دين وفطرت
انسان و عالم خلقت (3 )

انسان و عالم خلقت (3 )

انسان و عالم خلقت (3 )

این آیه نشان می دهد که مقیاس و جنسیت یک انسان در هنگامی که  نطفه است مشخص می شود.

وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى 

و او است كه دو زوج مذكر و مؤنث را مي‏آفريند، وقتی مقدار تعیین شد آنها از نطفه خلق شدند. (سوره نجم 53/45-46)

کلمه "زوج" که همسر ترجمه می شود مهم است. در لغات عربی که مونث و ومذکر هست، اما در قرآن "زