68-72،86-87).

[6] آن چه را به باور از دل ترجمه کردیم ترجمۀ الغیب است. الف و لام الغیب عوض از محذوف است (بغیبهم)یعنی معرف و مکمل چیزی است که در اینجا حذف شده است. دل هرکس و آنچه در دل دارد جز از خدا برای دیگران غیب شمرده می شود. بر حقیقت اینکه آیا ایمان دارد یا نه کسی جز او آگاه نیست(قصص28/56،قاف50/16-18). از آن جایی که ایمان به تصدیق قلبی وابسته است هیچ کس بر قبول یا انکار یک باور مجبور کرده نمی شود(بقره2/256).

[7] ایمان/باور، پذیرفتن است.وجود خدا را هر کس باور دارد؛ اما هرکس به گونۀ کامل پذیرفته تسلیم نمی شود. چیزی که انسان را کافر می کند همان نپذیرفتن کامل است.

[8] آنچه را به نماز ترجمه کردیم معنای ریشۀ الصلاة است یعنی چیزی را رها نکردن و همیشه به دنبال آن بودن است(لسان العرب). از آنجایی که نماز در هیچ شرایطی نباید ترک شود و تنها عبادتی است که باید هر روز در اوقات مشخص به جا آورده شود به آن صلاة گفته می شود. چون قرآن است که به نماز امر می کند خود قرآن دارای اهمیت بیشتری است. برای پیروی از آن، محتویات آن را دانستن و به روز کردن پیوستۀ دانش آن لازم است. طبیعی است که نماز از این رو گذارده می شود. خدای متعال به موسی چنین فرمود: “… نماز را به خاطر ذکر من(برای جای دادن آیاتم در ذهنت) درست و پیوسته برپا بدار!”(طه20/14). پیامبر ما هم چنین مامور شده است: “آنچه را از این کتاب بر تو وحی شده است تلاوت کن و نماز برپا دار. به راستی که نماز، انسان را از گناه و کار زشت باز میدارد؛ و بدون شک یاد خدا(کتابش) از هرچیز مهمتر است و الله می داند چه می کنید(عنکبوت29/45).  بدون درک معانی آن، آیات خوانده شده از فحشا و رفتار زشت باز نمی دارد. کسانی که زبان عربی نمی دانند، نماز را، با ترجمۀ آیات قرآن به زبان خودشان می خوانند. چون تنها در آن صورت کتاب آنان را مخاطب قرار می دهد(ابراهیم14/4).

9 نَفَق، تونل؛ انفاق هم مانند گذراندن چیزی از تونل است. برابر فارسی واژۀ انفاق، خرج کردن یا مصرف کردن است. اگر رگ ها را به تونل تشبیه کنیم؛ انفاق خون، مانند رساندن غذا و اکسیجن به حجرات/سلول ها و ارسال داده های آن به جای لازم است. از پول و مال پنهان شده کسی فایده نمی برد. باید این مال و پول به نیازمندان برسد. از این رو قرآن همیشه به انفاق امر می کند. انفاق برای رضای خدا، چون مستقیماً به افراد نیازمند می رسد درجا به مصرف رسیده و دروازۀ تولید جدیدی باز می کند. تجارت هم از آن جا که کالا و خدمات را به نیازمندان آن می رساند نوعی انفاق محسوب می شود. کالا مدت زیادی نگهداری نمی شود اما پول نگهداری می شود. اساس و پایۀ پول طلاست؛ فقط بدون درنظرداشت اینکه از چه چیزی ساخته شده باشد، خداوند متعال کسانی را که پول را در خزینه نگه داشته و از گردش آن جلوگیری می کنند تهدید سنگینی کرده است.

[10] بقره2/136-137، آل عمران 3/84-85، نساء4/150-151.

[11]   مناسبترین برابرواژۀ رب “صاحب” است. نک به پابرگ آیه دوم سورۀ فاتحه

[12] بقره2/38،طه20/123،لقمان31/2-5.

[13]  کفر، پوشیدن/پنهان کردن؛ کافر، به معنای پنهان کار است(مفردات). در قرآن نخستین الگوی کفر، ابلیس است(بقره2/34). در حالی که خدا اورا مأمور به سجدۀ آدم کرد او سجده نکرده بود، هنگامی که خداوند از ابلیس می پرسد که “چه چیزی مانع آن شد تا سجده نکنی؟ ابلیس گفت: ” من بهتر ازو هستم. من را از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی”(اعراف7/12). گویا خداوند از او پرسیده است که از چه جنسی آفریده شده ای او هم با جوابی متفاوت، روی امر خدا را پوشیده و بر رفتارش اصرار کرده بود. به خاطر انجام چنین رفتار مصرانه ای بهترین برابرواژۀ کفر، عبارت ” اصرار بر ندیدن” است. هر کس پس از درک این که قرآن کتاب خداست حتی اگر یک آیه آن را هم انکار کند و نادیده بگیرد در حقیقت روی آن را پوشیده و کافر شده است. این گونه کسی، چون انگیزۀ انکارش را در جایگاه نخست و خدا را در جای دوم قرار داده است؛ مشرک نیز شمرده می شود. از این رو هر کافری، مشرک؛ هر مشرکی هم کافر است. خداوند متعال چنین می فرماید: ” به زودی در دل های کسانی که کفر ورزیده اند(کسانی که آیات ما را نادیده گرفتند) بیم و هراس خواهیم افکند؛ به خاطر اینکه چیزی را شریک خدا قرار دادند که هیچ دلیلی بر آن ندارند/ در صلاحیت هایش برایش انباز پنداشتند(آل عمران3/151).

14 پیشداوری کافران، با استعارۀ تمثیلیه نمایش داده شده است(کشاف). در استعاره ادات تشبیه حذف می شود. چون در اینجا مجاز حقیقت شمرده می شود ادات تشبیه با واژۀ “گویا” آشکار شده است(یاسین36/8-10، لقمان31/6-7، جاثیه45/6-7). اگر ادات “گویا” نگاشته نشود برخی انسان ها، می پندارند که خداوند در توبه را بر کافران بسته و مانع تصمیم گیری آزادنۀ آنان شده است(نساء4/18). پس درصورت توبه یعنی بازگشت از کارهای ناشایست(بقره2/160) گناه نابخشودنی وجود ندارد(زمر39/53). کسانی که آیات را نادیده می گیرند، دلها، گوشها و چشمهای شان را طوری که لازم است استفاده نمی کنند؛ نمی خواهند حقیقت را ببینند، بشنوند و درک کنند(فصلت41/5). گویا خداوند دلها و گوشهای شان را مهر کرده است و مانند کسانی رفتار می کنند که بر چشمهای شان پرده کشیده شده است. از سویی هم خداوند، کافران را به چارپایان یعنی گوسفند، بز، گاو و شتر تشبیه کرده است. سبب این هم آن است که دلها، گوشها، و چشمهای شان را مانند یک انسان به کار نمی برند(اعراف7/179، فرقان25/43-44). همچنین نک به: نساء4/155، مائده5/13، انعام6/46، اعراف 7/100-101، توبه9/87،93، یونس10/74، نحل16/106-108، روم30/58-59، مؤمن40/35، جاثیه45/23، محمد47/16، صف61/5، منافقون63/3، مطففین83/14.

[15]معنای خداع که در آیه آمده، فریب دادن به شکل برنامه ریزی شده است(مفردات). رفتار برخی از یهودیانی که منتظر ظهور پیامبری جدید هستند در برابر پیامبر ما، نمونۀ آن است(بقره2/75-79، 90) نظر به چند آیه معانی متفاوت داده شده به آن و هر کس وارد راه اشتباهی شده باشد وارد این حیطه می شود.

[16] نساء4/142.

[17] اینان جزای کفر و دروغ شان را در آخرت هم خواهند کشید(توبه9/101،125).

[18]فساد، از ریشۀ افساد و به معنای تلاش در راستای برهم زدن فطرت است. فطرت هم، قوانین و قواعد جاری در طبیعت و وجود انسان است. دین استوار و راه راست در نزد خدا هم همان فطرت است(روم30/30).

[19] بقره2/204-206.

[20]نمونۀ آن، منافقان یهودی هستند که در حالی که به قرآن باور نداشتند و مسلمان می نمودند و پشت سر پیامبر ما نماز می خواندند. تغییر جهت قبله از بیت المقدس به سوی کعبه، آنان را خیلی ناراحت کرده بود(بقره2/142).

[21]شیطان، هر جن یا انسانی است که خودش از راه راست بیرون شده و در تلاش بیرون کردن دیگران نیز هست(انعام6/112، ناس114/1-6).

[22] واژۀ مستهزء در آیه، از ریشۀ هزء به معنای تمسخر کردن به صورت پنهانی است(مفردات). نظر به سیاق جمله ترجمۀ آن به اداره کردن، چشم پوشیدن و یا سبک شمردن مناسب خواهد بود.

[23]هدایت به معنای رفتن به راه راست، رهنمایی کردن به راه راست و پذیرفتن آن راه است. ضلالت هم بیرون رفتن از راه راست است از روی قصد و یا هم غیر قصد، منحرف شدن از هدف، گم شدن، چیزی را گم کردن و…

[24] از این جا به بعد در چهار آیه وضعیت کافران و منافقان در یک تشبیه به تصویر کشیده شده است. نظر به این آیه، آنان در آغاز می خواهند با یک مشعل یعنی کتاب خدا روشن شوند و به راه راست بروند؛ اما پس از روشن شدن راه شان و رفتن در آن راه به خاطر آن چه که در ذهن شان خطور نمی کرد مانند نابینایان رفتار می کردند(منافقون63/2-3). مثلاً یهودیان، چشم به راه آن بودند که راه شان با کتابی که آخرین پیامبر می آورد، روشن شود. کتاب آمد. به طور قطع پی بردند که این کتابِ خداست(انعام6/19-21 و 114). اما پس از آن رفتار بیشترشان تغییر کرد(آل عمران3/113-115)؛ شماری کافر (بقره2/89-92) و شماری هم منافق شدند(بقره2/75-91).

[25]  صواعق، جمع صاعقه(صاعق) است، یعنی “رعد/ صدای شدید” (مقاییس). خداوند، رعد را گاهی برای جزا دادن انسان ها می فرستد(رعد13/13، بقره2/55، نساء4/153، فصلت41/13، 17، ذاریات51/44). روز رستاخیز هرکس با چنین صدایی از گور بیرون می شود(زمر39/68،طور52/45).

[26] برخی آیات، منافقان را مانند بارانی شدید متأثر می کند. برخی آیات هم مانند آذرخشی پیش روی شان را روشن می کند، بعضی آذرخش ها هم آنان را مانند برق می ترساند. ازاین رو گوش های شان را می بندند و نمی خواهند آیات را بشنوند.

[27] منافقان، دنبال آیاتی می گردند که با محاسبات خودشان مطابقت داشته باشد، خیلی از آیات را از مجرای اصلی آن جدا کرده در تلاش گمراه کردن مسلمانان اند(آل عمران3/7،78-80). آرزوی بزرگ برخی از آنان هم این بود که به سخنان پیامبر ما درجۀ آیه بدهند. اینان، با تحریف معنای نبی و رسول تلاش می کردند سخنانی را که پیغمبر به عنوان نبی گفته و یا هم سخنانش را که با استفاده از نامش به عنوان رسول در مرتبۀ آیه تبلیغ شده بود او را به عنوان صاحب صلاحت درجه دوم در نزد خدا بشمارند. پیغمبر ما که از این مقصدشان آگاه شده بود، نوشتن سخنان خودش را منع کرد(مسلم، آداب 32). در دورۀ حضرات ابوبکر و عمر رضی الله عنهما نیز این نهی پا برجا بود، اما بعداً جلوشان باز شد.(شورا42/52-53، انعام6/122-123).

[28]  فعل شاء به معنای “چیزی را انجام دادن” از مصدر شیء گرفته شده است. انجام دادن خدا همانا ایجاد آن آست و انجام بنده هم تلاش کردن در راستای فراهم کردن اسباب آن است(مفردات). خداوند هر چیز را به مقدار و اندازه ای هست می کند(قمر54/49، رعد13/8). برای امتحان هر چیز را به دو بخش خوب و بد تقسیم کرده است(انبیاء21/35). خداوند، همه را در راه راست می خواهد(نساء 4/26) اما تنها کسانی را که کردار نیک دارد در راه راست می شمارد(نور24/46). سپس نافرمانی و پرهیزگاری اش را به او الهام کرد. بی تردید، هرکس نفس خودرا از گناهان پاک کند، رستگار می شود و هرکس آن را با گناه آلوده کرد یقیناً زیانکار می شود(شمس91/7-10). از این رو اگر فاعل فعل شاء الله باشد  معنایش این است که “آنچه را که لازم است انجام داده و یا آفریده است” و اگر فاعل ان انسان باشد معنایش این است که ” آنچه را لازم است انجام داده است”.  خداوند اگر به انسان ها اختیار و حق انتخاب در رفتار را نمی داد، هیچکس کار اشتباهی انجام نمی داد و چیزی به نام امتحان نیز وجود نمی داشت(نحل 16/93). کسانی که می خواهند مفهوم تقدیر اشتباه را به عنوان اساسی از ایمان در اسلام داخل کنند، با ارتکاب خبطی بزرگ فعل “شاء” را اراده یعنی خواستن و طلب کردن معنا کرده؛ حتی با جای دادن آن در تفاسیر و حتی در واژه نامه ها، معانی بسیاری از آیات را بر هم زده اند. نک به

http://www.suleymaniyevakfi.org/akaid-arastirmalari/kuranda-sey-mesiet-irade-ve-fitrat.html

[29] به خاطر بستن چشم ها و گوشهای شان بر حقایق، این سزاوار چنین پاداشی شدند. اما خداوند سزای گناهان انجام شده را فوری نمی دهد و به وقت دیگری می گذارد.(نحل16/61)

[30] “قدیر” که در آیه ذکر شده به معنای “اندازه گذار” است. این کلمه به “توانا” ترجمه شده است. اندازه را تواناترین کس تعیین می کند اما در صورتی که این کلمه به توانا ترجمه شود، ربط آن با اندازه و مقیاس قطع می شود.

[31] (انداد) در آیه، جمع نِدّ به معنای موجودات مشابه مخالف با هم است(العین). مشرکان، با شریک قرار دادن برای خدا در صلاحیت هایش برخی موجودات را وسیله قرار داده، بر این باور بودند که می توانند خواسته های شان را از خدا بگیرند.

[32] ذکر عبارت با آن که شما این را می دانید، نشان دهندۀ این است که اشتباهاتی که نادانسته انجام شود قابل بخشش است(بقره2/286). نمونۀ آن هم ابراهیم علیه السلام است. او، از لحظه ای که به بلوغ رسید(اعراف 7/172-173، انبیاء21/60) دانست که بت ها خدا نمی شوند. اما با نگاه به اطرافش تا هنگام رسیدن به قناعت قطعی، بر این باور بود که ستارگان، ماه و خورشید خدای اویند. به محض این که دانست که آنان پروردگارش شده نمی توانند رفتارش را تغییر داد(انعام6/75-79). از آن جایی که او اشتباهی دانسته انجام نداده بود، خداوند او را هیچگاه در گروه مشرکان به شمار نیاورد(بقره2/135، آل عمران 3/67،95، انعام6/161، نحل16/123).

[33] یونس 10/37-38، هود11/13، اسراء 17/88، قصص28/49، طور52/34.

[34] واژۀ شهدا که به دانایان/گواهان ترجمه اش کرده ایم، جمع شهید است به معنای حاضر، دانا و دانش دهنده(مقاییس). کسی که قرآن را با درک و فهم معانی آن بخواند به طور قطع می پذیرد که این کتاب از سوی خدا آمده است. آنانی که کسی را میان خود و خدا وسیله قرار می دهند، بر این باورند که وسیله های شان در امر دین خیلی دانش دارند و می توان به آنان اعتماد کرد و در این نیز شک و در برتری خداوند بر آنان نیز شک و شبهه ای ندارند. از میان آنان کسانی هستند که تعلق قرآن به خدا را نمی پذیرند.این آیه به آنان می گوید که: اگر در ادعای تان راست هستید کسانی را که از نظرتان خیلی دانا هستند فراخوانید سوره ای مانند آنچه در قرآن هست نوشته بیاورید. اگر نتوانید این کار را انجام دهید پس خواهید دانست که این کتاب خداست. اگر بر ناباوری تان پایداری کنید بدانید که چه بر سرتان خواهد آمد.

[35] واژۀ(دون) در آیه به معنای” نزدیک کردن، پایین دیدن و ضد فوق(بالا)” است(تاج العروس). مشرکان، با تشبیه موجودات مقدس در نزدشان از سویی به خدا و از سویی به انسان، جایی میان خدا و انسان قرارشان داده و بر این  باور بودند که به وسیلۀ آنان به خدا خواهند رسید. عبارت(من دون الله) در آیه، بیشتر این معنا را می رساند. مسیحیان با اعتقاد این که عیسا پسر خداست؛ مشرکان مکه با اعتقاد به این که فرشتگان دختران خدایند؛ کسانی هم که بزرگان شان را واسطه قرار می دادند آنان را دوست خدا شمرده و وسیلۀ میان خود و خدا قرار می دهند. این باور، باعث شده که خدایی که از شاهرگ هم به انسان نزدیکتر است(قاف50/16) در ردیف دوم قرار گیرد و شخص را مشرک می کند. با تأسف در کتابهای تفسیر این معنای درست کلمه به چشم نمی خورد.

[36] هود11/13، اسراء 17/88.

[37] هر آنچه که در بهشت می خورند، از همان چیزی است که می دانند و دوست دارند و هر باری که می خورند مزۀ دیگری دارد و هر بار بیشتر از گذشته آن را دوست می دارند.

[38] واژۀ زوج که به همسر ترجمه اش کردیم، در قرآن کریم هم برای زن هم برای مرد به کار برده شده است. همسرانی که به بهشت می روند، چون از عیوب پاک شده اند، هریکی در وجود دیگری کمبودی نمی بیند(آل عمران3/15، نساء 4/57). وِلدان و حوریان بهشت، همسر نه خدمتگارند(دخان44/54، واقعه56/17-24، انسان76/19). غلمان هم فرزندان شان هستند که در خردسالی درگذشته اند(52/24)

[39] برتر شمردن موجودی بر موجودی دیگر، از نگاه فرق هایی همچون “بزرگی- کوچکی، فایده – ضرر، مرکب بودن- بسیط بودن” ممکن است. به خاطر نومنه هایی که خداوند داده است، آوردن این واژه، از نگاه تأکید بر تنوع نمونه ها مهم است. (اسراء17/89، کهف18/54، روم30/58، زمر33/27-28). پشه؛ در سر پشۀ ماده صد چشم وجود دارد، در دهان 48 دندان دارد، سه قلب دارد، در نیشش شش تیغ وجود دارد دارد و هر کدام وظیفه ای دارد، در هر طرف هم دو بال دارد. پشه با دستگاه گرمایشی مجهز است که مانند سیستم ماوراء بنفش کار می کند و مانند دستگاه مورد استفاده سربازان در شب پوست انسان را در تاریکی به رنگ بنفش نشان می دهد. وجود پشه با سیستمی مجهز است که به وی کمک می کند تا هنگامی که خون می مکد بتواند نیشش را به گونه ای فرو کند که انسان حس نکند. پشه همچنین با سیستم آنالیز خون مجهز شده که در برابر هر خونی توانایی دارد. همچنین با سیستمی مجهز است که هنگام بیرون مکیدن خون به خاطر جریان پیدا کردن آن در نیش بسیار ظریفش، خون را رقیق می کند. پشه همچنین با دستگاهی مجهز است که توانایی تشخیص بوی عرق انسان را از فاصلۀ 60 متری دارد. همۀ این ها و چیزهای شگفت انگیزتری از آن، دانش نوین در وجود پشه کشف کرده است که تنها با میکروسکوپ می توان دید. جناب حق فرموده است: ” خداوند از این­که به پشه ای یا بالاتر از آن مثال بزند نمی­شرمد”.

[40]هر انسان، هستی خدا، یکتایی اش و این را که او صاحبش است در همه عمر با افعالش بارها درک کرده و گواهی داده است(اعراف 7/172-173) چگونه خود را از لغزش ها دور نگهداشتن یعنی لزوم متقی/پرهیزگار بودن را نیز می داند. هرکس که آیات را به خوبی درک کرده باشد، قطعاً در مورد این که این آیات از خداست نیز به قناعت می رسد(فصلت 41/53-54) و برای پیروی آن با جان و دل پیمان می بندد.

[41] فاسق، کسی است که پس از آن که با خدا پیمان بست؛ ارتباطش را با خدا قطع کند و از راه بیرون شود. او دستورهای خدا را می داند، تصمیم پیروی می گیرد اما بعداً از راهش بر می گردد(آل عمران 3/81-82، مائده 5/47، نور 24/55) و به گونه ای رفتار می کند که گویا فراموش کرده است(توبه9/67، حشر 59/19) آنان سزاوار جزا هستند(احقاف 46/35).

[42] “خداوند شما را مانند گیاهی از خاک رویاند. باز شما را خاک می گرداند و پس از آن دوباره شما را از خاک بیرون می کند.”(نوح71/17-18). گیاهان از خاک روییده و با ماده های بی جان/ Inorganic رشد می کند. انسان هم با گیاهان روییده از خاک و گوشت حیوانات گوشتخوار و گیاهخوار تغذیه می کند. یعنی این که مانند گیاهان، مادۀ اصلی سازندۀ بنیۀ انسان را هم مواد بی جان تشکیل می دهد. پس از مرگ هم انسان خاک شده دوباره تبدیل به عناصر بی جان/ Inorganic می شود. در ورز رستاخیز هم مانند آفرینش نخستینش، از خاک بیرون می شود، عناصر داخل خاک برای انسان وظیفۀ بذر/تخم را انجام می دهد(قاف 50/11). چیزی که انسان را از دیگر موجودات تمایز می دهد، روحی است که در کالبدش دارد. روحی که پس از تکمیل یافتن صورت انسان در رحم مادر به آن دمیده می شود(مومنون23/14)، با جان فرق دارد. مانند سیستم عامل کامپیوتر است. به انسان گوش می دهد، به انسان بصیرت می دهد و بنیه ای به انسان می بخشد که بتواند با قلبش تصمیم بگیرد(سجده 32/9). هنگام خواب بدن، روح از وجود جدا می شود، و با بیدار شدن دوباره می آید. روح انسانی که می میرد نیز به همین گونه از وجودش جدا می شود و تا روزی که دوباره زنده شود در جایی در انتظار گذاشته می شود(احزاب 39/42). با دوباره زنده شدن ر.ح بر می گردد و در وجود صاحبش می رود و زندگی آخرت آن گاه آغاز می شود(تکویر 81/7-14). شخص مرده، مانند کسی است که در خواب است؛ گذشت زمان را حس نمی کند(یس 36/52). ملیاردها سالی که می گذرد(معارج 70/4)، به اندازۀ یک چشم برهم زدنی می آید(نحل 16/77، قمر 54/50).

[43] مجموعاً در هفت آیه قرآن خلقت آسمان ها و زمین در شش روز اعلام شده است. دنیا در دو روز آفریده شد، مقیاس رزق و روزی هم در چهار روز به اتمام رسید. آسمان ها هم در دو روز آفریده شد(فصلت 41/9-12). یک روز در نزد خدا مانند هزار سال برای ماست(سجده 32/5، حج22/47) و این شش روز برای ما شش هزار سال است.  با نگاه به آیات مربوط چنین برداشت می شود که هنگام بالا آمدن چاشتگاه(ضحی) که به طبیعت جان می دهد هنگام ترکیب تاریکی ها و روشنی ها(انعام 6/1) به خاطر تکان نخوردن پوستۀ زمین کوه ها بر روی آن قرار داده شد؛ با تکوین رودها، وادی ها و راه ها، روی زمین با گیاهان و جانداران مزین شد(نازعات79/27-33، نحل16/15، انبیا 21/31، لقمان 31/10). میان دنیا که با ستارگان حرکت می کند و منظومۀ شمسی یک محور مانند حرکت گهواره به وجود آمده و نوعی توازن به میان آمده است(رحمان55/5-8). همۀ این ها برای بهره بردن انسان ها است(جاثیه45/13) انسان، آخرین موجود آفریده شده است(انسان 76/1-2). لزوم توازن ایجاد شده، خلقت نخستین انسان،  با اجل تعیین شده برای مخلوقات(احقاف 46/3) مصادف است(انبیا 21/104). اجل مخلوقات با این حرکت محاسبه شده می تواند. روح هر انسانی که می میرد به آسمان بالا می رود(اعراف 7/40) و تا روز رستاخیز در جایی نگهداری می شود(زمر 39/42). از هنگام بالا رفتن روح نخستین انسان تا روز محشر پنجاه هزار سال است(معارج 70/1-4). مدت سپری شده از آغاز تا روز خلقت اولین انسان و اجل تعیین شده برای زمین هم همین اندازه است که مجموعاً صد هزار سال می شود. اشکال رو به پایان تغییر می یابد(ابراهیم14/48)، کوه ها متلاشی و پراکنده می شود و روی زمین از حالت کروی بیرون شده و صاف و راست می شود(طه 20/104-107).  روز رستاخیز، کار حساب تمام شده، پس از رفتن بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ کار روی زمین هم به پایان می رسد و به حالت پیش از انفجار بزرگ بر می گردد(انبیا 21/96-104). بر اساس یک سال قمری  354 روزه در قرآن(توبه9/36) در پیش خدا یک سال و برای ما 354.000 سال است. عمر یکصد هزار سالۀ جهان هم برای انسان سی و پنج ملیارد و چهارصد ملیون سال است. خدای بزرگ چنین دستور می دهد: ” بگو: در روی زمین بگردید، پس بنگرید که چگونه آفرینش را آغاز کرد، آن گاه خداوند جهان پسین را ایجاد می کند؛ خداوند بر هرچیزی مقیاسی می گذارد.”(عنکبوت29/20) برای درک بهتر موضوع لازم است آیات در جایش با افراد متخصص خوانده شود(فصلت 41/3).

[44]معنای واژه نامه ای خلیفه، موجود مخالف است. خلیفه که به معنای” در پشت بودن و مخالفت کردن” است از ریشۀ فعل (خلف) می آید؛ برای مبالغه، در آخرش (ة) اضافه شده است(لسان العرب). واژۀ خلیف در قالب (فعیل) صفت مشبهه است. این قالب هم به معنای فاعل و هم به معنای مفعول به کار می رود. الخالف به عنوان اسم فاعل یعنی “در عقب مانده/ جانشین کسی” و ” مخالف”، المخلوف هم به عنوان کسی که “کسی دیگر به جایش نشسته”، “مخالفت شده” و ” کسی را را در جایش گزارنده” است(هود11/118-119). نخستین انسان، آدم علیه السلام چون به جای کسی دیگر نمی نشیند، خلیفه به معنای کسی که به جای دیگری می نشیند نیست، بلکه خلیفه به معنای مخالفت کننده/ شونده و کسی است که جایش را دیگری می گیرد”.

[45]  کس ترجمۀ “من” است که در زبان عربی برای ذوی العقول(هوشمندان) به کار می رود.

[46] تقدیس به معنای “تنزیه و خالص کردن”(مقاییس). واژۀ “نقدس لک” به معنای (لک نقدسه) است.

[47]هنگامی که خداوند متعال این خبر را اعلان کرد در ملأ اعلا یعنی در میان اجتماع فرشتگان کشمکش افتاد(صاد 38/69-78). این اعتراضات در برابر خدا، مصداقی از آن کشمکش است. بدین معناست که فرشتگان نیز در ساختار مخالف بودند. این آیت و آیات مربوط دیگر(اعراف7/11-13) دلیل روشنی است بر اینکه ابلیس هم آن زمان در جملۀ ملأ اعلا بوده است. در آثار شفاهی یهودیان خارج از تورات در مورد آفرینش آدم و سجدۀ فرشتگان به او روایاتی آمده است. در مورد کشمکش فرشتگان پیش از خلقت آدم و برخی اعتراض ها بحث شده است. در مورد برتری ابلیس بر دیگر فرشتگان بیان شده است. فقط به خاطر نپذیرفتن سجدۀ آدم از مقامش عزل و به زمین تبعید می شود.[TB Sanhedrin 38a-38b; Midrash, Bereshit Rabbeti]

[48] اسم در زبان عربی، واژه ای است که چیزی را تعریف می کند، جای کاربرد آن را مشخص می کند(مفردات).

[49] الف ولام(الـ) در الاسماء عوض از مضاف الیه محذوف است(یعنی به جای اسم محذوف آمده است)؛ یعنی اسماء الموجودات= نام موجودات. خداوند به آدم نام موجودات در آسمان ها و زمین(بقره2/33) محل استفادۀ آنها و ویژگی هر یک را آموخت.

[50] ضمیر(ها) در همۀ نام ها (الاسماء کلها) برای موجودات غیر ذوی العقول بر ضمیر (هم) در آن هارا وانمود(عرضهم) عائد می باشد. چون عقل در زبان عربی به معنای ” اطلاعات استفاده شده به واسطۀ عقل” نیز آمده است(مفردات) عود ضمیر نشان دهندۀ آموزش خواص اشیاء به آدم علیه السلام می باشد. اینها اطلاعات مربوط به آیات خلق شده است. با ضمیر ذوی العقول (هم) به آیات نازل شده اشاره شده است(بقره2/136 و آل عمران3/84) خداوند به آدم کتابت را نیز آموخت و آن اطلاعات را به او نوشتاند(علق 96/4-5).

[51] این ها، اطلاعات مربوط به آسمان ها و زمین است که فرشتگان نمی دانند. در میان این اطلاعات آموزش داده شده به آدم، در مورد سفر به فضا نیز اطلاعاتی بوده است. از این رو تنها اطلاعات بسنده نیست، بلکه داشتن یک نیروی ویژه نیز ضروری می نماید(رحمن55/33). این سخنان نوح علیه السلام، از فرزندان آدم علیه السلام خطاب به مردمش، نشانگر وجود این نیرو در آنان است: ” آیا نمی بینید که خداوند چگونه هفت آسمان را طبقه طبقه بر فراز یکدیگر آفرید؟ در میان آن ها، ماه را روشنایی، خورشید را هم منبع روشنایی قرار داد.”(نوح71/15-16)

[52] این سخن، که باعث حسادت فرشتگان به آدم شد، با دستور سجده در برابر آزمایش سختی قرار گرفتند.

[53]معنای ریشه ای سجده، خم شدن و گردن نهادن است(مفردات). در این آیات بقره 2/58، نساء 4/154، اعراف7/161 و یوسف12/4 و100 به این معناست. همانند انحنای خورشید، ماه، سیارات و اجرام آسمانی مانند ستاره ها(حج22/18) دراز و کوتاه شدن سایه ها نیز سجده است(نحل 16/48، رعد 13/15). سجدۀ هنگام نماز، به شکل چسپیدن به زمین است(نساء 4/103)

[54] آفریدگان خداوند برای امتحان دوگونه اند؛ انسان و جن(ذاریات51/56). فرشتگان، جن ها از طرف خدا موظف شدگان اند. ابلیس هم یکی از جن هایی است که به عنوان فرشته از سوی خدا موظف شده بود. عبارت ” از کافران شد” نشان دهندۀ این است که پیش از ابلیس نیز فرشتگانی کافر شده بودند. این ویژگی اش را این آیه نشان می دهد: ” هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید. همه سجده کردند جز ابلیس، او از گروه جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید.”(کهف18/50). با تأمل در این پرسش “که جن هایی که از دستور خدا سرنپیچیدند کدام ها بودند؟” می بیند که آنان فرشتگان بوده اند. طبیعتاً هنگامی که امر سجده به فرشتگان داده شد، ابلیس اگر فرشته نمی بود در موضوع سجده مسئول پنداشته نمی شد. انگیزۀ سجده نکردنش هم خود بزرگ بینی و سرسختی اش بود. این گناه را هر فرشته ای که انجام می داد به همین سرنوشت دچار می شد(نساء 4/172-173).

[55]  آن­جا باغچه ای در دنیاست. در زبان عربی به باغچۀ پوشیده با گیاهان تنه دار “جنت” گفته می شود(مفردات)، (همچنین نک بقره 2/266) آدم در دنیا آفریده شد و جزئیات هستی های دنیا به او آموزش داده شد(بقره2/30-31). جای زندگی و رستاخیز او، همسرش و همۀ انسان هایی که از نسل اویند، این­جاست(اعراف 7/25، قلم 68/17). جنت/باغچه ای که آدم و همسرش وارد آن شدند، جنت آخرت بوده نمی تواند. چون آن­جا، جای آزمون و امتحان نیست، جایی است که برای کسانی داده می شود که در امتحان موفق شده اند پاداش داده می شود(آل عمران 3/15، قلم 68/34، بینه 98/7-8). عبارت ” جنات عدن” در قرآن کریم، برای توصیف باغچه های جنت آخرت، به کار برده شده است. ویژگی مشترک این ها، نعمت هایی است که همۀ نیازمندی های انسان را بر طرف می کند و همچنین رودهای آن است. در تورات بهشت محل خلقت آدم علیه السلام، باغچه ای است با درختان میوه های گوناگون و رودهایی که نیازمندی ها را بر طرف کند، باغچۀ دنیا هم “باغچه ای است در عدن” (خلقت 2: 8-16) و “باغچۀ عدن”(خلقت3:24) نیز نامیده شده است.  این باغچه، روی یک تپه است و در آن­جا آتش در میان سنگها روان است.(حزقیل 28:13-16). از این رو واژۀ عدن، می تواند اسمی باشد که چند ویژگی را مشخص می کند.

“نا درست­کاران” در این­جا  ترجمۀ واژۀ ظلم است. این برابرواژۀ آن در عربی است(مفردات.) در فارسی ظلم، آزار، اجحاف، بیدادگری، ستم و رفتار مخالف قانون و وجدان است. از این رو این واژه به ظلم ترجمه شده نمی تواند.

[56] “نا درست­کاران” در این­جا  ترجمۀ واژۀ ظلم است. این برابرواژۀ آن در عربی است(مفردات.) در فارسی ظلم، آزار، اجحاف، بیدادگری، ستم و رفتار مخالف قانون و وجدان است. از این رو این واژه به ظلم ترجمه شده نمی تواند.

[57]چون ابلیس بر نافرمانی از امر خدا پافشاری کرد “شیطان” نامیده شد. چون شیطان، بر انسان و یا جنی که از راه راست دور شود؛ اطلاق می شود(انعام 6/112، ناس 114/1-6).

[58] امر فرود آیید(اهبطوا) جمع است. در زبان عربی، حد اقل جمع سه است؛ از این رو فرود آمدگان آدم، همسرش و ابلیس است.

[59] واژه ای که به دشمن ترجمه شده از ریشۀ فعل(عدو) به معنای از حد و مرز بیرون شدن و نا مطابق بودن است(مفردات). ضمیر در این­جا جمع است. چون کمترین اندازۀ جمع در زبان عربی سه است موجود سوم در این­جا ابلیس است. شیطان مخالف انسان است. مخالفت در میان همسران و کودکان نیز ممکن است(طه 20/123، تغابن 64/14).

[60] انسان در این دنیا آفریده شده است. در این­جا زندگی می­کند و دوباره در همین­جا برانگیخته خواهد شد(اعراف 7/25، طه 20/55، نوح 71/17-18، مرسلات 77/25-26). محل وظیفۀ فرشتگان، طبقۀ اول آسمان است(صافات 37/6-10). ابلیس به خاطر سجده نکردن از آن­جا رانده شد(اعراف 7/13) و رفتن همۀ شیاطین جن به آسمان اول ممنوع شد(ملک 67/5). جن­های غیر شیطان به آسمان اول رفته می­توانند(جن 72/8-11).

[61] اعراف 7/22-23.

[62]نظر به این آیه، آدم علیه السلام در آن هنگام پیامبر نبوده است. چون خداوند اورا به پیامبری برگزید (آل عمران 3/33) و او را رهنمایی کرد(طه 20/122). واژۀ “هُدی” به معنای رهبر و رهنما، در آیۀ دوم این سوره که ویژگی مهم این سوره است، کتاب داده شده به آدم علیه السلام است. آن کتاب، ابلیس جن را نیز مقید می کند. چون که جن ها هم مانند انسان ها برای امتحان آفریده شده اند(ذاریات 51/55-56) و در برابر کتاب های خداوند مسئول اند(احقاف 46/29-32). ابلیس، چون ضمانت زندگی تا هنگام مرگ آخرین انسان را گرفت(اعراف 7/14-15) در بارۀ فرصت توبه/بازگشت می­تواند فکر کند؛ اما در آن ساعت، لحظه ای غیر قابل انتظار می­رسد(اعراف 7/187، زخرف 43/66). در آیات مربوط  به جهنم، عبارت ابلیس نیامده است؛ تنها بیان شده است که اردوی ابلیس یعنی پیروانش در آن­جا انداخته خواهند شد(شعرا 26/91-95). اما از وارد شدن به جهنم با اردوی فرعون که کافر مرد سخن رفته است(قصص 28/36-42). شیطان ها و پیروان شان به دوزخ خواهند رفت(مریم 19/68). ابلیس هم اگر از خواسته اش برنگردد او نیز به آن­جا خواهد رفت(صاد 38/84-85). شیطان هم از انسان و هم از جن می­باشد(انعام6/112، ناس 114/1-6) همۀ این­ها، باز بودن دروازۀ توبه را مانند دیگر شیطان­ها برای ابلیس نیز نشان می­دهد(نساء 4/17-18). چون که خداوند، در آخرت پاداش کردار هر کس را خواهد داد و به هیچ بنده اش ظلم نمی­کند(فصلت 41/46). ابلیس هم از بندگان خدا است.

[63] کفر، پوشیدن چیزی با چیزی دیگر است(مفردات). از این رو به کسانی که ایمان قلبی شان را پنهان کرده، اوامر خدا را نادیده می­گیرند، کافر گفته می­شود. آدم و همسرش نیز امر خدا را نادیده گرفتند و از درخت نهی شده خوردند. اما آنان، چون مانند ابلیس بر اشتباه شان اصرار نکردند؛ کافر به شمار نرفتند، گناهکار شمرده شدند. از این رو، ویژگی اساسی کافر؛ پافشاری بر اشتباه است. از این رو واژۀ کافر را به کسی که ” بر انکار پافشاری می­کند” می شود ترجمه کرد.

[64] فعل(کذّب) در برخی آیات لازم، در برخی آیات متعدی و در برخی آیات هم با حرف جر (بـ) متعدی شده است. در جایی که به صورت مستقیم متعدی است به معنای”دروغ شمردن” در جایی که با حرف جر متعدی شده به معنای” دروغ گفتن در برابر چیزی” و در جایی که فعل به صورت لازم به کار رفته به معنای “بسیار دروغ گفتن” آمده است.

[65] آل عمران 3/56.

[66] اسرائیل، لقب یعقوب علیه السلام است (مریم 19/49-58). بنی اسرائیل(فرزندان اسرائیل) کسانی اند که از نسل یعقوب علیه السلام اند. پدرش اسحاق، پدربزرگش ابراهیم علیه السلام است(بقره 2/133، هود 11/71). یوسف علیه السلام، پسر یعقوب علیه السلام مانند برده ای به مصر آورده شده و به یکی از وزیران فروخته شد. نزدیکی با همسر وزیر و دیگر زنان را نپذیرفته، زندان را ترجیح داد(یوسف 12/20-33). سپس از زندان رها شده و بر خزائن مصر گماشته شد(یوسف 12/55). دیگر مصر وطنش شده بود(یوسف 12/56). پدرش یعقوب علیه السلام، مادرش و 11 برادرش آمدند و در آن جا، جای گرفتند(یوسف12/99-100). خداوند او را بر مصر پیامبر گماشت(مؤمن 40/34). سالهای زیادی گذشت، شمارشان افزون شد. آخرین پادشاه مصر، فرعون به ظلم و ستم بر بنی اسرائیل آغاز کرد.خداوند برای رهایی آنان از ظلم فرعون، موسی و هارون علیه السلام را از میان فرزندان اسرائیل به عنوان پیامبر/رسول برگماشت(قصص 28/3-6).

[67] احسان خداوند در حق بنی اسرائیل این بود که همۀ پیامبران از یعقوب علیه السلام تا محمد علیه السلام را از میان آنان برگزید(بقره 2/136، مائده 5/20). محمد علیه السلام هم از نسل اسماعیل علیه السلام است. فرزندان اسرائیل این را می­دانند(تثنیه 18: 19-19، مزموران 118:22-26) اما به نوعی پذیرفته نمی­توانند(بقره 2/89-92.)

[68] پیمان بنی اسرائیل با خدا، وعدۀ ایشان مبنی بر تصدیق و باور به کتاب تصدیق کنندۀ(قرآن) کتابِ شان و تصدیقِ آورندۀ قرآن یعنی محمد علیه السلام است(آل عمران 3/81،84؛ اعراف 7/157).

[69]دین خدا، اسلام است(آل عمران 3/19، 85)، بر همۀ ادیان دیگر حاکم خواهد شد(توبه9/33، فتح 48/28، صف61/9). بهره بردن یهودیان هم از این حاکمیت، مشروط به ایمان شان به قرآن است(مائده 5/12، اعراف 7/157).

[70] اگر قرآن، کتاب­های پیشین را تصدیق نمی­کرد بر ایمان آورندگان به این کتاب­ها ایمان به قرآن لازم نمی بود(آل عمران 3/81-82).

[71]عبارت آمده در تورات چنین است: “برای آنان از میان برادران شان(فرزندان اسماعیل) پیامبری مانند تو برخواهم انگیخت. سخنانم را از زبان او خواهید شنید. همۀ فرموده­هایم را به آنان خواهد رساند. کسانی را که به سخنان این پیامبر که از جانب من سخن می­زند گوش نکند، من مجازات خواهم کرد.”(تثنیه 18:18،19).

[72](قلیل)، به معنای کم بودن و یا ماندگار نبودن چیزی است(مقاییس).

[73] آل عمران 3/71.

[74] از آدم علیه السلام تا محمد علیه السلام همۀ پیامبران به نماز و زکات امر کرده بودند(بینه 98/5). نماز گزاردن و زکات دادن، شرط لازمِ پیروی راه پیامبران است.

[75] واژۀ زکات، از ریشۀ (زکو) به معنای “توسعه” است. زکات، برطرف کردن نیازهای نیازمندان و اجتماع(توبه9/60) و توسعۀ اقتصاد با برداشتن موانع سر راه گردش ثروت و خدمات می­باشد.

[76]واژۀ تلاوت از ریشۀ (تلو) به معنای”ردیف کردن چند چیز است با ترتیب و به گونه ای که در میان چیزی ناهمگون درنیامیزد”(مفردات). از این رو تلاوت، 1خواندن با هم آیات وابسته به هم یکدیگر است.

[77] صبر، حاکم بودن بر خود است به گونه ای که عقل و دین ایجاب می­کند(مفردات). شخصی که این گونه رفتار می­کند، با گذر از موانع به راهش ادامه می­دهد. بهترین عبارت برای این واژه “بر هم نزدن پایداری” است.

[78] معنای ریشه ای (الصّلَوة)، چیزی را رها نکردن و همیشه دنبال آن بودن است(لسان العرب). چون نماز عبادتی است که یک مسلمان باید هر روز در اوقات مختلف انجام دهد، صلاة نامیده شده است. برخی ها گمان می­کنند بدون تلاش، تنها با دعا به نتیجه می­رسند. به این اندازه هم آسان نیست. برای سزاوار شدن کمک خدا، صابر بودن و سعی و تلاش به صورت تمام و کمال را ایجاب می­کند(بقره2/200-202، نجم 53/39).

[79] اهل کتاب یعنی صاحبان باور درست از کسانی که در امور کتاب شان متخصص اند؛ امروزه هم هستند(آل عمران 3/199).

[80] هر امت پیامبری که، در راه او روند؛ برترین گروه دوره و زمان خویش می­باشند. خداوند متعال برای مسلمانان چنین می­فرماید:” اگر ایمان داشته باشید، شما برترید.”(آل عمران 3/139).

[81] شفاعت، همراهی کسی را به خود خواستن، همراه کسی شدن و یا پشت کسی ایستادن است(العین، مفردات). روز رستاخیز شفاعت کسی پذیرفته نمی­شود. اما کسی که به بهشت رفته باشد، می­تواند نزدیکانش را که به گناهی جز شرک به دوزخ رفته و جزای­شان را دیده باشند، کنار خود بیاورد(مریم 19/86-87، طه 20/109).

[82] بقره 2/123، معارج 70/11-14، عبس 80/33-37، انفطار 82/19.

[83] در این آیه صنعت التفات به کار رفته است. در لغتنامه، التفات که از ریشۀ(لفت) به معنای خم دادن/ دولا کردن/ برگرداندن ساخته شده به معنای برگرداندن چیزی از یک رو به روی دیگر است. التفات به عنوان یک اصطلاح، یکی از صنایع ادبی وابسته به اسلوب است. در جملات به کار رفته شده معناهایی مانند تهدید، ترساندن، تنبیه، ملامت کردن، سرزنش، هشدار دادن و یادآوری، اضافه می­کند. دقت و توجه شنونده را جلب می­کند. التفات؛ در شخص، مفرد/ جمع بودن و در زمان انجام می­شود. در زبان فارسی هم هنگام صحبت با اهدافی همانند، تغییر شخص، به کار بردن ضمیر جمع برای مفرد و تغییر صورت فعل دیده می­شود؛ اما از آن­جایی که هر زبان ساختار ویژۀ خودش را دارد در ترجمه از زبانی به زبانی دیگر نقل ظرافت­های معنایی به صورت اصلی همیشه ممکن نیست. از این رو به خاطر درک بهتر عبارت های قرآنی با صنعت التفات، در مواردی از ترجمۀ ما لفظاً نه، بلکه معناً صورت گرفته است.

[84] از مهمترین بتهایی که در مصر پرستش می­شد، یکی هم گاوی بود با نام (آپیس). محبت گاو چنان در دلهای شان رسوخ کرده بود که پس از غرق شدن خاندان فرعون در آب و به جا ماندن دارایی شان به بنی اسرائیل(شعرا 26/57-59، دخان 44/25-28) نخستین کاری که کردند این بود که از طلاهایی که به دست شان رسیده بود تندیسی از آپیس ساخته و به پرستش آن پرداختند(طه 20/83-98). در تورات این عبارات آمده است:” در مصر اعلام کنید، در میگدول، نوف و تاخپانهس هم بشنوند:” جای خود را بگیر، آماده شو، چون اطرافیانت را شمشیر خورده، تمام می­کند! خدایت آپیس چرا گریخت؟ گاوت چرا برپا نماند؟ چون که پروردگار او را بر زمین پهن کرد.”(یرَمیا 14:46)

[85] “شکر” که در آیه به ” وظیفۀ تان را به جا آورید” ترجمه شده است، به معنای دانستن ارزش نیکی انجام شده، ستایش کسی که این نیکی را کرده و دادن مقابل مناسب است(مفردات).

[86] فرقان، جدا کردن درست از نادرست است(حق از باطل). به جدا کنندۀ درست از نادرست هم فرقان گفته می­شود. همۀ کتاب­های خداوند دارای این ویژگی است(آل عمران 3/4 و نساء 4/113).

[87] (باری) به معنای کسی است که متفاوت می­آفریند. انسان مانند انسان است، گیاه مانند گیاه و حیوان مانند حیوان اما همه هم با هم فرق دارند. چون خداوند هرچیز را متفاوت می ­آفریند الباری یکی از نامهای اوست(حشر 59/22)

[88] با در نظر گرفتن دیگر آیات قرآن در این باره، عبارت ” کشتن نفس” در این آیه حقیقت نه، بلکه به معنای مجاز آن به کار رفته است. کسانی که گوساله را به پرستش گرفتند و با این کار خود را در وضعیت بدی قرار دادند اگر توبه کنند و این قبول توبه اعلام شده است. (بقره 2/51-54، اعراف 7/152-153) از سویی هم به سبب واقعۀ دیگری در قرآن برای کسانی که این گناه را انجام داده بودند در زمانی دیگر این خطاب تکرار و گناهی را که انجام داده اند یادآوری می­شود که این خود نشانگر کشته نشدن آنان است(بقره 2/93). حتی گنهکار اصلی این رویداد، سامر نیز کشته نشده بود.(طه 20/95-97) عبارت” کشتن نفس” در قرآن کریم بدون نیاز به هیچ قرینه ای، به معنای مجاز نیز به کار رفته است. (نساء 4/29).

[89] نظر به روایت تورات، خداوند در پیش چشم مردم بر کوه تجلی کرده برای صدور اوامرش به بنی اسرائیل مهلت سه روزه می­دهد و از آنان می­خواهد در اطراف کوه مرزی کشیده شود تا کسی نتواند از آن بگذرد. پس از آن چنین آمده:” روز سوم آسمان غرش کرد، آذرخش زد. بالای کوه ابری تیره بود. صدای  شیپوری شنیده شد. هرکس در جایش نشسته می­لرزید. موسی برای دیدار مردم با خدا از جایش بیرون شد. در دامنۀ کوه ایستادند. هر سوی کوه سینا را دود/مه گرفته بود. چون که پروردگار در میان آتش بر روی کوه آمده بود. از کوه دودی مانند دود اجاق/دیگدان بیرون می­شود، همۀ کوه به شدت تکان می­خورد. صدای شیپور که رفته رفته بالا می­رفت، موسی سخن گفت و خداوند با غرش آسمان پاسخش را می­داد. پروردگار، روی کوه سینا فرودآمد، موسی  را بر فراز کوه خواند.” (خروج 19: 16-20). ” مردم چون غرش آسمان و صدای شیپور را شنیدند و آذرخش و دود بالای کوه را دیدند از ترس به خود می­لرزیدند. در حالی که دور ایستاده بودند به موسی گفتند: “با ما تو سخن بگو، بشنویم  اما خدا سخن نگوید، یا خواهیم مرد”. موسی گفت نترسید. خدا برای آزمودن تان آمد؛ تا ترس خدا با شما باشد و گناه انجام ندهید. مردم دور ایستادند، تنها موسی به ابر تیره که خدا آنجا بود نزدیک شد. پروردگار به موسی چنین گفت: ” به بنی اسرائیل بگو که دیدید که با شما از آسمان سخن گفتم. از طلا و نقره خدایانی ساخته آن را با من برابر نپندارید…” (خروج 20: 19-23).

[90] در تورات این عبارت­ها در بارۀ “منّ” آمده است:” پروردگار به موسی گفت که برای شما از آسمان نان می­فرستم. مردم هر روز رفته نان روزمرۀ خودرا جمع خواهند کرد. این­گونه آنان را خواهم آزمود که آیا برابر دستور و قانون من رفتار خواهند کرد یا نه، خواهم دید.” (خروج 16/4-5). ” پگاه بلدرچین ها آمدند، اطراف اردوگاه را گرفتند. بامداد اطراف اردوگاه را شبنم زده بود. با آب شدن شبنم، بر روی سطح خاک پولک هایی دیده شد. اسرائیلی ها که این را دیدند به یکدیگر گفتند “این چیست؟” چون نتوانستند بدانند آن چیست. موسی گفت که این نانی است که خداوند برای خوردن تان داده است.(خروج 16/13-15). بنی اسرائیل می­گفتند ما تاب یک نوع غذای من و سلوی که خدا داده است نداریم(بقره 2/61). از این نگاه من و سلوی یک نوع غذا به شمار می­رود. این هم نشان دهندۀ این است که عبارت “نان” که برای “منّ” در تورات آمده مناسب است. چنانچه در بارۀ “منّ” این معلومات نیز موجود است:” من به شکل پولک های کوچک و گرد مانند بذر گشنیز سفید، مزه اش مانند نان عسلی است(خروج 16/14،31). من چنان­که به صورت طبیعی و بدون نیاز به هیچ کاری قابل خوردن است همچنان خوراکی های مختلفی از آن تهیه می­شد. بنی اسرائیل “منّ” را جمع کرده، در آسیاب و یا هم با هاون آن را کوبیده در دیگ جوش داده به صورت قرص نان در می­آوردند و طعم روغن تازه را می­داد(ارقام 11/8)   (DİA)

[91] نساء 4/154، اعراف 7/161. اینجا ” سجده کنان” ترجمه ­می­شود. معنای ریشه ای سجده، خم شدن و گردن نهادن است(مفردات). در اینجا، خواسته شده بود تا به امر ورود از آن دروازه گردن نهاده شود. تبلیغ کنندۀ امر، موسی علیه السلام چنین گفته بود: ” ای مردمم! به این سرزمین پاک و تمیز و باارزشی که خدا بر شما مقرر کرده وارد شوید؛ به پشت سرتان برنگردید/ از دین تان برنگردید، که زیان­کار خواهید شد.”(مائده 5/21).

[92]  مخالفان دستور وارد شدن به آن سرزمین چنین گفتند: ” ای موسی! بی گمان آنجا قومی زورمند هستند. تا از آنجا بیرون نروند، ما هرگز وارد نمی­شویم؛ اگر از آنجا بیرون بروند، ما وارد خواهیم شد. دو تن از کسانی که می­ترسیدند و خداوند بر آنان نعمت ارزانی داشته بود، گفتند:” از آن دروازه بر آنان وارد شوید. اگر از آن دروازه درآمدید حتماً پیروز خواهید شد و اگر مؤمن هستید، تنها بر خدا توکل کنید(مائده 5/22-23). گویا خداوند دستور جنگ با مردم آن سرزمین را نیز به آنان داده باشد، این سخن را گفتند: ” ای موسی! تا هنگامی که آنان در آن شهر هستند ما هرگز وارد نخواهیم شد. تو و پروردگارت بروید و بجنگید. ما همینجا نشسته ایم”(مائده 5/24، اعراف 7/161-162). برای اطلاعات بیشتر در مورد دو نفر مخالف نک به پابرگ آیۀ 23 سورۀ مائده.

[93] مائده 5/26.

[94] کلمۀ “پایینتر” در بارۀ خوراکی ها نیست. اگر اینچنین می­بود به آنان گفته نمی­شد” به شهری درآیید، هرآن­چه خواهید آن­جا هست”. آنان از بردگی رهایی یافته هنگام خروج از مصر در میان راه سختی دیدند با خود می­گفتند: ” بیگانگان از میان شان در حسرت خوراکی دیگری بودند. بنی اسرائیل هم گریه کنان می­گفتند:” کاش خوراکی ما کمی گوشت می­بود” آنچه در مصر بدون پول می­خوردیم از ماهی، خیار، هندوانه، pırasaları ، پیاز و سیر را یاد می کنیم” اکنون هم چیزی برای خوردن خواسته نمی­توانیم. جز “منّ” چیز دیگری نمی­بینیم.”( Çölde Sayım 11:4-6) پس صبر می­کردند تا به سرزمین روند که خداوند وعده کرده بود هنگامی که به موسی علیه السلام پیامبری داده بود. خداووند در تورات به آنان چنین دستور داده بود: “… آمدم تا آنان را از دست مصریان نجات دهم. از آن سرزمین بیرون شان کرده و به سرزمین حاصلخیز، سرزمین شیر و عسل، کنعان، هیتیت، آمور، پریز، خیو(Hiv) و یووس خواهم برد”.(خروج 3:8).

[95] نبی، کسی است که به او کتاب و حکمت داده شده است(آل عمران 3/81-82، انعام 6/83-90). (رسول) “فرستاده شده” است. همان­گونه که به معنای “فرستاده شده به سوی کسی” است به معنای فرستاده شده برای تبلیغ نیز به کار می­رود(مفردات). نبی کسی است که برای تبلیغ آیات خدا گماشته شده، او همچنان رسول است. در یک آیت چنین آمده است: ” در این کتاب اسماعیل را نیز یاد کن، او راست وعده بود و فرستاده(رسول) پیامبری(نبی) بود.”(مریم54/19).

[96] خداوند به همه رسولانش یاری می­رساند و آنان را از دشمنان شان محافظت می­کند(مائده5/67، یونس10/102-103 انبیاء 21/7-9، صافات37/171-173). رسولانی هم بودند که نبی نبودند(شعرا26/106، 123،141، 176) اما چون هر نبی، همزمان رسول نیز بوده است کشتن انبیاء و رسولان، به معنای کشتن نبوت و رسالت آنان بوده است.  یکی از معانی ریشه ای واژۀ قتل در آیات مرتبط “اذلال” (مفردات) یعنی بازی کردن با اعتبار کسی است. یهودیان، ادعای کشتن عیسی علیه السلام را کردند(نساء 4/157). مسیحیان هم بنا را بر آن می­گیرند که عیسی علیه السلام پس از به صلیب کشیده شدن و گذشتن سه روز از دفنش از قبر بیرون شده در جلیله پیش چشم 11 حواری اش ظاهر شده(متی 28/16-20). انجیل، کتابی است که خدا بر عیسی علیه السلام نازل کرده است(مائده5/46). سخنان مربوط به پس از مرگش ربطی به انجیل ندارد. در برخی از انجیل ها ادعاهایی در بارۀ کشته شدن یحیا علیه السلام نیز وارد شده است(متی 14/3-12، مارکوس6/17-29). در حالی که قرآن کریم، از کشته شدن این دو نبی نه، بلکه از وفات شان سخن می­زند و اعلام می­کند که روز مرگ شان در سلامتی کامل خواهند بود(مریم19/15 و 33) تلاش برای کشتن شخصیت مردمی که آنان نیز مانند پیامبران به درستکاری دعوت می­کنند از گذشته تا امروز ادامه دارد(آل عمران3/21-22). خداوند به آنان نیز، وعدۀ نجات داده است(اعراف 7/163-166، هود11/116).

[97]مفهوم “یهودیت” پس از پادشاهی داوود علیه السلام به میان آمد. داوود علیه السلام از نسل یهودا، از فرزندان یعقوب علیه السلام است. از این رو پادشاهی او “پادشاهی یهودا” نامیده شده است. مفهوم “یهودی” نخست در معنای “شخص منسوب به پادشاهی یهودا” به کار می­رفت. پس از برهم خوردن پادشاهی یهودا، در زمان استیلای بابل، این مفهوم برای تعبیر هویت دینی- اتنیکی بنی اسرائیل به کار می­رفت. “یهودیت” در زمان نزول قرآن هم بیانگر همه عادات درست و یا نادرست بنی اسرائیل (تورات، تلمود، مدراشیم و…) بود.

[98] در یک آیت، “نصرانی” به صورت مفرد به معنای مسیحی، در چهارده آیت هم جمع آن “نصاری” به کار رفته است. اصل واژه از ریشۀ نصر “کمک کردن” است(مفردات). آن گاه که حواریون عیسی علیه السلام به در خواست کمکش پاسخ مثبت دادند(آل عمران 3/52، الصف 61/14)، همچنین گفته شده است که از باب نسبت به “ناصره” شهر حضرت عیسی است.

[99]صابئیان، به کتاب نازل شده بر یحیی علیه السلام(مریم 19/12، انعام 6/84-89) موسوم به گینزا/ انجیل غنوصی ایمان دارند. (شناسی گوندوز، دائرة المعارف اسلامی دیانت ترکیه)

[100] اگر قرآن به آنان تبلیغ نشده باشد پیروی از کتاب های خودشان برای شان کافی است(آل عمران 3/81، اعراف 7/157). اما اگر قرآن برای شان تبلیغ شده باشد پس مجبور اند از آن پیروی کنند(نساء 4/161-162، مائده 5/67-68).

[101]مائده 5/69، حج22/17. کسی که تبلیغ پیامبری به آنان نرسیده باشد، تنها در موردی که دانسته شرک انجام دهد(بقره 2/22) و از آنچه درست دانسته پاسخگو است.

[102]حکم تورات در بارۀ ممنوعیت روز شنبه چنین است: “برابر فرمودۀ پروردگارت روز شنبه را بگیر و مقدس شمار. شش روز کار کرده و همه کارهایت را انجام خواهی داد. اما روز هفتم برای من، روز شنبه برای پروردگار اختصاص داده شده است. آن روز تو، پسرت، دخترت، مرد و زن بردگانت، خرت یا هر حیوانی که داری و بیگانگانی که در میان شما هستند، هیچ کاری نمی­کنید. مانند خودت، مرد و زن بردگانت نیز استراحت کنند.” (تثنیه 5/12-14)

[103] ناقضان ممنوعیت روز شنبه مانند بوزینگان/ میمون شدند. این به آن معنا نیست که لزوماً تغییری فیزیکی به آنان رخ داده باشد؛ رفتاری در قالب حرکاتی شبیه حرکات آنان بود.(نساء 4/47).

[104] در مصر قدیم گاوی به نام آپیس و هاتور(Hathor) پرستیده می­شد(عمر فاروق هارمان، تشبیه، DİA) آپیس با ارزشتر بود(تورات/یرَمیا 46/14). هنگامی که موسی علیه السلام به آنان گفت: “خدا شما را به سر بریدن گاوی دستور می­دهد” آنان می توانستند یک گاوی سر ببرند. اما آن باور در درون شان چنان رسوخ کرده بود که (بقره2/93) در حالی که نمی­خواستند گاوی سر ببرند مجبور شدند به دستور خدا گردن نهند و گاوی با ویژگی های آپیس سر ببرند.

[105] خودناشناس، نادان همانگونه که به معنای جاهل می آید همچنان به معنای کسی است که “رفتاری برعکس رفتار لازم”(مفردات) انجام می­دهد و کسی که بر خودش حاکم بوده نمی­تواند(یوسف12/33).

[106] “تشابه”، همانندی میان دو چیز را بیان می­کند. این آیه، نشان می­دهد که توصیف و تعریف موسی علیه السلام در ذهن آنان آپیس، الاهۀ مصریان را در ذهن شان مجسم می­کرده است.

[107] بقره، بقر یعنی حیوانی از جنس گاو. تعریف ویژگی هایی مانند شخم زدن/شیار کردن زمین، آزاد بودن نشان دهندۀ این است که گاو نری بوده است. افعال به کار رفته در آیت از جهتی که واژۀ “بقرة” مونث است به صورت مونث آمده است.

[108] معنای ریشه ای(ضرب)، چیزی را بر روی چیزی زدن و یا ثابت کردن است(مفردات). معنای این فعل که در زبان عربی موارد کاربرد زیادی دارد، نظر به موضع و جای کاربرد خود متغیر می­باشد(العین).

[109] دستور در مورد یکجا کردن پارچۀ جدا شده مرده با اوست. دوباره زنده شدن، با یکجا کردن دوبارۀ استخوان ها و پوشاندن آن با گوشت می­باشد.(بقره 2/259-260).

[110] نظر به این آیه و آیات مشابه آن، مادّه هم زبان و قابلیت درک دارد. آسمان­ها و زمین، از رفتار انسان متأثر می­شود(مریم 19/88-91، دخان44/17-29). خداوند متعال به آسمان­ها و زمین گفت: “خواه یا ناخواه، از در تسلیم درآیید”.  آن دو پاسخ دادند: “با میل خود از در تسلیم درآمدیم” (فصلت 41/9-12). در طوفان نوح هنگامی که گفته شد: “ای زمین، آبت  را فروبر و ای آسمان، باز ایست” آب فرو نشست(هود 11/44).  هنگامی که ابراهیم علیه السلام در آتش انداخته شد، خداوند فرمود: “ای آتش! سرد و سلامت باش بر ابراهیم”. آتش هم چنان شده بود.(انبیاء21/69-71). همه هستی، جاندار و بی­جان تسبیح خدا را گویند(اسراء 17/44، نور24/41). در آخرت زمین سخن خواهد زد و اخباری که دارد خواهد گفت(زلزال 99/1-5). در قرآن آیات بسیاری هست که نشان دهندۀ زبان اشیاء و قابلیت درک آن است(حشر59/21).

[111] معنای “ربط آن را دانستن” بر سر عقل آمدن است.

[112] (التحریف)، چنان چه در آیه 46 سورۀ نساء بیان شده کشیدن معنای واژه ای که احتمال دو تفسیر دارد به طرفی است که به آسانی قابل درک نیست و با روان بودن کلمه مناسبت ندارد. اما کلمۀ تحریف نیز تحریف شده و به آن معنای “تبدیل” یعنی جابجایی متن داده شد به این ترتیب تصدیق قرآن و هم کتابهای پیش از آن به فراموشی سپرده شده هم بر تحریفی که در مورد آیات قرآن می­شد سرپوش گذاشته شد. بیشترین تحریف، در آیاتی شده است که یهودیان از آن احساس ناراحتی داشتند. چنان چه دربسیاری از ترجمه ها و تفسیرها اشاره شده تحریف در این آیت؛ در بارۀ قرآن نه بلکه در بارۀ تورات است.

[113]اینان پیامبر بودن محمد علیه السلام را می­دانند، اما نمی­پذیرند.

[114]در بارۀ کسانی که منافقت می­کردند از یهودیان در تورات چنین آمده است: “وای به حال کسانی که تلاش می­کنند کارهای شان را از پروردگار پنهان کنند! کسانی که در تاریکی کاری می­کنند، کسانی که گمان می­کنند چه کسی آنان را خواهد شناخت؟”(یشیا 29/15)

[115] در قرآن کریم اُمی به سه معنا آمده است: یکی، کسی که به او کتاب داده نشده باشد(آل عمران3/20)، دوم، کسی که محتویات کتابی را به آن باور دارد، نمی­داند(بقره2/78)، سوم، معنای مکی آن(جمعه62/2). پیامبر ما هم پیش از آن دارای اطلاعات کتاب الهی نبود(شورا 42/52-53، عنکبوت29/47-48) اما از این رو به او، اُمّی گفته نشده است. از آن جایی که خبر آمدن آخرین پیامبر از نسل اسماعیل علیه السلام و برآمدنش از مکه در تورات و انجیل نوشته شده(اعراف7/157-158؛ تورات/ تثنیه18/18،19، مزمورها 84/6، 118/22-26؛ انجیل/متّا 21/42-44) و در قرآن هم در موردش تعبیر اُمی به کار رفته به معنای مکّی است.

[116] آنچه را به “خیال/اوهام” ترجمه کردیم (أمَانِی) جمع اُمنیه است. در اینجا به معنای خواندن کتاب بدون درک معنای آن است. این خوانش شخص را، به سوی توقعات خیالی پیش می­برد(مفردات).

[117](قلیل)، به معنای چیزی کم و یا زودگذر است(مقاییس).

[118]مؤثرترین راه فریب انسان ها با نام خدا این است که کتاب نوشتۀ کسی را بگویند از طرف خدا نوشته شده و یا ادعای این که این افکار و اندیشه ها از کتاب خدا گرفته شده است(آل عمران3/78). ادعای یهودیان در بارۀ اینکه “سزای انسان های بد در جهنم دوازده ماه است. در این مدت کفارۀ گناهان شان پرداخته می­شود.”(شابات33 ب) از همین دست ادعاهایی است که با دستان خویش نوشته و به عنوان تورات شفاهی در تلمود جای داده اند.

[119] فرورفتگان در گناه دو گروه اند، یکی کسانی که در شرک فرورفته اند. هر کافر، که همزمان مشرک هم باشد(آل عمران3/51) اینان پیش از مردن اگر توبه نکرده باشند از دوزخ بیرون رفته نمی­توانند، همیشه آنجا خواهند ماند(نساء4/48، 116). کسانی که از شرک دور مانده و از گناهان کبیره پرهیختند(نساء 4/31، نجم 53/31-32) و یا پس از انجام گناه توبه کرده به اصلاح خویش پرداختند(فرقان 25/68-71) و کسانی که ثواب های شان از گناهان شان بیشتر است یکراست به بهشت می­روند، آوای جهنم را نیز نمی شنوند(انبیاء 21/101-102). کسانی که گناهان شان از ثواب های شان بیشتر است هم به دوزخ می­روند(اعراف 7/9، مریم 19/71-72، مومنون 23/103-104، قارعه 101/8-11). اینان پس از دیدن سزای شان، پیش نزدیکان شان در بهشت جای داده می­شوند(طور 52/21).

[120] مسکین؛ کسی است که درآمدش زیر خط گرسنگی است، در وضعیت بیچارگی درمانده و نیازمندی از هر حالش پیداست. از آن جا که کمترین پیمانۀ فطره/فدیه روزه گیران که در عید رمضان باید بپردازند خوراک یک مسکین است(بقره 2/184) دانسته می­شود که از میان نیازمندان نیز نیازمندترین شان مساکین اند. خوراک یا پوشاکی که پاسخگوی نیازهای اساسی شان باشد(قلم 68/24)، به اندازۀ کفارۀ یک گناه چنان چه امر شده(مائده5/89-95، مجادله58/4)، کسی که در مال مسلمانان حقی دارد(اسراء 17/26، روم30/38)، کسی که از میراث سهمی داده می­شود(نساء 4/8)، کسانی که می­خواهند احسانی کنند(نساء  4/36) خواسته یا نخواسته و کسانی که در راه آزادسازی بردگان خرج می­کنند(بقره2/177، 215، توبه9/60، انسان76/8).

[121]عبارات تورات چنین است: “پروردگار می­گوید که، به برادران اسرائیلی تان حمله نکنید، با آنان نجنگید.” (1پادشاهان12/24). پروردگار حکیم چنین می­گوید: “بس است دیگر، ای سرکردگان اسرائیل! زورگویی و هجوم را رها کنید. کاری عادلانه و درست انجام دهید. خلقم را از خاک خودشان بیرون نرانید.” (حزقیل45/9)

[122]آن­چه را به گناه ترجمه کردیم(إثم)، به معنای رفتاری است که انسان را از ثواب یعنی از خوبی ها دور می­کند(مفردات). خداوند، هر رفتاری را که به عنوان إثم معرفی کرده، آن را حرام شمرده است(اعراف 7/33).

[123]قیامت برپا خاستن و بلندشدن است. روز قیامت، روزی است که انسان ها دوباره زنده شده و از قبر بیرون می­شوند.

[124] آن­چه را به “سخت­ترین” ترجمه کردیم معنای واژۀ (أشَدّ) یعنی “به بالاترین سویه بسته شده” است(مفردات). خداوند، جزایی را که می­دهد، به گناه بنده اش بسته است(انعام 6/160).

[125]یهودیان، عادتاً تورات را نادیده می­گیرند و به جای آن تلمود را می­گذارند که در مدت زمان 200سال پیش از میلاد و 500 سال پس از میلاد نوشته شده است(یوسف بسالل، دائرة المعارف یهودی، ج3، ص696، انتشارات گوزلم2002) (بقره2/79، مائده5/70). انجیل نازل شده بر عیسی علیه السلام را نیز کسی جز حواریون عیسی باور نکرده بود(آل عمران3/52-53). اینان رفتار مشابهی با قرآن نیز کردند(بقره2/89-91، 101،146-147، انعام6/19-21،114). چون همیشه، در تلاش اند تا نور خدا یعنی کتابش را خاموش کنند(توبه9/30-32). همۀ این کارها، تلاش هایی است در راستای بی اعتبار کردن پیامبران خدا.

[126]ما هر چیز را می­دانیم. به اطلاعات تازه نیازی نداریم.

[127]لعنت/نفرین، با حالت ناراحتی کسی را راندن و دور کردن است(مفردات). بهترین واژه ای که این را بیان می­کند “راندن” است.

[128]دانستن اینکه این کتاب می­آید و اینکه این اطلاعات در کتاب خودشان نیز به صورت مکتوب هست(اعراف7/157).

[129]کسی که پس از ایمان به قرآن حتی یک آیۀ آن را نادیده می­گیرند/انکار می­کنند نیز به همان لعنت گرفتار می­شود(بقره2/159-162).

[130]ریشۀ فعل (شاء)، به معنای “شیئی/چیزی را انجام دادن، هست کردن” است(مفردات). در این­جا کاری که خدا کرده است، برگزیدن یک بنده و فرستادن کتاب به اوست. همچنین نگاه کنید به پابرگ آیۀ 20 سورۀ بقره.

[131] این عذاب، جزای تلاشی است که به قصد شخصیت کشی پیامبری محمد علیه السلام را انجام می­شد.

[132] نگاه شود به پابرگ آیۀ 61 سورۀ بقره.

[133] تنها به گرفتن گاو به عنوان اله بسنده نکردند، و گفتند: “این معبود شما و معبود موسی است که آن را فراموش کرده است”(طه20/88). آنان با این سخنان شان شخصیت و پیامبری موسی علیه السلام را کشتند.

[134] اعراف 7/171.

[135]معمولاً اینجا معنای “شنیدیم و نافرمانی کردیم” داده می­شود اما گویندۀ آن، نمی­تواند پیمان داده باشد. چون (عصی) معنای “پیچیدن مانند پیچیدن به عصا/چماق”(لسان العرب) نیز می­دهد باید به “عصینا” معنای “محکم پیچیدیم” داد(نگاه شود به پابرگ آیۀ 46 سورۀ نساء). بخش مربوط در تورات چنین است: “(موسی) کتاب پیمان را گرفت و به مردم خواند. مردم گفتند: ” شامانو و آصینو= هر فرمودۀ پروردگار را انجام می­دهیم، به او گوش می­دهیم”. (خروج 24/3-7).

[136]التفات، نگاه کنید به پابرگ آیۀ 49 سورۀ بقره.

[137] هم می­گویید باور کردیم و محکم گرفتیم هم از سودای گاو باز نمی­گردید.

[138]  شرک، که از شاهرگ گردن هم به ما نزدیک­تر است یعنی خدا را(قاف50/16) در ردیف دوم گذاشتن است(اعراف7/30).

[139] در قرآن جز این دو فرشته  نام فرشتۀ دیگری نیامده است. دیگر فرشتگان تنها از وظایف شان سخن رفته است. جبرائیل، به صورت جبریل و میکائیل به صورت میکال آمده است. در کتاب مقدس پنج بار نام جبرائیل آمده است، سه بار در عهد قدیم و دو بار در عهد جدید است. با نگاه به بخش­های مربوط وظیفۀ جبرائیل گرفتن اخبار و وحی از خداوند و رساندن آن به انسان­هاست(دانیال 9/21-23). در انجیل­ها، آمده است که فرشته ای که مژدۀ فرزند را به مادرمان، مریم آورد جبرائیل بود(لوقا 1/19). نام میکائیل هم در کتاب مقدس پنج بار آمده است. سه بار در عهد قدیم(دانیال 10/13،21؛ 12/1)، دوبار هم در عهد جدید(یهودا 1/9؛ وحی 12/7).

[140]یک مذهب یهودی بود که جز کتاب فرستاده شده به موسی علیه السلام هیچ کتاب و منبعی را نمی­پذیرد، پیامبری پیامبران غیر موسی علیه السلام را انکار می­کند، به جن­ها، فرشتگان و روح باور نداشت. اینان از جعلی بودن میکائیل و جبرائیل سخن می­زدند. در زمان عیسی علیه السلام به اینان صدوقیان(Sadukiler) و در دورۀ نزول قرآن هم یهود کرائم(Karaim Yahudileri) گفته می­شد.

[141] آیات قرآن، یکدیگر را روشن می­کند(آل عمران3/7، هود11/1).

[142] بقره 2/40.

[143] (رسول) یادشده در آیه، قرآن است. چون که ادامۀ آیه، پشت سر انداختن شان به گونۀ آشکار بیان می­کند که رسول همان کتاب خداست(بقره2/89). طبعاً رسول، هم به معنای سخن فرستاده شده به سوی کسی است هم فرستاده ای است که سخنی را می­رساند(مفردات). شبیه عبارت ” رسولی تصدیق کنندۀ آن­چه با آنان بود” که در این آیه آمده در آیۀ 81 سورۀ آل عمران نیز این­گونه آمده است “رسولی تصدیق کنندۀ آن­چه با شماست”. این همانندی دلیلی بر آن است که واژۀ رسول در آیۀ 81 سورۀ آل عمران نیز به معنای کتاب است.

[144]آن­چه این­جا تلاوت به خواندن ترجمه شده، به معنای “ردیف کردن چند چیز به گونه ای است که آن­چه از جنس خودش نیست در آن نیامیزد”(مفردات).

[145] انسان­های بد نیت.

[146]نظر به ترجمه­های موجود تورات، سلیمان علیه السلام در دورۀ پایانی زندگی اش، به بت پرستی گرویده و کافر شده بود. بخش مربوط چنین است: “و یروبواما گفت که: برای خودت ده پارچه بردار، چون خدای اسرائیل، رب چنین گوید: من پادشاهی را از سلیمان می­گیرم و ده سبط را به تو می­دهم… چون­که مرا گذاشتند و آستارتیه الاهۀ سایدالی­ها، کموشا اله موآب و میلکوم اله فرزندان آمون را پرستیدند…”(1 پادشاهان11/31-33). انگیزۀ این تهمت­ها گرفتن پادشاهی از دست رهاوام پسر سلیمان است که پس از وی بر تخت می­نشست(1پادشاهان11/43). مفسران یهودی در این مورد از بحث نکردن در مورد کافر شدن سلیمان، اصلاً کافر نشدن سلیمان و از اینکه در این موارد به ویژه ترجمه­های یونانی در دورۀ پیشین تحریف/دستکاری­هایی قصدی صورت گرفته، پشتیبانی می­کنند. (تلمود، سابات56b). این تحریف ها، در حرکت ترجمۀ کتاب مقدس توسط مسیحیان به دیگر زبان­ها به ویژه اگر بر پایۀ ترجمۀ یونانی تورات باشد به خوبی، پخش شده است. در آیۀ 102 سورۀ بقره در بارۀ برخی تحریف­های انجام شده توسط شیطان­ها در مورد این بخش­های تورات اطلاعات قابل توجه است.

[147]سحر/جادو، چیزی را متفاوت از آن­چه هست نشان دادن، فریفتن، سرگرم کردن و حیله است(لسان العرب). قرآن به گونۀ آشکار سحر را یک بازی و فریب اعلام می­کند(اعراف7/103-120، یونس10/81).

[148]در مصحف­های موجود در دست ما، واژۀ تعریف کنندۀ هاروت و ماروت به شکل مَلَکین= دو فرشته خوانده می­شود. نظر به این فرمودۀ خداوند: “ما فرشتگان را برای کار حق/حقیقت می­فرستیم.”(حجر15/8) آنان سحر نمی­آموزند. چون که سحر به دور از حقیقت یعنی باطل است(اعراف7/119، یونس 81). این واژه را عبدالله بن عباس، ابن ابزی، ضحاک و حسن بصری، به شکل “المَلِکین=دو مَلِک/پادشاه” خوانده اند(قرطبی). همان­گونه که به کسی­که بر سر اقتدار است مَلِک/پادشاه گفته می­شود به کسی­که توان آمدن بر سر اقتدار را دارد نیز مَلِک گفته می­شود(مفردات). نظر به سیاق آیت و عمومیات قرآن هاروت و ماروت، شهزادگانی اند که با دسیسه­ها و بازی­های گوناگون از اقتدار دور کرده شدند. آنان بازی و فریبی که خورده بودند به شرط این­که از آن سوء استفاده نشود به دیگران بیان می­کردند.

[149]واژۀ (إنزال) د ر این آیه که به “بر سرش آمد” ترجمه شده، به معنای فرودآمدن و به میدان آمدن چیزی” است(مقاییس). به سختی ای که بر سر انسان می­آید نازله گفته می­شود(لسان العرب)، (عنکبوت29/34).

[150]“فتنه”، انداختن طلا در آتش است برای جدا کردن مادّه­هایی که از جنس خودش نیست(مفردات). این واژه در قرآن به معنای امتحان(اعراف7/155)، فریب دادن(اعراف7/27)، عذاب جهنم(ذاریات51/10-14) و جنگ(بقره2/217) به کار رفته است. در این­جا چون سخن از افتادن شهزادگان در وضعیت بدی است به آن معنای “بلای بزرگ” داده شد.

[151]هدف­شان عبرت گرفتن نیست، آموختن حیله/نیرنگ و سوء استفاده از آن است.

[152]به (رَاعِنا) در آیه معنای”ما را نظارت کن” داده می­شود. اما از آن­جایی که فعل از باب (مفاعله) است و معنای انجام کار به صورت متقابل توسط چند فاعل را می­رساند معنای “یکدیگرمان را نظارت کنیم” هم به آن داده می­شود(تهذیب اللغة). وظیفۀ محمد علیه السلام به عنوان فرستادۀ خداوند، رساندن آیات خدا، و وظیفۀ مخاطبانش هم شنیدن آن­ها با دقت است. هیچکس در بارۀ وظیفۀ رسالتش به او گفته نمی­تواند: ” یکدیگرمان را نظارت کنیم”(حجرات 49/3). صیغۀ مفاعله، به معنای انجام کاری از یک جانب هم کاربرد دارد از این رو، به (رَاعِنَا) معنای”ما را بچران/رعایت کن” نیز داده می­شود؛ در این صورت به شکل “ما را، مانند چوپان حیوانات نظارت کن!” کنایه ای توهین آمیز است. به جای همۀ این­ها اگر (انظُرنَا) گفته شود، جز “مارا نظارت کن/مارا ببین” معنای دیگری بیرون نمی­شود. امروزه هنوز هم کسانی در میان مسلمانان هستند که مخالف معنای آیه به مردم “رعیّت” یعنی گله می­گویند.

[153]در بارۀ کسانی­که پیش از قرآن کتابی در دست داشتند، دو عبارت متفاوت به کار می­رود. یکی: “اللذین اوتوا الکتابَ” یعنی کسانی­که به آنان کتاب داده شد. مقصد این عبارت همه گروه هایی است که کتاب داده شده اند. نامگذاری عمومی و اجتماعی بدون درنظرداشت سویۀ اطلاعات شان در مورد کتاب­هاست. مثلاً؛ وقتی می­گویی مسلمانان امروز، مسیحیان و یهودیان، از نگاه نام­گذاری؛ همۀ گروه­های بزرگ مخاطب شدۀ این کتاب­ها، شامل عبارت قرآنی”اوتوا الکتاب” می­شوند. عبارت دیگری که در بارۀ کسانی­که پیش از این به آنان کتاب داده شده بود “اهل کتاب ” است. این مفهوم، کسانی از میان کتاب داده شدگان را شامل می­شود که در مورد کتاب شان تخصص پیدا کرده، دانش آن را داشتند. از این رو برای کسانی که تا درجۀ شهادت در مورد درستی آیات خدا و چگونگی پنهان کردن حقیقت آن­ها دانش دارند، همیشه عبارت “اهل کتاب” به کار رفته است(آل عمران3/70،71،98،99، مائده 5/15، بقره2/109، نساء 4/171).

[154] آیاتی که از یاد و خاطرها برده شده آیاتی است که در صورتی که کتاب­های پیشین بوده پنهان شده و در قرآن از آن بحثی نشده است.(مائده 5/15)

[155] نسخ، نوشتۀ کتابی را به کتابی دیگر انتقال دادن است(العین). نسخ با همانندش یا با بهترش می­شود. خداوند متعال با بردن بیشتر احکام کتاب­های پیشین به آخرین کتابش نسخ همانند کرد(نساء4/163، شورا42/13) برخی احکام را نیز برنداشته است(مائده5/15) برخی احکام نیز با احکامی بهتر و مناسبتر تعویض شده است. مثلاً مسلمانان در آغاز، مانند امت­های گذشته روزه می­گرفتند(بقره2/183) سپس برخی احکام ساده و آسانتر شد(بقره2/187)

[156]به دو نفر یا دو چیزی که طوری به هم نزدیک باشند که چیز دیگری میان آنان وارد شده نتواند، ولی گفته می­شود. از این­جا نزدیکی در حرکت، نزدیکی برآمده از خویشی، دوستی، کمک و اعتقاد هم مجازاً با این واژه بیان می­شود(مفردات). خداوند که از شاهرگ گردن هم به انسان نزدیکتر است ولی و نزدیکترین کس اوست(قاف50/16). با آن­که آیات کاملاً روشن و آشکار است در تصوف، مقام ولایت به وجود آمده است. در این مقام با قرار دادن اشخاصی به نام ولی و یا اولیاء، آنان در جایگاه وسیله/واسطه آورده می­شوند. به این ترتیب به خدا در ردیف دوم جای داده می­شود. در صورتی که توبه نشود به گناه غیر قابل بخشش شرک داخل می­شود(بقره2/257، نساء4/48، 116، اعراف7/3،30، سجده32/4، احقاف46/4-6).

[157]نساء 4/153.

[158]نساء 4/125، لقمان31/22.

[159]قیامت، بر پا خاستن و برخاستن است. روز قیامت/رستاخیز روزی است که انسان­ها دوباره زنده می­شوند و از قبر بر می­خیزند.

[160] این آیه این­گونه معنا شده است” گوید  باش، پس بی­درنگ هست می­شود”. چون خداوند هرچیزی را برابر یک معیار هست می­کند(قمر54/49) با همان امر شروع به هست شدن می­کند. مثلاً هنگامی که خداوند خلق یک کودک را اراده کند، امرش را پیش از بسته شدن نطفه می­دهد و سیر هست شدن کودک آغاز می­گردد(آل عمران3/59، مریم19/23، انسان74/1-2).

[161] التفات، نک به پابرگ آیۀ 49 سورۀ بقره.

[162] واژۀ تلاوت از ریشۀ (تلو) به معنای”ردیف کردن چند چیز است با ترتیب و به گونه ای که در میان چیزی ناهمگون درنیامیزد”(مفردات). از این رو تلاوت، خواندن با هم آیات وابسته به هم یکدیگر است. کاربرد واژۀ تلاوت هم برای قرآن هم کتاب­های پیش از آن، نشان می­دهد که نه تنها قرآن، بلکه کتاب­های دیگر نیز باید به همین روش خوانده می­شد. نظر به این روش کتاب خوانان اهل کتاب، حکم ایمان به آخرین کتابی را که می­آید در کتابی که به دست خودشان است می­بینند و از این رو به قرآن ایمان می­آورند.

[163]مائده 5/83-85، قصص 28/52، عنکبوت29/47.

[164]بقره2/40، 47.

[165]مائده 5/20.

[166]امت هر پیامبر که پیرو راه پیامبرشان باشند، برترین اجتماع روزگارشان می­شوند. خداوند متعال در بارۀ مسلمانان چنین فرموده است: “اگر باور داشته باشید، شما برتر هستید.”(آل عمران 3/139).

[167] در بارۀ شفاعت نک به پابرگ آیۀ 48 سورۀ بقره.

[168] بقره 2/48، معارج 70/11-14، عبس 80/33-37، انفطار 82/19.

[169]عبارت­های “کلمه” و “کلمات” در قرآن به معنای جملۀ تمام(توبه 9/74، کهف 18/5، مومنون 23/100) و یا وحی (انعام 6/150، اعراف 7/158، کهف 18/27) است. از آن­جا که سخنان خداوند که به پیامبران رسیده است جز وحی نیست(شورا 42/51) کلماتی که ابراهیم علیه السلام با آن امتحان شد، وحی شامل امر و نهی خداوند به اوست.

[170]در زبان عرب خانه، جایی است که بتوان شب را در آن گذراند (مفردات). “نخستین بیتی که برای انسان­ها برپا شد در بکه است” (آل عمران 3/96). “و حق خداست بر مردم  که حج آن خانه کنند، برای کسی که توانایی رفتن به آن را دارند”(آل عمران 3/97). بکه، وادی ای است که گیاهی در آن نروید(ابراهیم 14/37). در تورات به آن­جا وادی بکه گفته می­شود(مزمورها 84/4-7). از آن جهت بکه گفته می­شود که شلوغی به شکلی است که یکدیگر را له (التباک)می­کنند(مفردات). مکه، از سوی خداوند جایی ایمن قرار داده شده است و از هرگوشۀ دنیا هرنوع میوه و محصولات برای مردم می­رسد (بقره 2/125-126). پس از آن که ابراهیم علیه السلام و فرزندش، اسماعیل کعبه را دوباره بر روی پایه­های قدیمش بنا کردند خداوند به او جای انجام عبادت­های حج و عمره را نشان داد(بقره 2/128، 158، 196). و آن­جای ها را مقام ابراهیم نامید(آل عمران3/97). هنگام انجام مناسک حج، این شلوغی/ازدحام در عرفات، مزدلفه، منا، کعبه، صفا و مروه به وجود می­آید. نام شهری که وادی بکه را در خود جای داده است مکه است. بخش غربی آن، تا حدیبیه به مسافت 17 کیلومتر می­رسد. (فتح 48/24). برای مکه، عبارت مسجدالحرام نیز به کار می­رود(توبه 9/7). به کعبه هم بیت گفته می­شود (بقره 2/127، مائده 5/2، 97).

[171] واژۀ مقام، نظر به جای کاربردش معنای مفرد و جمع به خود می­گیرد. ابراهیم علیه السلام چنین دعا کرده بود: “(پروردگارا) به ما مناسک ما (جاهای انجام عبادت حج) را نشان بده” (بقره 2/128) و عبادت را در جاهای نشان داده شده به جا آورده بود. پس مقام ابراهیم، عرفات، مزدلفه، جمرات، صفا و مروه و کعبه است.

[172] طواف، گشتن در محیط یک چیز است(مفردات). طواف در همۀ جاهایی که ابراهیم علیه السلام در آن عبادت کرده شامل کعبه و همه جاهایی است که در حج و عمره باید گرد آن گشت(بقره 2/158).

[173] اعتکاف، ماندن مدتی در یک مسجد با نیت عبادت است.

[174]این آیه در مورد این است که مشرکان می­توانند در مکه بمانند. در مورد مشرکانی که نمی­توانستند وارد مکه شوند نک به پابرگ آیۀ 28 سورۀ توبه.

[175]  نظر به این خواستۀ ابراهیم علیه السلام “به ما نشان بده” جاهای انجام عبادات­های حج و عمره پیش از آن معلوم بوده اما چنین دانسته می­شود که بعداً گم شده باشد. و باید در طوفان نوح گم شده باشد. (نک به توضیح مربوط در تفسیر طبری سورۀ آل عمران 3/96 ).

[176]  تنها پیامبری که از نسل اسماعیل فرزند ابراهیم علیهما السلام آمده، محمد علیه السلام است.

[177] دربارۀ تلاوت نک به پابرگ آیۀ 44 سورۀ بقره.

[178] حکمت، روشی است برای رسیدن به اطلاعات درست و خود همان اطلاعات درستی که به وسیلۀ آیات فروفرستاده شده از جانب خدا و نشانه­های آفرینش خدا به دست آمده است. روش رسیدن به حکمتی که در کتاب خدا آمده است، در خود کتاب بیان شده است(بقره 2/169، آل عمران 3/7، هود 11/1-2، فصلت 41/3).

[179]واژۀ “ملت” معمولاً به دین ترجمه میشود. حال آن­که در قرآن عبارت دین خدا هست اما “ملت خدا” نیست. این واژه، همان­گونه که با نسبت دادن به ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهم السلام به کار رفته، با نسبت دادن به کافران نیز به کار رفته است(یوسف 12/37). در کاربرد مثبت معنای دینی کلاً به دور از شرک، نشان­دهندۀ تسلیم شدن کامل به خدا را می­رساند. این هم میر­ساند که ملت، خود دین نیست، بلکه آیین زندگی دینی مردم است چه کافر باشند و چه مؤمن.

[180]حنیف، کسی است که از اشتباهات دوری کند و در راه راست برود (مفردات)

[181]یهودیان با ایمان نیاوردن به عیسی علیه السلام از این آیۀ تورات پیروی نکرده و مشرک شدند: “از این رو پروردگارت  به شما اشاره ای خواهد داد: که دوشیزه ای باکره باردار شده، فرزندی خواهد آورد؛ نامش “امانوئل/ خدا باماست” خواهد بود”. (یشیا 7/14). مسیحیان هم با سرکشی از این امر تورات “جز من خدایی نخواهی داشت” (خروج 20/3) عیسی را خدا خوانده، مشرک شدند. در انجیل هم چنین عبارتی هست: “عیسی چنین پاسخ داد: ” امر مهم این است: بشنو، ای اسرائیل! خدای ما، پروردگار خدایی یکتاست. خدایت رب/پروردگار را از ته دل، با تمام جانت، با تمام عقلت، با تمام نیرویت دوست بدار” (مارکوس 12/29،30).

[182]ذکر نام ابراهیم، اسماعیل، اسحاق و یعقوب در قرآن از نگاه تصدیق تورات توسط قرآن اهمیت بسیاری دارد. چون هنگامی که خداوند، موسی علیه السلام را به پیامبری گمارد،‌ امر کرد که بنی اسرائیل اورا به حیث خدای پدران شان ابراهیم،‌اسحاق و یعقوب بشناسند(سفر خروج ۳:۱۵). محمد علیه السلام، مانند فرزندان اسرائیل نه از نسل اسحاق علیه السلام، بلکه از نسل اسماعیل علیه السلام  است. از این رو در آغاز اوصاف شان در قرآن عبارت پدرانم نیامده است. اما به ایمان و باور به کتاب هایی که به همهٔ آنان داده شده امر شده است. از سویی هم ذکر ابراهیم، اسحاق و یعقوب بدون ذکر نام اسماعیل از جملهٔ اوامر قرآن است(ص ۳۸/ ۴۵).

[183]به دوازده فرزند یعقوب علیه السلام و کسانی که از نسل ایشان آمده اسباط گفته می شود. نظر به آیات قرآن به انبیای آمده از میان اسباط نیز کتاب فرستاده شده است(بقره۲/۱۳۶، ۱۴۰، آل عمران ۳/۴۸، نساء ۴/۱۶۳). از میان این ها چون انجیل به عیسی علیه السلام داده شده(مائده۴۶) تورات، عبارت از مجموع کتاب های داده شده به پیامبران بنی اسرائیل از موسی تا عیسی است.

[184]به انبیاء کتاب و حکمت داده شده است. (آل عمران ۳/۸۱، انعام ۶/۸۹).

[185]در این آیه نیاز ایمان مومنان نخست به خدا، پس از آن ایمان به پیامبران و کتاب ها بدون فرق گذاشتن میان آنان بیان شده است. عبارت “میان هیچ یک از آنان فرقی نمی گذاریم” که در آیه آمده است ضرورت ایمان و باور به همۀ پیامبران بدون هیچ فرقی و همچنین ایمان به کتاب های نازل شده بر آنان را می رساند. همانگونه که ایمان آوردن به برخی پیامبران و ایمان نیاوردن به برخی دیگر ایمان مورد قبول خداوند نیست، این همچنین به معنای فرق گذاشتن در ایمان به خداوند و رسولان/ کتاب ها نیز هست (نساء 4/150-152). نکتۀ دیگری که در این آیه جلب توجه می­کند حقیقت این است که به همۀ پیامبران کتاب داده شده است. از این نگاه نظر به فهم سنتی به کسی که به  او از طرف خدا کتاب و شریعت داده شده باشد “رسول”، و به کسی که برای دعوت مردم به کتاب و دین رسولان به او وحی نازل شده است “نبی” گفته می شود. در حالی که نظر به این آیه  و هم آیه های 213 سورۀ بقره، 81،84 آل عمران و 83-89 انعام به همۀ انبیا کتاب داده شده است.

[186]واژۀ شقاق، از ریشۀ (شَقّ) به معنای شکاف یا جدایی واقع شده میان یک چیز مصدر باب مفاعله/فعال است. به هر طرف از بخش های پارگی شق گفته می­شود. شقاق به معنای ایستادن یا قرار گرفتن یک شخص در جهت مخالف شق/طرفی است که دوستش ایستاده است(مقاییس، مفردات، لسان العرب). در ریشۀ واژۀ شقاق هر چه هم شکاف، پارگی، جدایی و مخالف بودن به معنای حقیقی وجود داشته باشد اما در قرآن کریم این واژه و اشتقاقات آن بیشتر در بیان فروق معنوی آن به کار رفته است. از آن جمله است: تفاوت/فرق عقیده ای(بقره 2/137)، مخالفت به خاطر تفاوت در عقیده(هود 11/89)، دوری از حق و حقیقت(بقره 2/176؛ حج22/53؛ ص 38/2؛ فصلت41/52) و رفتن در راهیست جز راه خدا و رسولش(نسا 4/115؛ انفال 8/13).

[187]رنگ خدا، مجموعۀ قوانین و قواعدی است از طرف خدا که هر چیزی را زیبا و با ارزش می­کند. به این مجموعه قوانین، فطرت گفته می­شود. نظر به آیۀ 30 سورۀ روم دین همانا فطرت است. قوانین معتبر و حاکم بر درون و وجدان انسان نیز همان است. تنها به کسانی که به این دین باور دارند می­شود گفت که رنگ خدایی گرفته اند.

[188] آل عمران 3/65-67.

[189]“السفهاء” در آیۀ 13 سورۀ بقره که به “بی­خردان” ترجمه اش کردیم به عنوان ویژگی منافقان شناخته می­شود. مطابق آیۀ 75-76 سورۀ بقره بسیاری از یهودیان پس از درک آیات قرآن به خاطر تحریف آیات دست به منافقت زدند و کلمۀ “السفهاء” اشاره به گروهی از منافقان یهودی است که از تغییر قبله ناراحت شدند.

[190]ریشۀ فعل (شاء)، به معنای “چیزی را ساختن، هست کردن” (شيء)است(مفردات). در این­جا چیزی(شیئی) که بندگان هدایت شدۀ خدا انجام می­دهند، ترجیح و انتخاب درست شان است. همچنین نک به پابرگ ترجمۀ آیۀ 20 سورۀ بقره.

[191] از آن جایی که هر انسانی باید از دین اسلام پیروی کند، باید کسانی که به این دین باور دارند خود برای دیگران نمونه باشند(آل عمران 3/110).

[192](رسول) همانگونه که به معنای “سخن فرستاده شده به سوی کسی” است همچنان به معنای”فرستاده یا مأموری است که آن سخن را می­برد”. (مفردات) وظیفۀ فرستادگان خدا، رساندن سخنانش به مردم است. از این رو هدف اصلی از عبارت (رسول الله) در قرآن، آیات است. چون محمد علیه السلام وفات کرده است رسول مخاطب ما، تنها قرآن است(آل عمران 3/144). از این رو به جای واژۀ رسول عبارت ” رسول/آن چه را به عنوان فرستاده آورده است” نوشته شده است(مائده 5/67، نحل 16/35).

[193]واژهٔ شهید در آیه به معنای مشهود است. چون واژگان با این قالب و وزن فعیل، صفت مشبهه است و صفت مشبهه در زبان عربی هم به معنای فاعل و هم به معنای مفعول به کار می رود. کاربرد مناسب در اینجا همان معنای مفعولی است.

[194]در آیهٔ قبلی عین عبارت « و قبله ای را که تا کنون بر آن بودی» به کار رفته است. با در نظر گرفتن هر دو آیه معلوم می شود که تغییر قبله،‌ یهودیان مخالف حضرت محمد صلی الله علیه وسلم سخت ناراحت کرده است.

[195]نخستین قبله کعبه است(آل عمران ۳/۹۶). در زمان سلیمان علیه السلام به سوی بیت المقدس در قدس گردانده شد(تورات/۱پادشاهان ۳۰-۸:۲۸، ۲تواریخ ۶/۱۹-۲۱).

[196]ایمان آوندگان به دوباره قبله شدن مسجدالحرام، کسانی اند که قبلاً به آنان کتاب داده شده(بقره ۲/۱۴۴-۱۴۶) و گروهی از مردم مدینه و مکه که از آمدن کتابی جدید آنان را با خبر کرده اند. در مدینه، شمار زیادی یهودی زندگی میکردند. در سورهٔ انعام که در مکه نازل شده است آیات زیادی در بارهٔ روابط اهل مکه با آنان هست(انعام ۶/۱۹-۲۱، ۹۱-۹۲،۱۱۵).

[197]هنگام گزاردن نماز،‌ نیازی به روی آوردن به خود مسجدالحرام نیست. روی آوردن به سمتی که مسجدالحرام واقع شده بس است.

[198]پیامبر ما، معلومات در مورد تغییر قبله را از یهودیان و مسیحیان شنیده بود. درانجیل این عبارات آمده است:زن(به عیسی)گفت: «سرورم، می­دانم تو یک پیامبر هستی». «پدران ما در این کوه عبادت کرده اند، اما شما می­گویید جای عبادت در اورشلیم(قدس) است». عیسی به او چنین گفت: «زن، به من باور کن،‌ زمانی فراخواهد رسید که، پدر را نه در این کوه و نه در اورشلیم عبادت کنید!»  (یوحنا ۲۱-۱۹: ۴).

[199]یهودیان به سمت معبد سلیمان در قدس یعنی بیت المقدس و مسیحیان به سمت شرق روی می­آورند.

[200] یهودیان و مسیحیان که دوباره قبله شدن کعبه را در کتب شان می­دیدند، در برابر مسلمانان می گفتند   که کاش قبله تغییر نمی­کرد.(نک آخرین پابرگ ترجمهٔ آیهٔ ۱۴۴ سورهٔ بقره)

[201] این آیه قبول شدن دعاهای ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام را نشان می­دهد(بقره ۲/۱۲۹).

[202]ذکر، آموزه ای به دست آمده از راه اندیشیدن با همۀ روابطش، آماده نگهداشتن آن آموزه برای به کارگیری و استحضار آن در عقل و یا بر زبان آوردن آن است(مفردات). ذکر کردن، توجه به آن آموزه و به کارگیری آن است. سرچشمۀ معلومات/آموزه­های درست، آیات خداست. آیات خدا، دو نوع است: آیات/نشانه­های آفرینش و آیات نازل شده. معلومات و آموزه­های درست به دست آمده از هریک از این ­ها، ذکر است(انبیا 21/24، انعام6/80). انسان، تنها با همین معلومات/آموزه­ها مطمئن می­شود(رعد 13/28). ذکر خدا؛ توجه به او، کتاب­هایش و نشانه­های خلقتش می­باشد و فراموش نکردن و تفکر در آن­هاست. انسان به اندازۀ دانشش در مورد این­ها مسئول می­باشد(بقره 2/209). (حشر 59/19).

[203]معنای ریشۀ (الصَّلوة) رها نکردن چیزی و پیوسته پشت سر آن بودن است(لسان العرب). برخی گمان می­کنند بدون کار و تلاش و تنها با دعا کردن می­توان به نتیجه رسید. کار و تلاش تا این اندازه آسان نیست. سزاوار شدن یاری خدا، نیازمند صابر بودن یعنی پایداری خود را از دست ندادن و کار و تلاش پیگیر است(بقره2/200-202، نجم53/39).

[204]زنده بودن شهیدان راه خدا، از نوع زندگی قابل درک و فهم ما نیست(آل عمران 3/169).

[205] بقره2/214، آل عمران 3/186، انبیا 21/35، عنکبوت 29/2-3، محمد 47/31.

[206]خداوند بزرگ، پاداش کارهای نیک انجام شده را، خیلی بهتر از آن می­دهد(نحل 16/97). هرکس که از امتحان و آزمایش خدا با صبر و متانت بیرون شود، سزاوار یاری و پشتیبانی همیشگی اوست.

[207]نک به تعلیقات ترجمۀ آیۀ 125 سورۀ بقره.

[208]سعی، عبادتی است که با رفت و برگشت میان صفا و مروه توسط کسانی که به حج یا عمره می­روند، انجام می­پذیرد.

[209]عرب­های دوران جاهلیت، بر تپه­های صفا و مروه دو بت با نام­های “اساف و نائله” گذاشته بودند. از این رو، مسلمانان سعی را ترک کردند(ابن حجر العسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری). این آیه بیانگر آن است که سعی هیچ پیوندی با آن بت­ها ندارد. “حج و عمره را برای خدا انجام دهید”(بقره2/196) ترک سعی را هم برابر ناقص بودن این دو عبادت دانسته، انجام مطلق آن یعنی فرض بودن حج و عمره را اعلام کرده است.

[210]در اینجا “خوبی بیشتر” به معنای انجام سعی بیشتر میان صفا و مروه است.

[211]اعراف ۷/۳۸

[212]آل عمران ۳/۸۸، انعام ۶/۸، نحل ۱۶/۸۵، انبیا ۲۱/۴۰.

[213] انبیا ۲۱/۳۰.

[214]جاثیه ۴۵/۵.

[215] آیات خدا، دو نوع است: نخست آیات/نشانه­های آفرینش است، این ها همه هستی های کائنات اند. دوم آیات نازل شده است که همان کتابهای الاهی است.(فصلت ۴۱/۵۲-۵۳، شورا ۴۲/۱۳-۱۴). آیات و نشانه های آفرینش، نشان دهندهٔ درستی آیات نازل شده است؛ چون هم آفرینندهٔ کائنات هم کسی که در بارهٔ کائنات درست­ترین معلومات را می­دهد، خداست. هیچ تناقضی میان آیات نازل شده و نشانه­های آفرینش نیست، بلکه میان آنان پیوندی ناگسستنی است. سرچشمهٔ دانش، نشانه­های آفرینش خداست. در این زمینه اگر از آیات فرستادهٔ خدا هم بهره برده شود پیشرفتی فوق تصور در علوم مشاهده خواهد شد.

[216]در بارهٔ انداد، نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۲۲ سورهٔ بقره.

[217]مشرک، می­گوید که خدا را دوست دارد اما از آن­جا که خودرا به خدا نزدیک نمی­بیند به کسانی که گمان می­کند او را به خدا نزدیک می­کنند متوسل شده و بندۀ آنان می­شود(زمر39/3).

[218]در زبان عربی (شدّ)، به معنای گره/پیوند محکم است(مفردات). مؤمن، از آن­جایی که هیچ میانجی در میان قرار نمی­دهد رابطه اش با خداوند بسیار مستحکم است. مشرک، با قرار دادن میانجی، پیوند/رابطه اش با خدا بریده شده از این رو در اینجا به (أَشَدُّ) معنای صفت مشبهه، یعنی صفتی با ویژگی نا متغیر بودن تعریف شده است.

[219]سختگیری در عذاب، برابر عبارت (شدید العذاب) در این آیه است. شدید، به معنای بسته شده با گره محکم است. خداوند، جزا را به گناه و جرم بنده اش وابسته است (انعام 6/160).

[220]واژۀ (طیّب) که به پاکیزه ترجمه کردیم معنای ریشۀ آن، چیزی پاک است که وجود و اندام­های حسی انسان از آن لذت می­برد. (مفردات)

[221] مائده 5/104، اعراف 7/28، لقمان 31/21، زخرف 43/22-24.

[222]ریشۀ فعل (يَنْعِقُ) که در آیه آمده است از (نعق) به معنای صدای قار قار کلاغ است(لسان العرب). از این رو چنین معنایی به ان داده شده است.

[223] تنها خون ریخته شده حرام است، خونی که در رگ­های حیوان می­ماند حرام نیست(انعام 6/145).

[224]در صورتی­­که دقیق دانسته نشود که به نام غیر خدا ذبح شده؛ گوشت حیوانی که توسط غیر مسلمان ذبح شده و یا هم بدون بسم الله ذبح شده باشد حرام نیست. هیچ آیه و یا حدیثی که خلاف این را نشان دهد وجود ندارد(نک به انعام 6/145، مائده5/3 و نحل 16/115).

[225]واژۀ (إِثْم) که به گناه ترجمه اش کردیم، به معنای رفتاری است که انسان را از ثواب یعنی از خوبی­ها دور می­کند(مفردات). خداوند، هر رفتاری را که به عنوان (إِثْم) معرفی کرده، آن را حرام شمرده است(اعراف 7/33).

[226](قلیل)، به معنای چیزی کم و یا زودگذر است(مقاییس).

[227]هدایت؛ به معنای رفتن به راه راست، رهبری کردن دیگران به راه راست و پذیرفتن آن راه است. ضلالت(گمراهی) هم به معنای از روی قصد و یا بدون قصد بیرون شدن از راه راست، منحرف شدن از هدف، گم شدن و چیزی را گم کردن و مانند آن است.

[228]بقره 2/85-86.

[229] نیکی در زبان فارسی اصطلاحی است برای خوب بودن، تواضع، جوانمردی، راستی، فضیلت و دیگر ویژگی­های همانند آن.

[230] دراین جا پنج شرط ایمان یاد شده است، “ایمان به قدر” به عنوان شرط ششم شمرده نشده است. چون در قرآن، در معنای معمول ایمان به قدر نیست.

[231](الرِّقَاب) در آیه جمع رقبه است. در فارسی به آن “برده” گفته می­شود (توبه 9/60).

[232] قصاص، تعادل میان گناه انجام شده و مجازات آن را می­رساند. قاتل، پس از ثابت شدن جرمش، با حکم دادگاه/محکمه توسط ولی مقتول به قتل می­رسد. ولی اگر خواسته باشد بخشیده نیز می­تواند. عفو وی از طرف خداوند نیز تشویق شده است.

[233] در تورات قصاص؛ هم در مورد کشتن آدم و هم در مورد همۀ زخم­ها، چشم در برابر چشم، بینی در برابر بینی، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان انجام می­شده است(مائده 5/45). اما در قرآن قصاص، تنها در مورد قتل انسان فرض شده است. بدین گونه احکام قبلی از سوی خداوند با احکام بهتری نسخ شده است(بقره 2/106).

[234]هر یک از کلمات (الحر) آزاد، (العبد) برده و (الأنثی) زن با الف و لام (ال) دو بار پی در پی تکرار می­شود. در زبان عربی، نخستین کلمۀ تکرار شده به این شکل جنس (الف لام جنس)و دومین آن هم عهد (الف لام عهد) است و همان چیز را نشان می­دهد. از این رو این گونه تقدیر می ­”قاتل الحر بالحر المقتول وقاتل العبد بالعبد المقتول وقاتل الأنثى بالأنثى المقتولة” شود: “قاتل شخص آزاد، در برابر شخص آزادی که کشته است، قاتل برده، در برابر برده ای که کشته است و قاتل زن، در برابر زنی که کشته است قصاص می­شود”. تقدیر یعنی آوردن کلمه ای در جمله که با روان بودن سخن همخوانی داشته باشد، شرط لازم زبان عربی است. اما کاربرد تقدیر، باید با یکپارچگی درونی آیه و هم با یکپارچگی قرآن سازگار باشد. واژۀ اصلی متضمن یکپارچگی درونی این آیه، همان واژۀ (قصاص) است که تناسب میان جرم انجام شده و جزای داده شده را بیان می­کند. آیۀ نشان ­دهندۀ اینکه به هویت مقتول نگاه نمی­شود این است: ترجمه ” و نفسی/کسی را که خداوند (کشتن) وی را حرام کرده نکشید مگر با سبب حق، و هر کس به ستم و بیجا کشته شود به نزدیکترین کس (ولی) او صلاحیت داده ایم. او هم در امر کشتن قاتل زیاده روی نکند(اسراء 17/33). چیزی هم به نام کشتن اسیران جنگی و یا هم به بردگی گرفتن شان نیست. تنها رفتاری که می­شود با اسیران انجام داد، آزاد کردن بدون بدون قید و شرط و یا هم در برابر فدیه است(محمد 47/4).

[235]معروف، هر چیزی است که از نگاه عقل و یا دین درست شمرده شود. ضد آن “مُنکَر” است(مفردات).

[236] واژۀ (لُبّ) مفرد (ألباب) که آن را به خرد ترجمه کردیم، در صورت کاربرد مصدری آن به معنای ایستادن دوام­دار در یک جا، تکان نخوردن از جای خود، صاف بودن و با کیفیت بودن می­آید. در صورت کاربرد اسمی آن، ناب بودن و خالص بودن چیزی را می­رساند. با نگاه به این معانی به خرد/عقل سلیم و نیرومند “لُب” گفته می­شود(مقاییس، مختار الصحاح، عمدة الحفاظ، تاج العروس). شماری آن را به معنای “عقلی که با قلب یکی باشد” گفته اند(کتاب العین، لسان العرب، تاج العروس) این واژه در قرآن 16 بار به صورت (أولوا الألباب) صاحبان لُبّ آمده و عموماً یکی از این چهار معنا را بیان می­کند: 1- تقوا (بقره2/179، 197؛ مائده 5/100؛ طلاق 65/10). 2- تذکر و تدبر (بقره 2/269؛ آل عمران 3/7؛ رعد 13/19؛ ابراهیم 14/52؛ ص 38/29، 43؛ زمر 39/9،21؛ غافر/مؤمن 40/54). 3- تفکر و عبرت گرفتن (آل عمران 3/190؛ یوسف12/111). 4- کسانی که با بهترین روش کتاب خدا را پیروی می­کنند(زمر39/18). فرق میان واژگانی دیگری که معنای عقل را می­رساند با واژۀ “اللُّب” چنین خواهد بود: افزون بر واژه­های “نُهی” و “حِجر” (طه20/54، 124؛ فجر 89/5) نزدیک به پنجاه واژه هست که از ریشۀ واژۀ ع-ق-ل گرفته شده و با تفکر و اندیشه پیوند دارد. اما کاربرد (أولوا الألباب) وابسته به یکی از چهار معنای یاد شده نشان می­دهد که عقل، تنها به درد اندیشیدن و شناخت درست  و نادرست می­خورد؛ و “اللُّب” هم اندیشیدن و سپس انتخاب روش درست و پیروی از حقیقت را بیان می­کند. چون هر یکی از چهار معنای بالا، کرداری است درست، کار درست پس از تصمیم­گیری درست انجام می­شود. از این رو”اللُّب” عقل درست اندیش، یعنی عقل سلیم است.

[237] آن­چه به وصیت/تقسیم ترجمه کردیم (الوصیة) به عبارت ”وَصِيَّةً مِنَ اللَّه “ در پایان آیۀ 12 سورۀ نساء بر می­گردد. “سهام اعلام شده در این کتاب” ترجمۀ واژۀ (ٱلْمَعْرُوفِ) است. این سهام در آیات 11-12، 33، 176 سورۀ نساء اعلام شده است.

[238] به خاطر مصدر بودن واژۀ (ٱلْوَصِيَّة) مذکر بودن و یا مؤنث بودن ضمیر عاید به آن معنا را تغییر نمی­دهد.

[239]واژۀ (موصٍ) که آن را “وصیت/تقسیم کننده” ترجمه کرده ایم در فرهنگ­ها زیر عنوان مادۀ (موصِل) توضیح داده شده است. معنای واژۀ موصِل، چیزی را به دیگری رساندن است(مقاییس).

[240]در تقسیم میراث، تعیین قیمت اموال دشوار است. در این وضعیت بهترین روش، اصلاح آوردن میان وارثان برای جلوگیری از کینه و دشمنی آنان است.

[241] فدیه، بهایی است که انسان برای رهایی از سختی­ها می­پردازد(مفردات). این آیه، کسانی را ­که روزهٔ رمضان را در وقتش گرفته اند همچنین مریض و مسافری را که در ماه رمضان روزه گرفته نتوانسته و بعداً قضای آن را به جا می­آورد در زمینهٔ دادن فدیه یعنی فطره مسئول دانسته است. عبدالله بن عمر چنین می­گوید: «رسول الله صلى الله عليه و سلم زکات فطر – يا زکات رمضان – را بر مرد و زن، آزاد و برده به ازای هر نفر يک صاع (۳۹۲۰ گرام)خرما يا جو فرض کرد. مردم این را به  نصف صاع گندم برابر کردند» (بخاری، زکات ۷۷). چون رسول موظف به تبلیغ آیات آشکار قرآن و یا حکمت استنباط شده از آیات است، فرض کنندهٔ فطره، محمد علیه السلام نه، بلکه این آیه است.

[242] آیهٔ ۲۸۶ سورهٔ بقره اعلام می­کند که خداوند هیچکس را بالاتر از توانش مکلف نمی­کند. خداوند این دعا را به ما توصیه می­کند: «اى پروردگار ما! آن­چه تاب و توانش را نداريم بر ما تحميل مكن»(بقره ۲/۲۸۶). واژهٔ (الطاقة) چون در مورد چیزی به کار می­رود که در توان شخص است(لسان العرب) آیه به این معناست: «پروردگارا! باری بالاتر از توان مان بر ما بار نکن». همچنین خداوند در این دین بر ما چیز سختی تحمیل نمی­کند(حج ۲۲/۷۸)، از این رو برای بیمار و مسافر رخصت روزه نگرفتن داده شده است، نیاز آن نیز چنین توضیح داده شده است: « خدا برای شما آسانى می­‏خواهد، سختی نمی­خواهد». از این رو در این آیه، برای بیمار و مسافر گفته شده است:« و روزه گرفتن شما(در بیماری و در سفر هم) برای شما خیلی بهتر است اگر بدانید». بنا بر این، همان­گونه که نیازی به قضای روزه نیست برای کسانی که توان روزه گرفتن ندارند، همچنین نیازی به فدیه دادن شان هم نیست. کسانی­که آنان را مجبور به دادن فدیه کرده اند، عبارت «الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ» را به صورت منفی (کسانی­که طاقت روزه را ندارند) برگردانده و به راهی رفتند که مخالف نظامی است که قرآن پایه گذاشته است.

[243]در این­جا، نشان دهندۀ “ایام معدودات” مبتدای محذوف است به تقدیر “هي شهررمضان”.

[244] قرآن به معنای مجموعۀ آیات است. کاربرد عبارت “ماهی که در آن قرآن نازل شده” برای رمضان نشان­دهندۀ آن است که نخستین آیات نازل شده به گونۀ مجموعه ای از آیات بوده است.آیات نخستین سورۀ علق در این ماه نازل شده است. واژۀ “قرآن” از مصدری است از ریشۀ ق-ر-أ  به معنای جمع کردن و گردهم آوردن. “قرائت” به معنای خواندن هم از همین باب می­آید. قرائت/خواندن از یکجا شدن حرف­ها و کلمات است. جمع کردن استنباط شده از “ق-ر-أ” هم دربرگیرندۀ یک “نظم و مقیاس” است. لحظۀ جمع شدن روشنایی فجر هم که نشان­دهندۀ وقت نماز صبح است با کلمۀ “قرآن الفجر” بیان می­شود(اسراء 17/78). این کلمه در بسیاری از آیات، به معنای گروهی متشکل از آیات مرتبط با هم به کار می­رود. با هدف رسیدن به معانی و جزئیات مرتبط با هم جهت خواندن ترتیب آن به شکل کتاب “گروه های قرآن/معنا” قابل توجه است(اسراء 17/106). از این رو به محمد علیه السلام امر شد تا در زمینۀ درخواست احکام شتاب نکند(طه 20/113، 114). در تثبیت مجموعۀ معناها، زبان عربی تعیین کننده است (یوسف12/1،2؛ فصلت 41/3). این مجموعه/گروه­ها در میان کتاب، به صورت پراکنده پیدا می­شود. خدای بزرگ با ایجاد رابطۀ محکم، متشابه میان آن­ها، امکان گردهم آوردن آن­ها را در جای مربوط، فراهم کرده است. (ال عمران 3/7؛ زمر 39/23). در نخستین آیۀ سورۀ قدر، نزول قرآن در شب قدر اعلام شده است. حمل ضمیر”هُ” در عبارت ” اَنْزَلْنَاهُ” در نخستین آیۀ این سوره، به همۀ قرآن، متناسب با واقعیت نیست. چون مشخص است که نزول قرآن، مدت زمانی بیشتر از بیست سال را در برگرفت.  در آیات نخستین سورۀ دخان نیز نازل شدن قرآن در “شب مبارک” اعلام شده است. پس باید ضمیر آیۀ سورۀ علق را بر بخشی از قرآن، یعنی آیات نخستین سورۀ علق، حمل کرد. هدف از قرآن نازل شده در ماه  رمضان که در آیۀ 185 سورۀ بقره ذکر شده، همین آیات است. از این دیدگاه واژۀ “کتاب” که در قرآن آمده هم بر بخشی از قرآن و هم بر همۀ آن اطلاق می­شود(تفسیر رازی، ج6 ص273). کاربرد واژۀ قرآن به معنای مجموعه ای از آیات، توسط صحابه نیز ثابت شده است: ” از عبدالله بن عمر روایت شده است که مردم در حال ادای نماز صبح در مسجد قباء بودند؛ شخصی آمد و چنین گفت: “دیشب قرآنی نازل شد که پیامبر را امر می­کرد که رو به سوی کعبه کند؛ شما هم رو به سوی کعبه کنید!”. آنان نیز رو به سوی کعبه کردند.” (بخاری، کتاب تفسیر باب 15-4488،4490، 4491).

[245] آیات قرآن دو بخش است: آیات محکم، نشان­دهندۀ احکام عمومی و آیات متشابه، توضیح دهندۀ آیات محکم.

[246] واژۀ فرقان در این­جا، نظر به آیۀ 1 سورۀ فرقان، والفرقان به شکل ، نائب فاعل معنا داده شده است. برای اطلاعات بیشتر در بارۀ فرقان نک به تعلیقات ترجمۀ آیۀ 53 سورۀ بقره.

[247]رخصت روزه نگرفتن، تنها برای بیمار و مسافر است. جز این دو گروه، کسانی­که روزه نمی­گیرند و یا روزۀ شان را بدون هیچ عذری می­شکنند قضا و یا کفارۀ آن لازم نیست. تنها کاری که این افراد کرده می­توانند، توبه و تکرار نکردن این اشتباه است. از پیامبر ما هم چنین روایت شده است که: “کسی­که روزۀ رمضان را بدون هیچ عذر و بیماری بخورد و بنوشد اگر همۀ عمرش را هم روزه­دار باشد کمبود آن روز را جبران کرده نمی­تواند.” (بخاری، صوم/29؛ ترمذی، صوم/27؛ ابن ماجه، صیام/14؛ دارمی، صوم/ 18؛ احمدبن حنبل، 2/458، 470).

[248] تکبیر، بزرگی خدا را بر زبان آوردن است یعنی یاد خدا با گفتن “الله اکبر”. مأمور کردن مسلمانان به گفتن تکبیر پس از ذکر احکام مربوط به روزه، این امر نشان­دهندۀ نماز عید است. چون خداوند متعال چنین فرموده است: ” و برای ذکر من نماز را درست و پیوسته برپا بدار!”(طه 20/14) از آن­جایی که نخستین وقتی که خواندن نماز پس از طلوع خورشید در آن جایز می­باشد وقت اشراق/ضحی است؛ نماز عید در همین وقت گزارده می­شود. پیامبر ما صلی الله علیه وسلم، در عیدهای فطر و قربان همسران و دخترانش را به محل برگزاری نماز عید می­­آورد و دیگر زنان مسلمان را نیز به آمدن به آن­جا امر می­کرد.(بخاری، العیدین 15ف 20؛ حیض 23، صلاة 2، حج81. مسلم العیدین 10/890). در این­جا چون نگفته است ” نماز بخوانید” و گفته شده ” تکبیر بیاورید” این امر به تکبیرات داخل نماز هم اشاره می­کند. فرق نمازهای عید با دیگر نمازها هم همین تکبیرات است. (حج 22/37).

[249]مومنون 40/60

[250]در آیۀ183 به گرفتن روزه امر شده است مانند امت­های پیشین. در این آیه هم دیده می­شود که با عباراتی مانند “برای شما حلال شده است”، ” خداوند‏ دانست که شما به خود خیانت می‏کردید، پس توبهٔ شما را پذیرفت/پس به روی شما نگریست” و ” اکنون با آنها آمیزش کنید” در برخی احکام تغییراتی به میان آمده است. این وضعیت، بهترین نمونه برای نسخ در آیات قرآن است.

[251] در اینجا در مورد آمیزش، امر کردن نه به زنان، بلکه به مردان نشان­دهندۀ خواهان بودن مردان است (نک به تعلیقات ترجمۀ آیۀ 223 سورۀ بقره).

[252] بقره 2/222-223، شورا 42/49-50. (التفات، نک به تعلیقات ترجمۀ آیۀ 49 سورۀ بقره).

[253]فجر، به معنای شکاف بزرگ است(مفردات). پاره شدن و شکاف وسیع برداشتن، با روشنی خفیف در بخش بالایی افق شرق آغاز می­شود. آغاز روشنی، با ناپدید شدن ستارگان کم نور درک می­شود. در این هنگام طبیعت بیدار می­شود؛ دمای بدن ما بالا می­رود، سحر و وقت سحری فرا می­رسد. به این گرگ و میش نجومی(Astronomical Twilight) نیز می­گویند. در این زمان غذای سحری خورده می­شود.

با افزایش نورهای سرخ و سفید در تاریکی، نورهایی که یک گنبد بزرگ از بالا به پایین تشکیل می­دهند، افق را از بالا به پایین می­پوشانند. بانزدیک شدن 10درجه ای خورشید به افق، خط افق به وضوح ظاهر می­شود. کارگران دریایی/ملوانان که بیشتر در این ساعت راه خود را تعیین می­کنند آن را گرگ و میش رصدی(observation twilight)  می­نامند.

از آنجایی که کسانی که می­بینند نور در حال گسترش است فکر می کنند که وقت نماز صبح وارد شده است، به این وقت فجر کاذب = فجر دروغین نیز می گویند. سپس روشنی ها شروع به تجزیه می­کند و یک کمربند سیاه در پایین، یک کمربند سرخ در وسط و یک کمربند سفید در بالا. از آنجایی که کمربند سرخ در همه جا دیده نمی­شود، تنها خطوط سیاه و سفید در آیه 187 بقره ذکر شده است. این دو خط نازک است که این کمربندها/کمان­ها را از هم جدا می­کند و با چشم غیر مسلح به وضوح قابل مشاهده است. وقتی این خطوط با چشم غیرمسلح دیده می‌شود، فجر صادق و وقت امساک/سحری آغاز می‌شود. در این زمان، نزدیکی خورشید به افق کمتر از 9 درجه است.

[254]اگر به جای «تا شب» گفته می­شد «تا غروب آفتاب»، در آن صورت روزه گرفتن در روزهای بی آفتاب یا شب های سفید در منطقۀ قطبی غیر ممکن بود.

[255]اعتکاف در جایی به قصد عبادت، ماندن است. پیامبر ما ده روز آخر ماه مبارک رمضان را با اعتکاف می­گذراند.

[256]راههای نادرستی مانند ربا، دزدی، رشوه و فریب که خداوند آن را حرام شمرده است.

[257] آیه از رشوت نهی می کند. رشوت، دادن مال به مقامات ذیصلاح است تا آگاهانه مال دیگری را به ناحق بخورند. اگر کسی برای گرفتن حق مشروع خودش مجبور باشد مالی به مقامات بدهد، برای گیرنده حرام است نه دهنده.

[258]ماه نو با غروب هلال پس از خورشید آغاز می­شود. “خورشید و ماه با حسابی دقیق در گردش اند.” (رحمن 55/5). چون با پیامبر ما کسى نبود که این محاسبه را انجام دهد، فرمود: «ما مردمی بی سوادیم. ما نمی­توانیم در مورد این موضوع بنویسیم یا محاسبه کنیم.» «هرگاه هلال ماه را دیدید روزه بگیرید، با دیدن دوباره آن افطار کنید، اگر هوا ابری است سی روز را تمام بگیرید». (مسلم، صیام، 1080، 1081).

[259]حتماً از پیامبر ما در مورد حساب هلال سؤال شده است. اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در تنگنا قرار دهند و از او سؤالی بپرسند که در آن تخصص ندارد به اندازۀ وارد شدن به خانه از پشت آن کاری است با نیت بد.

[260] لازم است با کسانی که با ما نمی­جنگند روابط حسنه داشته باشیم(ممتحنه 60/8-9). شرایطی که مسلمانان می­توانند در آن اعلان جنگ کنند، عبارتند از: جنگ با آنها به دلیل دین، بیرون راندن آنها از وطن یا حمایت از آن (ممتحنه60/8-9، بقره 2/190)، فریاد جوامع ستمدیده (نساء 4). /75) نگرانی موجه از شکسته شدن پیمان در جامعه ای که با آن پیمان صلح بسته شده (انفال 8/58) و شکستن پیمان صلح (توبه 13/9).

[261]پیامبر ما قبل از اینکه مکه را فتح کند، در حدیبیه با مشرکان مکه پیمان بست. بودند کسانی که عهدشکنی کردند و همچنین کسانی که به عهد وفادار ماندند (توبه 9/7). پیامبر ما کاری به کار هیچ کس نداشتند تا اینکه آیات اول سورۀ توبه نازل شد که در آن شیوۀ برخورد با آنها را توضیح می­دهد.

[262] در بارۀ فتنه نک به پابرگ ترجمۀ آیۀ 102 سورۀ بقره.

[263]مسجدالحرام نام منطقۀ وسیعی در مکه است که کعبه هم در آن قرار دارد. ادعا شده است که این آیه توسط آیۀ 4 سورۀ توبه نسخ شده است(قرطبی، تفسیر آیۀ 191 سورۀ بقره)، اما این ادعا اشتباه است زیرا در آن آیه از جنگ نه بلکه از مجازات مشرکانی سخن رفته است که در مخالفت با پیمان حدیبیه پس از پایان مهلت چهار ماهه برای خروج از مکه، آن پیمان را نقض کردند.

[264] انفال 8/61-62.

[265] در بارۀ فتنه نک به پابرگ ترجمۀ آیۀ 102 سورۀ بقره.

[266] از آنجا که در دین هیچ اجباری نمی­تواند باشد (بقره 2/256)، حاکم بودن دین خدا به معنای مسلمان بودن همه نیست(یونس 10/99)، بلکه حاکم بودن نظام خداوند است(فتح 48/28). آن هم به وجود آمدن محیطی است که همه بتوانند در آزادی زندگی کنند(کهف 31-29).

[267] ظالم کسی است که کاری را انجام می­دهد که نباید انجام دهد. منظور از ظالم در این جا کسانی هستند که بعد از پایان جنگ به مبارزه ادامه می­دهند.

[268]ماه­های حرام ذی القعده، ذی الحجه، محرم و رجب است.

[269]ممنوعیت جنگ در ماه­­های حرام شامل کسانی می­شود که به این ممنوعیت احترام می گذارند(توبه 36).

[270]انفاق در راه خدا پیش از هر چیز آماده شدن برای جنگ است(انفال 60). حمایت از نیازمندان نیز در محدودهٔ این آیه قرار دارد.

[271]هنگام نزول این آیه تکلیفی که حاجیان و عمره کنندگان نا تکمیل گذاشته بودند، سعی بود.  آنچه در اینجا دستور داده شده این است که آن کار باید انجام شود. دیدن. نک تعلیقات ترجمۀ آیۀ 158 سورۀ بقره.

[272] هَدی قربانی است که حاجیان در منطقۀ حرم قربانی می کنند. مَحِل به معنای زمان ذبح یا مَحَل و جای ذبح است. جای ذبح هَدی منطقۀ حرم و زمان ذبح روزهای عید قربان است (حج 22/28). اگر مانعی برای ورود به منطقۀ حرم وجود داشته باشد، کسانی که قربانی همراه خود دارند می توانند آن را در خارج از حرم ذبح کنند. چنان­چه پیامبر ما و یاران همراهش که با خود قربانی داشتند از ورودشان به مکه جلوگیری شده بود هنگام فرارسیدن زمان قربانی در حدیبیه قربانی شان را ذبح کردند(فتح 48/25). این نشان می دهد که مَحِل در این آیه جای ذبح نیست بلکه زمان ذبح است.

[273]سخت/سخت کیفر، معادل (شدید) در این آیه است. شدید به معنای بسته شده/ پیوند خورده با “پیوند قوی”است. خداوند مجازات بنده اش را به جرم بنده اش وابسته است(انعام 6/160).

[274]( أَشْهُرٌ) کلمه ای جمع به معنای ماه­هاست. در عربی حداقل جمع سه است. از آنجایی که زیارت با وقفۀ عرفات در روز نهم ذی الحجه آغاز می­شود، می توان از اول ذی القعده تا روز نهم ذی الحجه نیت کرد. این عبادت در روزهای مشخصی(فِی أَیّامٍ مَعْلُومَاتٍ)انجام می شود. برخی از آن روزها که از دیرباز شناخته شده است، روزهای عید قربان است که در آن قربانی ذبح می­شود(حج 22/28). حاجیانی که در روز نهم ذی الحجه به عرفات می­روند، شبانه به وقفۀ مزدلفه می­پردازند و مانند سیل به سمت منا می­روند(بقره 2/198). سپس کعبه را طواف می­کنند(حج 22/29). قربانی در 4 روز یعنی از دهم تا سیزدهم ذی الحجه ذبح می­شود. رجم شیطان هم تا پایان روزهای عید قربان انجام می­شود و به این ترتیب حج تمام می­شود(بقره 2/203). با توجه به این آیات، اگر چه ماه های حج سه ماه است، اما روزهای ویژۀ مناسک حج نهم، دهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذی الحجه است. خارج از این روزها عبادت حج انجام  نمی­شود.

[275](فُسُوقَ) در این آیه، فراتر رفتن از حدودی است که شریعت تعیین کرده است.(مفردات) تجاوز کسی که حج می‌کند، این است که  کاری را که باید انجام دهد انجام نمی‌دهد یا کاری را که نباید انجام دهد انجام می‌دهد.

[276] آن­چه که به خردمندان/صاحبان عقل سلیم ترجمه کردیم معنای همان واژۀ«أولوالألباب» است. نک به تعلیقات ترجمۀ آیۀ 179 سورۀ بقره.

[277]در گذشته­ها در ماه های حج نمایشگاه­هایی جهت عرضۀ کالاهای تجاری برگزار می شد. برابر این آیه، حاجیان می­توانند برای به دست آوردن سود در نمایشگاه ها شرکت کنند.

[278]از آنجایی که در آیه 14 سورۀ طه، امر به «اقم الصلاة لذکری» آمده است، کسانی که به موقع به آنجا(مزدلفه) می‌رسند باید نماز شام و خفتن را بخوانند. آنهایی که نمی توانند به موقع برسند منتظر نماز صبح باشند. بر اساس روایت، عروة بن مضرس الطائی گفت: نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدم، آن حضرت در جمع وقفۀ (مزدلفه) بود. گفتم: یا رسول الله من از کوه طی آمده ام. مرکبم را از پا انداختم و خودم را خسته کردم. به خدا قسم هیچ تپه ای نبود که بر فرازش نایستاده باشم، آیا حجم درست است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس این نماز(نماز صبح) را با ما بخواند و پیش از این در روز یا شب به عرفات آمده باشد، حجش را تمام کرده و تفث خود را به جا آورده است/آلودگی­هایش را زدوده است(حج 22/29). (ابو داوود، «مناسک»، 69؛ ترمذی، «حج»، 57؛ نسایی، «مناسک»، 211؛ ابن ماجه، «مناسک»، 57؛ احمد بن حنبل، 4/261).

[279]در دورۀ جاهلیت، قریش و برخی از قبایل اطراف آنها را حُمس می گفتند. حمس به معنای قهرمانی خستگی ناپذیر است که به دین خود پایبند است(کتاب العین). چون آنان خود را «اهل الله/مقرب اللّه» گمان می­کردند و عرفات بیرون از منطقه حرم واقع شده بود در حج به وقوف عرفات نمی­رفتند(تفسیر طبری، بقره 189).

[280]کلمه مناسک در آیه به معنای عبادات انجام شده در حج، مکان و زمان آن عبادات است. هنگامی که ابراهیم علیه السلام کعبه را که در طوفان نوح ویران شده بود، بر پایه های قدیمی آن بنا می­کرد، این­گونه دعا کرد: «پروردگارا! مناسک ما را به ما نشان بده» (بقره 2/127-128) و آن عبادات را در آنجا انجام داد. آن مکان ها عبارتند از عرفات، مزدلفه، جمرات، صفا، مروه و کعبه. به این جایگاه­ها مقام ابراهیم نیز گفته­ می­شود(بقره 2/125).

[281]واژۀ (قضى) به معناى انجام یک کار به گونۀ کامل و محکم و رساندن آن به هدف است (مقاییس).

[282] توضیح آیه چنین است: “خدا را چنانکه از پدرانتان آموختید یاد کنید یا قویتر”

معمولاً  این آیه چنین تفسیر شده است: «هنگامی که حج را تمام کردید، خدا را یاد کنید همانطور که پدرانتان را یاد می کنید یا قویتر از آن». پس از اتمام عبادت حج چنین کاری انجام نمی­شود. علاوه بر این، مقایسه بین یاد خدا و یاد پدران پذیرفتنی نیست. آیاتی مربوط به پدران مردم مکه، ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام و دعاهای آنان در آن­جا چنین است: بقره 2/125، 127-128.

[283]تنها دعا برای رسیدن به خواسته ها کافی نیست، کار و تلاش نیز لازم است.

[284](معدودات) جمع (معدود) به معنای «شمرده شده» و «به هم پیوند داده شده»است (مفردات). این­ها عبارت اند از سه روزی که پس از روز اول عید قربان می­آید و به ایام تشریق معروف است. ذکر ویژۀ این ایام، دعاهایی است که هنگام رجم شیطان انجام  می­شود. از آن­جایی که رجم شیطان در روز اول عید قربان نیز انجام می­شود، جمعاً چهار روز طول می­کشد.

[285](تَوَلَّىٰ) که در در آیه یاد شده به معنای برعهده گرفتن ولایت و در رأس امور رهبری قرار گرفتن است(مفردات).

[286] واژۀ (حَرث) در آیه به معنای کاشت بذر در خاک، به دست آوردن محصولات کشاورزی و به دست آوردن مال است(العین). چنین افرادی کارهایی انجام می­دهند که راه درآمد افراد را می­بندد.

[287]فرقان 25/21. واقعۀ آمدن خداوند در میان سایه­­های ابر ، پیش از آن که ده فرمان به بنی اسرائیل داده شود در کوه سینا روی داده و در بخش 19سفر خروج  تورات بیان شده است: «پروردگار به موسی گفت: «من در میان ابری تیره نزد تو خواهم آمد” به طوری که هنگام صحبت، مردم بشنوند و همیشه به تو اعتماد کنند”. (خروج19:9)

[288]قیامت به معنای برپا ایستادن و برخاستن است. روز قیامت روزی است که مردم زنده می شوند و از قبر برمی­خیزند.

[289] در آغاز تنها آدم علیه السلام و فرزندانش بودند(حجرات 49/13).

[290] برابر این آیه به همۀ پیامبران از آدم علیه السلام تا محمد علیه السلام کتاب داده شده است(بقره 2/136، آل عمران 3/81، 84، انعام 6/82-90).

[291] بقره 2/155، آل عمران 3/142، توبه 9/16، نور 24/47-50، عنکبوت 29/2، قیامت 75/36.

[292]پاسخ این که چه چیزی انفاق/خرج می­کنند در آیۀ 219 سورۀ بقره آمده است. در این آیه توضیح داده شده است که در چه مواردی انفاق/خرج شود.

[293]ماه‌های حرام، از دیرباز ماه­های ذی القعده، ذی‌الحجه، محرم و رجب است. (توبه 9/36).

[294] در اینجا فتنه/آشوب به معنای جنگ است. نک به تعلیقات ترجمۀ آیۀ 102 سورل بقره.

[295]هجرت در لغت دوری شخص از چیزی با بدن، زبان و یا قلب است(مفردات). خروج یک مسلمان با بدن از جایی که او را نمی­خواهند(نساء 4/97، انفال 8/72-75); همچنین دوری کردن یک شخص از پدر، مادر، همسر یا افرادی که آنان را به خود نزدیک می‌داند به دلیل کافر بودن شان، هجرت است (آل عمران 3/28، نساء 4/138-144، توبه 9/23-24، مزمل 73/10).

[296]جهاد، هر نوع مبارزه برای اطاعت از امر خداوند در برابر فشار دشمن، شیطان یا آرزوهاست. (مفردات) جنگ در راه خدا جزء بسیار مهم جهاد است.

[297] کلمه (خمر) که در متن آیه آمده به معنای پوشانندۀ عقل است و همۀ نوشیدنی های مست کننده  و مواد مخدر/روان­گردان را شامل می­شود. از پيامبر ما نقل شده است كه فرمود: «هر چيزى كه مست كند خمر است. هر چیزی که مست کند حرام است». (مسلم، اشربه،73؛ ابو داوود، اشربه،5).

[298] کلمۀ «میسِر» که در متن آیه آمده از ریشۀ «یُسر» به معنای آسانی است. میسِر در سه آیه با «خمر» ذکر شده است(بقره 2/219، مائده 5/90-91). همۀ بازی های شانسی مانند لاتاری، توتو، لوتو و تومبالا و همه انواع قمار مانند پوکر، رولت، ماشین های بازی. شرط بندی، اسب دوانی، خروس جنگی و دیگر شرط بندی­ها که هدف آن به دست آوردن آسان و بدون زحمت اموال و همچنین باعث از دست دادن آسان اموال می­شود در این محدوده گنجانده می­شود. از آنجا که تمام بازی هایی که با شرط پرداختِ شخصِ بازنده انجام می­شود، شامل تعریف میسِر می­شود، انجام این گونه بازی ها حرام است.

[299]واژۀ (إِثْمَ) که به زیان ترجمه کردیم به معنای رفتاری است که انسان را از ثواب/کار نیک دور می­کند(مفردات). خداوند هر رفتاری را که به «اِثم» تعریف کرده حرام شمرده است (اعراف 7/33). از این رو شراب  و قمار از گناهان کبیره است.

[300]از مواد مسکر و مخدر/روان­گردان و قمار فوایدی به دست می­آید. با آن هم، ضرر آن بیشتر از فواید آن است. این ویژگی در همۀ چیزهای حرام وجود دارد. کسانی که بردۀ نفس خود هستند تلاش می­کنند با اولویت دادن به این منافع خود را برحق نشان دهند. کسانی هم که ایمان آورده و به خدا باور دارند دستور او را پیروی می­کنند.

[301] واژۀ افزون (العفو) به معنای افزون بر نیازمندی­های اولیه (الصحاح) و فزاینده (مقائیس) است. در این آیه به معنای غنی شدن/ دارا شدن است: «سپس به جای ناخوشی و گرفتاری چیزهای نیکو دادیم. تا افزون/توانگر شدند…»(اعراف 7/95). خانۀ شخص، اثاثیۀ منزل، غذای خود و افراد تحت تکفلش، سواری، کار، ابزار و وسایل و غیره. نیازهای اساسی هستند. از آنجایی که آنها شامل افزون بر نیازمندی­های اولیه نیست، هیچ صدقه/ مالیاتی از آنها دریافت نمی شود. «هر کس با کار نیکی بیاید، ده برابر آن به او داده می شود». (انعام 6/160) برابر این آیه، کسی که یک تن گردو دارد اگر صد کیلوی آن را صدقه بدهد، مثل این است که همه را صدقه داده است. از آنجایی که صدقه/مالیات محصولات کشاورزی در روز برداشت محصول (انعام 6/141) در مزرعه اخذ می‌شود، تولیدکننده مسئولیت دادن مالیات حمل و نگهداری آن را نخواهد داشت. کسانی هم که خرید و فروش می کنند در حمل و نقل، ذخیره سازی، بازاریابی و پس از فروش با مشکلاتی روبرو می شوند پس هر یک از این معاملات باعث کاهش نرخ صدقه/مالیات می شود چون شخصی یک چهلم از دارایی خود را می دهد، گویی کل آن را بخشیده است. طلا، نقره، پول و همه کالاهای تجاری نیز همین­گونه است. اگر به این مشکلات توجه نشود، چرخۀ اقتصاد متوقف می­شود و همه متحمل عواقب/زیان ناشی از آن خواهند شد.

[302] قرآن اعلام می­کند که به هیچ وجه نمی­توان فرزندخوانده را فرزند خود/ فرزند بیولوژیک دانست (الاحزاب 33/4-5). خداوند پیامبر ما را دستور به ازدواج با زینب، زن طلاق داده شده زید، فرزند خواندۀ پیامبر داد تا در ذهن مردم جای بگیرد که فرزند خوانده مانند فرزند خود شخص نیست(احزاب 33/37-38).

[303] نساء 4/2،3 و 6.

[304] قرآن دستور می­دهد که از یتیمان مراقبت شود. و لازم نیست که این نظارت در خانه های خود افراد سرپرست انجام شود. اما کسی که یتیمی را در خانۀ خود تحت سرپرستی می گیرد، او را برادر دینی می بیند و نباید او را به عنوان فرزند واقعی خود بداند. در نتیجه نمی­توان به یتیمانی که در خانۀ مؤمنان تحت حمایت قرار می­گیرند، وضعیت فرزندخواندگی داد طوری که آثار قانونی مانند حق ارث و ممنوعیت ازدواج را در پی داشته باشد اما می­تواند از فواید مال میراث بهره­مند شد(نساء 4/8). قرآن علاوه بر وظیفۀ ادارۀ اموال یتیمان، به مؤمنان حق بهره مندی از این اموال را نیز در چارچوب موازین قانونی می­دهد. همۀ اینها معیارهای الهی است تا برای مؤمنان در مورد یتیمان مشکلی ایجاد نکند (نساء 4/6).

[305] زن غیر آزاد را “أمة” و مرد را “عبد” گویند.(صحاح) معادل فارسی آنها، غلام و کنیز است.

[306]جمله «دختران/زنان مؤمن رابه ازدواج… درنیاورید» توصیه ای به والدین/اولیا است. تعبیر«بهتر است» آنان را نیز دربر می­گیرد. اگر دختر خواهان ازدواج باشد، نظر به آیۀ 232 سورۀ بقره و آیۀ 33 سورۀ نور که نمی­توان به آنها فشار آورد نباید کسی مانع ازدواج آنان شود.

[307] از آیۀ  22 تا 24 سورۀ نساء زنانی را برشمرده است که ازدواج با آنان حرام است بدون درنظرداشت مذهب، در آیۀ 25 آمده است که کسانی که توان ازدواج با زنان پاک­دامن را ندارند می­توانند با کنیزان پاک­دامن ازدواج کنند، اما اگر با آنان ازدواج نکنند و بتوانند صبر کنند بهتر است. اگرچه در آیۀ 31 سورۀ توبه به صراحت آمده است که یهودیان و مسیحیان امروزی مشرک هستند، اما در آیۀ 5 سورۀ مائده حکم به حلال بودن ازدواج با زنان پاک­دامن آنها داده شده است. بر اساس این آیه که خلاصۀ همه آنهاست، اولین انتخاب در ازدواج زنان مسلمان پاک­دامن آزاد، انتخاب دوم، زنان مسلمان پاک­دامن اسیر و آخرین انتخاب زنان پاکدامن مشرک هستند. این آیه همچنین نشان می­دهد که اختلافات مذهبی چه برای زن و چه برای مرد مانع ازدواج نیست چنانچه در آیات 10-11 سورۀ تحریم نمونه این موضوع آمده است. پیامبر ما برای ازدواج با جویریه او را مجبور به مسلمان شدن نکرد، دخترش زینب که در نکاح ابوالعاص بن الربیع بود با آن که ابوالعاص تا سال6هجری مسلمان نشد؛ ازدواج آنها ادامه داشت و پیامبر هیچ­کس را به خاطر اختلاف در دین از همسرش جدا نکرد که این­ها خود نمونه­هایی از عمل به مصادیق این امر است.

[308] استغفار به معنای درخواست آمرزش «با گفتار و کردار» است. مغفرت/بخشش هم رهایی بخشیدن بنده توسط خداوند از عذاب است.(مفردات) واژۀ «مِغفَر» به معنای «سرپوش زرهی محافظ سر» نیز از همین ریشه است.

[309] دربارۀ ذکر به پانوشت ترجمۀ آیۀ 152 سورۀ بقره مراجعه شود. تذکیر، رساندن ذکر به طرف مقابل(غاشیه 88/21); تذکر هم به کارگیری آن ذکر است (قصص 28/51-52، زمر 33/9).

[310] از آنجایی که در زبان عربی به زنی که وضع حمل می­کند نیز حایض گفته می­شود(مقائیس)، «المحیض» به معنای حیض و نفاس نیز به کار می­رود. در روایتی از مادرمان ام سلمه آمده است: هنگامی که با رسول خدا خوابیده بودم ناگهان متوجه شدم که در حال قاعدگی هستم. بلافاصله از رختخواب بلند شدم و لباس قاعدگی ام را پوشیدم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (أنَفِسْتِ) آیا نفاس شده ای؟ گفتم آری. او مرا فراخواند و (دوباره) با هم زیر یک پوشش خوابیدیم. (بخاری، حیض/ 4) همان­گونه که در روایت دیده می­شود، واژۀ حیض که به معنای عادت و نفاس که به معنای خون پس از زایمان است به معنای  حیض و نفاس به جای یکدیگر نیز به کار رفته اند.

[311] این دستور در مورد رابطۀ جنسی تنها به مردانی داده شده است که همسران­شان در دورۀ عادت هستند. البته زنان حائض خانه­دار نیز شامل این حکم می­شوند، اما دوشیزگان و زنان بیوه در این حکم مخاطب نیستند. پس این آیه نمی­تواند دلیلی بر این باشد که زن در دورۀ عادت و نفاس نمی­تواند نماز بخواند. اگر چنین می­بود از رابطۀ همسران یادی نمی­شد و بدون هیچ فرقی میان زنان خانه­دار، باکره و یا بیوه صریحاً بیان می­شد که زنانی که در دورۀ حیض و نفاس هستند تا زمانی که از این حالت بیرون نشوند، نمی­توانند نماز بخوانند.

[312]محل کاشت، محل برداشت محصول یعنی رحم/ جای پرورش نطفه است. است، زیرا درخواست فرزند آوری که در آیۀ 187 سورۀ بقره بیان شده است فقط از این طریق ممکن است. آمیزش تنها از راه رحم به صورت خوشایند ممکن است.

[313]زنان، از آن جهت که در نگاه انسان مزیّن نشان داده شده اند(آل عمران 3/14) در موقعیت تقاضا شونده قرار دارند. در روابط زناشویی توجیه دستور به مرد(بقره 2/187، نساء 19/4) نشان می­دهد که درخواست از زن و قراردان وی در موقع درخواسته­شدن بر عهدۀ شوهر است. کسانی که نمی­توانند این را درک کنند از رفتار سرد همسرشان شکایت دارند.

[314] برابر ترجمۀ توراتی که در دسترس هست، زنی که در دورۀ عادت است و زنانی که زایمان کرده اند نجس هستند و به هر چه دست بزند و بر هرجایی که بنشینند بنشیند آن جا آلوده می­شود مگر اینکه خونریزی تمام شود و هفت روز از آن بگذرد. هر کس آن زن و یا چیزهایی که به آن دست زده لمس کند تا شام نجس می­ماند. آمیزش با آن زن حرام است (لاویان 15/19-33) پرسش در آیۀ فوق باید به همین دلیل مطرح شده باشد. هنگامی که این آیات نازل شد، پیامبر ما فرمود: «هر کاری می­توانید انجام دهید جز آمیزش جنسی». (مسلم، حیض، 16-302، ابوداود طهارت، 258) حیض و نفاس مانع نماز و روزه نیست. چون هیچ چیزی جز خوردن و آشامیدن و آمیزش جنسی روزه را نمی­شکند (بقره 2/187) و قاعدگی جزو هیچ یک از اینها نیست. در دستورات قرآنی در بارۀ نماز هم میان زن و مرد تبعیضی وجود ندارد. وضو هم با بیرون شدن ادرار، مدفوع، جهیدن باد و جنابت فاسد می شود (مائده 5/6). قاعدگی و خون پس از زایمان هیچ ربطی به اینها ندارد. هیچ آیه یا حدیث صحیحی در بارۀ اینکه خون حیض وضو را باطل می کند وجود ندارد هیچ دستوری هم در بارۀ وجوب غسل بر زنی که دورۀ حیض یا نفاسش تمام شده است وجود ندارد. اگر چنین دستوری می­بود این مورد هم باید توضیح داده می­شد که وقتی آب نیست چه کنند. عبارت «خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و بسیار پاک شوندگان را دوست می­دارد» در پایان آیۀ 222 از نگاه زبان عربی تنها خطاب به زنان نیست و مردان را نیز در بر می­گیرد که اگر در همین روزهای عادت زن و مرد رابطه ای جنسی برقرار کرده باشند توبه کنند تا از گناهان­شان پاک شوند. خونریزی نفاس پس از زایمان شروع می­شود. ممکن است برخی زنان به دلیل مشکلاتی که در هنگام تولد رخ داده است نتوانند نماز بخوانند. از آنجایی که خداوند به هیچ کس مسئولیتی بالاتر از توان او نمی­دهد، او را در بارۀ نماز نیز بازخواست نمی­کند (بقره 2/286).

[315] نحل 16/94. خداوند متعال به پیامبر ما دستور داده که چنین سوگندی را بشکند (تحریم 66/1-2). پیامبر ما می­فرماید: «سوگند کسی که به گناه قسم بخورد، سوگند نیست. سوگند کسی هم که به قطع رابطه با نزدیکان قسم می­خورد نیز سوگند نیست.» (ابو داوود، طلاق 7). «اگر به چیزی سوگند یاد کردی و بعد چیز دیگری را نکو دیدی، سوگندت را بشکن، کفاره اش را بده و به سوی آنچه بهتر می­بینی روی آور». (بخاری، ایمان، 1).

[316] تصميم ایلاء/ دوري كردن، معناي فعل «يُؤْلُونَ» در آيه است. مصدر کلمهٔ «ایلا» به معنای دور شدن یا دور کردن است. در فقه، موضوع برگرفته از این آیه «اِیلا» نامیده می­شود و به این معناست که «مردی سوگند یاد می­کند که از همسرش دور شود». ریشهٔ ایلاء مصدر «ولی» به معنای نزدیک بودن است. این واژهٔ سه حرفی به معنای «نزدیک بودن» وقتی به «اِفعال» تبدیل شد به معنای ازاله است که در اینجا «دور بودن» را بیان می­کند، یعنی معنای متضاد به خود می­گیرد. زیرا بر اساس قواعد زبان عربی، یکی از ویژگی های همزه در اول این افعال برعکس کردن و تغییر معنای فعل است. از این رو نمی­توان به این فعل معنای قسم داد. کسي که به هر دليلي از قبيل کينه، خشم يا ظهار از همسرش دوري مي­کند، صرف نظر از اينکه قسم بخورد يا نه، تنها چهار ماه مي­تواند از او دوري کند. اگر در این مدت به همسرش برگردد، ازدواجش ادامه دارد. اگر تا پایان چهار ماه برنگشت، جریان طلاق و جدایی شروع می­شود. تا زمانی که مرد مرتکب این عمل سوگند نخورد، کفارهٔ قسم بر او نمی­شود. طوری که در روایات در مورد ایلاء کردن پیامبر ما آمده است در عرض یک ماه نزد همسرش بازگشته است و در هیچ یک از آن روایات ذکر نشده است که او کفارهٔ قسم داده است. با دقت در آیات مربوطه روشن می شود که موضوع ایلاء مربوط به ظِهار است. ظهار آن است که مردی، زن خود را با مادر خود مقایسه کند تا آن را بر خود حرام کند. در آیات دیگر مربوط ظهار، بازهٔ زمانی برای ظهار کننده برای بازگشت به همسرش وجود ندارد (مجادله 58/2-3، احزاب 33/4). چون مذاهب نتوانستند میان این آیه و موضوع ظِهار ارتباط برقرار کنند، زنان را در بی­سرنوشتی رها کردند. اما این آیه مقرر می­دارد که مردی که ظهار می­کند می­تواند حداکثر تا چهار ماه از همسرش جدا بماند نه بیشتر.

[317] اگر مرد در مدت چهار ماه به همسر خود باز نگردد، در پایان این بازهٔ زمانی، دورهٔ طلاق شروع می­شود سپس زن از سوی شوهرش طلاق داده شده به شمار می­رود. و دورهٔ عدت/روزشمار معین شده در آیهٔ بعدی شروع می­شود.

[318] مرد همسرش را فقط در دورهٔ عده می­تواند طلاق دهد. از آنجایی که در این مدت زن را نمی­توان از خانه بیرون کرد (طلاق 65/1)، تعبیر « یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ/به تنهایی انتظار کشیدن» در آیه به معنای همبستر نشدن با شوهر است. به خاطر ممنوع بودن آمیزش در حال حیض (بقره 2/222)، سه قرء جز سه دوره پاکی چیز دیگری نیست.

[319] از آنجایی که حساب عده بر عهدهٔ مرد است (طلاق 65/1) اگر زن در بارهٔ عادت خود اطلاع درستی ندهد مرتکب گناه می­شود.

[320]مرد می تواند قبل از تمام شدن عده به همسرش رجوع کند، مشروط بر اینکه حسن نیت داشته باشد. کلمه أحق در اینجا صفت مشبهه است، یعنی صفت نشان دهندهٔ ویژگی تغییر ناپذیری است.

[321] از آنجا که آیه در مورد طلاق است، این فرق مربوط به اختیارات طلاق و وظایف زوجین است. یک درجه/اندازه تفاوت مرد نسبت به زن این است که برای اجرای حکم طلاق نیازی به دخالت و داوری دیگران نیست. اما چنان که در آیهٔ بعد دیده می شود، قبل از اجرای حکم طلاق زن از شوهر، داوری دو حَکم/داور یکی از خانوادهٔ مرد و دیگری از خانوادهٔ زن(نساء 4/35) لازم است. از این رو طلاق مرد را به معنای گشودن عقده/گره ازدواج و طلاق زن را افتداء می­گویند که به معنای رهانیدن خود با پرداخت فدیه است. میانجی­گری داوران از تدابیر احتیاطی است که بتواند مرد را قانع کند تا در برابر فدیه ای که همسرش می­دهد او را ترک کند و جلو احتمال پس گرفتن هر آنچه را که به همسرش داده بگیرد(نساء 4/19-21).

[322]حرف تعریف الف لام در(الطلاق) که آن را به طلاق رجعی/ قابل برگشت ترجمه شده است، الف لام عهد است یعنی برای نشان دادن طلاق معهود و معلوم در ذهن، همان شکل طلاق شرح داده شده در سورهٔ طلاق.

[323]مردی که زن خود را طلاق می­دهد نمی تواند مهریه و هدایایی را که به همسرش داده است پس بخواهد.

[324] اگر زن خواهان جدایی باشد دو حَکم/داور تعیین می­شود یکی از خانوادهٔ زن و دیگری از خانوادهٔ مرد (نساء 4/35). در صورتی که زن و شوهر نتوانستند با هم مصالحه/سازش کنند، زن با پرداخت اندازه ای از مهریه و هدایایی را که از شوهر دریافت کرده است، با تشخیص و تعیین داوران به مرد برمی­گرداند (نساء 4/19-21) و با تصمیم آزادانه، خود از او جدا می­شود.

[325] در این صورت، مرد از سومین و آخرین حق خود نیز استفاده می­کند.

[326] قرآن را خداوند بیان کرده است (هود 11/1-2) و بیان و شرح آن را بر اساس یک علم قرار داده است (اعراف 7/52). تمام جزئیات آن علم را در قرآن جای داده است. تنها گروهی متشکل از صاحبان این علم می­توانند بیان و شرح خداوند را درک کنند (فصلت 41/3، آل عمران 3/7).

[327] اگر نمی خواهید با هم باشید، با قصد سلب آزادی آنها یا هم پس گرفتن تمام یا بخشی از آنچه که داده اید آنها را در نکاح خود نگه ندارید.

[328] ضمیری که در این آیه، به دو واژهٔ کتاب و حکمت اشاره می­کند، به شکل تثنیه در عربی نیست، بلکه به شکل مفرد آمده است. این نشان می دهد که کتاب و حکمت از یکدیگر جدا نیستند، بر این تأکید می کند که حکمت روشی برای استخراج احکام از کتاب است یا هم احکام استخراج شده با این روش است که در کتاب نازل شده است جای دارد(آیهٔ ۱۲۹ سورهٔ بقره و تعلیقات مربوط به ترجمهٔ آن).

[329] زن شریک زندگی خود را خودش انتخاب می کند. انتخاب او تنها از نگاه معروف، یعنی مطابقت با قرآن بررسی می شود.

[330] از انجا که زن با شوهرش ازدواج کرده به شمار می­رود، عبارت «ازواجهن» در آیه مجاز و به معنای “نامزد شوهری” است.

[331]  توبه ۹/۳۶.

[332] طلاق ۶۵/۶.

[333] اگر پدر فوت کرده باشد، هزینه های دایهٔ شیرده را وارثان پدر پوشش می­دهند.

[334] با توافق متقابل همسران، پیش از پایان دو سال، می توان کودک را از شیر گرفت.

[335] زنی که شوهرش درگذشته است می تواند با هر کسی که بخواهد ازدواج کند. ازدواج او تنها از نگاه رعایت احکام قرآن بررسی می­شود. اگر کارهای چنین زنی مانند صحبت در مورد ازدواج، مشاوره و در نهایت ازدواج مطابق عرف باشد و به شرطی که هیچ یک از احکام قرآن را نقض نکند، برای شما گناه نخواهد بود.

[336] دورهٔ عدت برای زنی که شوهرش درگذشته است چهار ماه و ده روز، برای زنان طلاق داده شده سه قرء/پاکی، برای زنانی که قاعدگی شان قطع شده سه ماه و برای زنان باردار تا هنگام ولادت است.

[337] برای این که یک زن سزاوار مهر کامل شود رابطهٔ جنسی شرط حتمی نیست. کافی است که به صورت تک و تنها با شوهرش در فضایی که امکان مقاربت هست تنها باشد (نساء 4: 20-21). به این وضعیت در اصطلاح فقهی «خلوت صحیحه» گفته می­شود.

[338]  مهر، مقدار مالی است که یک مردِ خواهانِ ازدواج باید به همسرش بپردازد. اندازهٔ مهر را همسران با توافق و رضایت یکدیگر تعیین می­کنند (نساء 4/ 4، 20-21، 24). حرف عطف (أوْ) در ابتدای عبارت (أوْ تَفْرِضُوا۟) در این آیه به جای معنای”و یا” معنای”تا” به آن دادیم به این دلیل که در اینجا به معنای(إلى أن) آمده است.

[339] از آنجا که در آیهٔ ۲۳۷ سورهٔ بقره دستور پرداخت نیمی از مهرِ نهایی داده شده است که “مطابق معروف” نیمی از مهر مثلِ تعیین شده با درنظرداشت وضعیت و امکانات مرد، است. چون خداوند هیچ کس را به بردن باری بالاتر از توانش مکلف نمی­کند (بقره 233). مذاهب فقهی مهر مثل را با توجه به موقعیت زن تعیین می­کنند. این دیدگاه شان بر خلاف آیه­هاست.

[340]جدا شدن مرد طلاق نامیده می شود. طلاق در لغت به معنای باز کردن گره است. از این رو گره ازدواج در دست مرد است. زن نیز حق طلاق دارد. چون او می­تواند از این حق خود پس از فیصلهٔ حکم­ها/داوران با پس دادن تمام یا بخشی از آنچه که از همسرش دریافت کرده، استفاده کند به عنوان «افتداء» نامیده می شود(بقره 2/229). از آنجایی که زن فقط پس از تصمیم حکم­ها/داوران می تواند از این حقش استفاده کند، گره ازدواج در دست او در نظر گرفته نمی شود.

[341] گذشت یعنی این که مردی که حق دارد نیمی از مهر را پس بگیرد، این حق را رها کند و تمام آن را به همسرش واگذار کند.

[342] از آنجایی که مردان وظیفه دارند از زنان محافظت و مراقبت کنند، این رفتار برای آنها زیبنده­تر و بهتر است (نساء 4: 34).

[343] واژه ای که به عنوان نماز به آن اشاره شده “صلوات” است. در زبان عربی، حداقل جمع «سه» است. هنگامی که نماز وسطی به سه اضافه می شود، شمار نمازها به چهار افزایش می یابد. با این حال، چهار وسط ندارد. از آنجا که اولین رقمی که بعد از سه وسط دارد پنج است، این آیه نشان می­دهد که در هر شب و روز پنج بار نماز گزارده می­شود. از آنجا که تعداد نمازها پنج است، هر نماز را می توان به عنوان نماز وسطی/میانی در نظر گرفت. چون که پیش و پس از هر نماز دو نماز دیگر هست. به عنوان مثال، نماز فجر در وسط نمازهای شام – خفتن و ظهر-عصر قرار دارد و می­شود از آن به عنوان نماز وسطی/میانی استفاده نام برد چون که کلمهٔ (الْوُسْطىٰ) در قالب اسم تفضیل است، یعنی نامی که برتری یا فرق چیزی را نسبت به دیگر چیزها نشان می دهد. صلاة وسطی/ میانی­ترین نماز هم فقط نماز شام بوده می­تواند. زیرا نماز شام در مقایسه با دیگر نمازها از چند جهت مختلف ويژگی­های میانه بودن را دارد که این ویژگی­ها را در زیر فهرست می­کنیم:

ا- روز شامل یک شبانه روز است. اول روز می آید، سپس شب(یاسین 36: 40). آنچه روز را دو بخش می کند، فرارسیدن وقت شام است. بنابراین، نمازی که در این هنگام گزارده می­شود، “نماز وسطی/میانه­ترین” است.

ب- از آنجا که روز با طلوع خورشید آغاز می شود، اولین نماز روز، همان نماز ظهر است(اسراء 17/78، هود 11/114). به همین دلیل، پیش از نماز شام، دو نماز روزانه یعنی نماز ظهر و نماز عصر است و پس از نماز شام هم دو نماز شبانه یعنی نماز خفتن و صبح است. از این نگاه هم، نماز شام در وسط/میان جای می­گیرد.

ج- نماز شام تنها نماز فرضی است که سه رکعت گزارده می­شود. عدد سه هم نخستین عددی است ک وسط/میان دارد و همچنین میان اعداد دو و چهار جای دارد. همهٔ اینها نماز شام را نماز وسطی/میانه­ترین قرار داده است.

[344] برعکس آیات 101 و 102سورهٔ نساء، در اینجا ترس تعریف نشده است. ترس در اینجا بسته به هر شخص متفاوت است. کسانی که می ترسند که با توجه به وضعیت شان نتوانند نماز را با رعایت ارکان آن در اوقات تعیین شده بخوانند باید مطابق این آیه بخوانند. مانند آیهٔ102 سورهٔ نساء، این آیه نیز دلیلی است بر اینکه نمازها خارج از اوقات تعیین شده گزارده نمی­شود.

[345] نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۱۵۲ سورهٔ بقره.

[346] نساء ۴/۱۰۱-۱۰۳.

[347] واژهٔ(وَصِیَّة) که در آیه آمده به معنای وظیفهٔ خاصی است که انجام آن به کسی سپرده می­شود(لسان العرب). از آنجا که این وظیفه از طرف خدا سپرده شده است، هیچ راه فراری از آن وجود ندارد.

[348] از آنجا که جملهٔ آغازین این آیه و جملهٔ آغازین آیهٔ ۲۳۴ سورهٔ بقره 234 مانند هم است، در هر دو آیه بیان می­شود که پس از مرگ شوهر چه باید کرد. از این نگاه که انسان متوفی نمی­تواند وصیّت کند، وصیّت در اینجا همانند وصیّت یادشده در پایان آیهٔ ۱۲ سورهٔ نساء وصیّت خداست، یعنی وظیفه ای گذاشته شده بر گردن وارثان متوفی و مؤمنان است.

[349] حق مخارج زندگی زنان طلاق داده شده با پایان یافتن دورهٔ عدّت به پایان می­رسد (بقره 2/228، طلاق 65/1، 6).

[350] این آیه احتمالا توصیف بنی اسرائیل است که با فرار از ستم فرعون از مصر بیرون آمدند. عبارت « پس از مرگ­تان دوباره شما را بر پا کردیم تا باشد که وظیفۀ تان را انجام دهید.» در آیهٔ 56 سورهٔ بقره نیز این را تأیید می­کند. زیرا این رویداد مردن و دوباره زنده شدن درست پس از بیرون شدن از مصر اتفاق افتاده بود.

[351](قرض) در عربی به معنای “بریدن” است. “قرض الحسنه/وام خوب” که در آیه آمده به معنای بریدن و جدا کردن بخشی از مال خود و بخشیدن به دیگران و انفاق است. خدا به کسانی که بدون انتظار/چشم­داشت چیزی از کسی، در راه خدا انفاق می­کنند چندین برابر بیشتر می دهد (بقره 2/261، حدید 57/11، 18، تغابن ۶۴/۱۷، مزمل ۷۳/۲۰). عبارت قرض دادن به خدا در تورات نیز آمده است: “کسی که با نیازمندان سخاوتمندانه رفتار کند، به پرورگارش قرض داده است. و پاداشش را خداوند خواهد داد.» (تورات-امثال 1۷:1۹)

[352] از نگاه تورات پیامبری که در اینجا ذکر شده است ساموئیل و شخصی که به عنوان پادشاه تعیین شده شائول است. (نک به باب 1 ساموئیل۹/۱۵-۱۷ و ۱ ساموئیل ۸-۹).

[353] صندوق عهد، که در آن صحیفه­ها و فرمان­های ده­گاه نگهداری می شده است. این صندوق توسط موسی علیه السلام به دستور پروردگارما ساخته شده بود: « از چوب آقاقیا صندوقی بسازند. درازی آن دو و نیم و پهنا و ارتفاع آن یک و نیم ذراع(arşın) باشد. بیرون و درونش را با طلای خالص بپوشان. چارچوبش را طلایی کن. چهار حلقهٔ طلا بریز و آنها را روی هر چهار پا قرار ده. دوتای آن در یک طرف و دوتا در  طرف دیگر خواهد بود. از چوب آقاقیا سیخ درست کن و آنها را طلا پوش کن. برای انتقال صندوق، سیخ­ها را در حلقه­های دو طرف قرار بده. سیخ­ها در حلقه­های صندوق خواهد ماند و از آن­جا بیرون کرده نمی­شود. لوح­های سنگی عهد را به تو خواهم داد. آنها را درون صندوق بگذار.» (تورات، سفر خروج از مصر 25/ 10-16).

[354] هنگامی که آب به چیزی که در دهان جویده می شود اضافه گردد، بخشی از طعام، یعنی غذا می شود(مفردات).

[355]  توانایی گرفتن تصمیم درست.

[356] التفات، نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۴۹ سورهٔ بقره.

[357] برای معنای التفات نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۴۹ سورهٔ بقره.

[358] در اینجا تفاوت میان ارادهٔ خدا و مشیئت او نشان داده شده است. ارادهٔ خدا این است که بخواهد چیزی اتفاق بیفتد و مشیئتش این است که پس از اراده کردنش به آن فرمان “کن = باش” بدهد (یاسین 36/ 82). اگر فرمان “بودن” را نداده باشد، شاید اراده اش برآورده نشود(نساء 4/ 26-27). از آنجا که خدا مردم را آزمایش می کند، ارادهٔ او در مورد آزمایش زمانی که بنده هم همان چیز را بخواهد و لوازم آن کار را انجام دهد، به یک مشیئت تبدیل می شود (تکویر 81/ 26-29).

[359] شفاعت، همراهی کسی را کردن یا پشتیبانی کردن از کسی (العین، مفردات) است. در این دنیا، مردم می­توانند برای یکدیگر شفاعت کنند، یعنی می­توانند از یکدیگر پشتیبانی کنند (نساء 4/ 85). اما در روز رستاخیز کسی نمی­تواند برای کسی دیگر شفاعت کند (بقره 2/ 48؛ انفطار۸۲/۱۷-۱۹). کسی که به بهشت رفته است می­تواند برای یکی از بستگانش که به خاطر گناهی جز شرک به جهنم رفته و مجازات خود را کشیده است، با تأیید خدا، شفاعت کند یعنی اورا نزد خود بیاورد(اعراف 7/46-49، مریم 19/86-87، طور 52/21). بدون اجازه و تأیید خدا شفاعت نمی­شود.(بقره۲/۲۵۵، طه ۲۰/۱۰۹، سجده۳۲/۴، سبأ۳۴/۲۳).

[360] هیچ کس جز خدا قادر به شفاعت نیست. سجده 32/4، زمر ۳۹/۴۳-۴۴) شفاعت تنها می­تواند توسط کسانی که خدا اجازه داده است. در آخرت، برخی یک­راست به بهشت می­روند. آنان چون هیچ گناه بزرگی مرتکب نشده اند (نساء 4/31، نجم 53/31-32) یا به این دلیل که ثواب شان بیشتر از گناهان­شان است (اعراف 7/8، قارعه 101/6-7). حتی صدای خش خش دوزخ را نمی شنوند (انبیاء ۲۱/۱۰۱-۱۰۳). کسی که آگاهانه مرتکب گناه شرک نشده (عمران 3/105-106، نساء 4/115-116)، و گناه او بیش از پاداش او است، پس از سپری کردن عذاب­شان در دوزخ، وارد بهشت می­شوند. میان بهشت و دوزخ دیواری است (حدید ۵۷/۱۲-۱۵). نقاط مرتفع دیوار اعراف است(تفسیر فخرالدین رازی). کسانی که به بهشت می­روند، می­توانند جهنم را از روی دیوار مشاهده کنند (صافات 37/50-59). بر روی اعراف کسانی هستند که هر کس را از چهره اش می­شناسند (اعراف 7/46). چون در آن روز، چهرهٔ کافران سیاه و چهرهٔ‌ مؤمنان سفید خواهد بود.(آل عمران۳/۱۰۶-۱۰۷) کسانی که خداوند آنان را از حق شفاعت بهره­مند کرده، سفید رویان هستند.(مریم۱۹/۸۷) و خداوند تعیین خواهد کرد که آنان چه کسی را شفاعت کنند (طه 20/ 109، سبا 34/ 23). آنان پس از شفاعت، به بهشت می­روند (7/ 46-49) و با نزدیکان خود در بهشت یکجا می­شوند.(طور۵۲/۲۱)

[361] آنچه که در پیش روی آنهاست همان چیزی است که در آن لحظه وجود دارد (سبا 34/9، یس 36/9، حدید 57/12).

[362] این آیات دیدگاه­های برخی از جریان­های تصوفی و فلسفی مانند وحدت وجود و وحدت شهود را رد می کند. (بقره 2/164، آل عمران 3/190، انعام۶/۹۹، یونس 10/6، 101، رعد 13/2، طه 20/110، روم 30/8، جاثیه 45/12-13، نوح 71/15-17)

[363] اساس ایمان تأیید قلبی است. قلب آزادترین جا برای انسان است. از این رو، هیچکس مجبور به پذیرش یک باور نمی­شود. از آنجایی که نیتی که از قلب نباشد نامعتبر است، هیچ عبادت اجباری هم ممکن نیست (نحل 16: 106).

[364] طاغوت، شیطان­های انس و جنی هستند که از حدشان تجاوز/ زیاده روی می­کنند. آنها نه تنها خودشان گمراه می­شوند، بلکه دیگران را نیز با نادیده گرفتن آیات یا تحریف معنای آن به گمراهی می­کشند (بقره۲/۲۵۷؛ نساء 4/51، 60، 76؛ مائده 5/60؛ نحل 16/36؛ زمر۳۹/۱۷).

[365] برای واژهٔ ولی نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۱۰۷ سورهٔ بقره.

[366] خدا از شاهرگ­شان نیز به آنان نزدیکتر است (ق 50/ 16)، اما آنها طاغوت­ها را به خود نزدیک­تر می­بینند. همچنین در بارهٔ طاغوت نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۲۵۶ سورهٔ بقره.

[367] پس از نخستین تخریب مسجد قُدس(بیت المقدس) (اسراء 17/ 5)، بختنصر(نبوکدنصر) یهودیان را به بابل تبعید کرد. در539 پیش از میلاد، کوروش پادشاه ایران (واژهٔ یهودیت، دانشنامهٔ اسلامی وقف دیانت) که بابل را فتح کرد عزیر، نحمیا و دیگران را برای بازسازی مسجد فرستاد (تورات / عزیر 1/ 1-3). هنگامی که عزیر قُدس را دید، گفت: چگونه خدا این شهر را پس از مرگش زنده خواهد کرد؟» خدا او را میراند و صد سال بعد دوباره زنده اش کرد. با این حال، مسجد قُدس، در سال دوم پادشاهی داریوش ساخته شده است(عزیر ۴/۱۱-۲۴). عزیر، در ماه پنجم سال هفتم پادشاهی ارته‌شستره دوم یعنی 437پیش از میلاد(واژهٔ یهودیت، دانشنامهٔ اسلامی وقف دیانت)، وارد قدس شد (عزیر 7/ 8). این دومین سفر او به قُدس بود. در میان دورهٔ نخستین سفر و دومین سفر عزیر به قدس خداوند برای ۱۰۰ سال او را کشت تا معجزه ای باشد برای انسان­ها و دوباره او را زنده کرد.

[368] توانگر نیز شاید روزی نیازمند کمک باشد. کمک به نیازمندان و تنگ­دستان مانند کمک به خود است.

[369] آل عمران ۳/۹۲

[370] برای معنای مغفرت نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۲۲۱ سورهٔ بقره.

[371] حکمت، روشی است برای رسیدن به اطلاعات درست و خود همان اطلاعات درستی که به وسیلۀ آیات فروفرستاده شده از جانب خدا و نشانه­های آفرینش خدا به دست آمده است. روش رسیدن به حکمتی که در کتاب خدا آمده است، در خود همان آیات است. حکمت روشی برای استخراج احکام از کتاب است یا هم احکام استخراج شده با این روش است که در کتاب نازل شده است جای دارد. روش رسیدن به اطلاعات درست در آیات و نشانه­های آفرینش در طبیعت، با کار موشگافانه و پایدار بر روی آنها به دست می­آید. شرط مهم رسیدن به اطلاعات درست با هر دو روش، به خرج دادن تلاش­های لازم است.

[372] «خردمندان/ صاحبان عقل سلیم» ترجمهٔ «أُولُو الألْبَاب» است. نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۱۷۹ سورهٔ بقره.

[373] (الَّنذْر) وظیفه و الزامی است که شخص با آن­که مکلف به انجام آن نیست، خود را بدون چشم­داشت عوضی مجبور به انجام آن می­کند(لسان العرب). «هنگامی‌ که همسر عمران گفت: «پروردگارا، من آنچه را در شکمم دارم تنها برای خدمت به تو نذر کردم؛ پس آن را از من بپذیر که تو خود شنوایی و دانایی»(آل عمران 3/35). خداوند نیکوکاران را این­گونه تعریف می­کند: “آنان به نذر خود را به جا می­آورند…” (انسان۷۶/۷).

[374] حشر ۵۹/۱۳-۱۶.

[375] صدقات یعنی هنگام توزیع به هشت صنف (توبه ۹/۶۰) جملهٔ «وَتُؤْتُوهَا ٱلْفُقَرَآءَ» به تقدیر « وَتُؤْتُونهَا ٱلْفُقَرَآءَ» حال جملهٔ اول قرار می­گیرد؛ وگرنه معنایی مانند «دادن صدقات به فقراء بهتر خواهد بود» به خود می­گیرد که برعکس معنای مورد نظر در این آیه است.

تفسير الخطيب المكي (ص: 22)

(وإن تخفوها) جملهٔ زائد است یعنی قید احترازی (وتؤتوها) در حال توزیع برای (الفقراء) عمومًا چه مسلمان باشند یا غیر مسلمان(فهو خير لكم) چون باعث دوری از هر شبهه ای است و برای پرهیز از وسوسه­ها.

تفسير الرازي، مفاتيح الغيب أو التفسير الكبير-ط دار إحياء التراث العربي (7/ 63)

وَإِنْ تُخْفُوها وَتُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ.

وجواب: من وجهين الأول: لا نسلم قوله فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ يفيد الترجيح فإنه يحتمل أن يكون المعنى أن إعطاء الصدقة حال الإخفاء.

[376]  فقیر فردی است که درآمدش بالاتر از مرز گرسنگی است، کسی که می تواند نیازهای اساسی خود را برآورده کند، اما از آنجایی که دارایی زیادی ندارد توانگر شمرده نمی­شود. یک فرد حتی اگر خانه، اثاثیه و پولی برای پرداخت بدهکاری­های خود نیز داشته باشد، که نیازهای اساسی است باز هم فقیر است. به عبارت دیگر، برآورده کردن تنها نیازهای اساسی فرد، او را از مرز فقر بیرون نکرده و توانگر نمی کند. خداوند بزرگ از میان اصناف مستحقان زکات با اولویت دادن به فقرا، توجه را به اهمیتی که به آنها می­دهد، جلب می­کند. در اولویت بودن فقیران نسبت به مساکین در اصناف مستحقان زکات به این معنا نیست که آنان در وضعیت دشوارتری نسبت به مساکین قرار دارند، بلکه به این معناست که اگر از آنان پشتیبانی شود، در مدت کوتاهی توانگر می­شوند و وارد مرحله ای می­شود که بتواند زکات بدهد. با نگاه به ویژگی­های یادشده در قرآن، فقیران؛ جدای از نقطه نظر نیازمندی (قصص 28/24)، بر خلاف مسکین­ها در تأمین نیازهای اساسی خود مشکل دارند، زیرا فرصت انجام کار برای کسب درآمد را ندارند (بقره 2/273، حشر 59/8، حج 22/8)، یا از آنجا که دارایی زیادی ندارند حتی اگر بتوانند نیازهای خود را با کار کردن و یا هم بدون کار برآورده کنند، (بقره 2/268)، توانگر شمرده نمی­شوند(آل عمران 3/181، نساء ۴/۶،۱۳۵، نور۲۴/۳۲، فاطر ۳۵/۱۵، محمد۴۷/۳۸) و تنها در فئ و صدقات/زکات حقی دارد(توبه ۹/۶۰، حشر۵۹/۷) از درخواست کمک می­شرمند، و هرکس که آنان را ببیند توانگر گمان­شان می­کند، از این نگاه مناسبتر است که صدقه به گونهٔ پنهانی و دور از چشم مردم به آنان داده شود(بقره۲/۲۷۱).

[377] مهم نیست بشناسیم شخصی که به او کمک می کنیم دارای چه هویت دینی است. کمک به همه نیازمندان ضروری است.

[378] تَخَبُّط در آیه همچنین به معنای “تلو تلو خوردن و عقل خود را با وسوسه خراب کردن” نیز می­آید.(لسان العرب، تاج العروس) کار شیطان این است که کردار اشتباه انسان را برایش خوب جلوه دهد(انعام۶/۴۳، انفال۸/۴۸). در حقیقت، كسانى كه پروا می‌کنند، چون وسوسه‌اى از جانب شیطان به آنان برسد، [الله را] به یاد می‌آورند و آنگاه بینا می‌شوند.(اعراف ۷/۲۰۱).

[379] واژه ای که به “معاملات رِبَوی” ترجمه شده، (الربوا) است. به عنوان مصدر به معنای”افزایش و بسیار شدن” است؛ به عنوان اسم، به معنای “افزایش”، یعنی “فایز/علاوه” و یا “کاری که باعث افزایش شود”، یعنی “معاملات ربوی یا با بهره”. در اینجا، چون ربا نه در مقایسه با فایده بلکه در مقایسه با داد و ستد آمده است، نمی تواند هیچ معنایی جز “معاملات ربوی/با بهره” به آن داده شود.

[380] آنچه را که تا آن زمان دریافت کرده است برای خودش می­ماند، اما بهره ای را که تا هنوز به دست نیاورده است نمی­تواند دریافت کند (بقره 2/278).

[381] ریشۀ واژۀ (مَحْق)، که به معنای “از بین بردن برکت/باروری”، به معنای از میان رفتن و کم شدن خیر و برکت/ فراوانی چیزی است. ضعیف شدن، از میان رفتن و در آخر ناپدید شدن هلال ماه در آسمان را نیز (محاق) گویند.(العین) زیرا ماه کامل روز به روز کوچکتر شده و به گونۀ کامل ناپدید می­شود.

[382] ربا/بهره اقتصاد را کاهش می­دهد و زکات آن را توسعه می­دهد. (روم30/39). در مورد صدقه، می­توان به آیات 261-274 سورۀ بقره نیز اشاره کرد.

[383] برای معنای واژهٔ رسول نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۱۴۳ سورهٔ بقره.

[384]هر گونه مازاد بر سرمایه/اصل مال یعنی مقداری که قرض داده شده است، ربا/بهره است؛ با این حال، در سیستم پول کاغذی/اسکناس، قدرت خرید پول به عنوان پایه در نظر گرفته می شود. با نگاه به عبارات “نه ستم می­کنید” و “نه بر شما ستم می­رود” در آیه، لازم است که تغییر در قدرت خرید در نظر گرفته شود، یعنی نیاز توجه به تفاوت تورم در هنگام پرداخت بدهی به میان می­آید.

[385] از آنجا که بدهکاران در میان اصناف هشتگانۀ مستحقان زکات هستند(توبه9/60) این آیه دلیلی بر آن است که می­توان بدهی بدهکاری را که در وضعیت دشواری به سر می­برد به عنوان صدقه، یعنی زکات، محاسبه کرد.

[386] نوشتن و ثبت بدهی توسط بدهکار، اعتراف است و نوشتن و ثبت آن توسط بستانکار ادعاست. اعترافی که در حضور شاهدان انجام شود، نیازی به اثبات آن از راه­های دیگر نیست.

[387] کم خرد/انسان بی کفایت، کسی که ارزش مال را نمی­داند و در موارد غیر ضروری هزینه می­کند.

[388]  کودکان، افراد ساده و یا خیلی پیر.

[389] آنها باید افراد قابل اعتمادی باشند (مائده5/106-108، طلاق65/2).

[390] هنگام مقایسه دو چیز استوار/محکم، یکی از آن دو استوارتر/محکم­تر نامیده می­شود. برای درک درست عبارت “استوارتر برای شهادت…” لازم است این آیات را که شبیه به آن است به خوبی خوانده شود: ۱۰۶-۱۰۸ سورهٔ مائده. از آنجا که دو شاهد مورد اعتماد بدون تبعیض چه زن و چه مرد در سطح متفاوت­تری خواهد بود تر وجود دارد، شاهدان می توانند دو مرد، دو زن و یا یک مرد با یک زن نیز باشند.

[391] عبارات آغاز شده با “درست­تر…” و آیهٔ بعدی، نشان می­دهد که نوشتن و ثبت بدهی فرض نیست، بلکه جنبهٔ توصیه ای دارد.

[392]  با نگاه به این آیه، کسانی که به همدیگر اعتماد دارند، می­توانند بدهی­ها را ننویسند، رهن نگیرند و شاهد هم نیاورند.

[393] انسان مسئول چیزهایی مانند توهمات درونی، وسوسه­ها رؤیاها و احساسات لحظه ای و گذرا نیستند، بلکه مسئول چیزهایی مانند ایمان و کفر هستند که در درون شان جای می­دهند.

[394] آل عمران ۳/۲۹.

[395] مائده ۵/۴۰، فتح ۴۸/۱۴.

[396] بقره ۲/۱۳۶، آل عمران ۳/۸۴، نساء ۴/۱۳۶، ۱۵۲.

[397] آل عمران ۳/۱۸۳، نور ۲۴/۵۱.

[398]«اصر» به معنای عهده­دار شدن یک کار سنگین(لسان العرب)، وظیفهٔ اعتقاد/باور به رسول/کتاب جدیدی است که خواهد آمد. (آل عمران 3/81)  با نازل شدن قرآن، سنگینی بار اصر برداشته شد(اعراف۷/۱۵۷). (ع) 7/157. این واقعیت که آن بار سنگین، دیگر وجود ندارد با جملهٔ دعاییه در اینجا در ذهن مؤمنان زنده نگه داشته می­شود.

[399] برای معنای مغفرت نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۲۲۲ سورهٔ بقره.

[400] نک به تعلیقات ترجمهٔ آیهٔ ۱۰۷ سورهٔ بقره.

 

مارا از مدیای مجازی متوانید دنبال بکنید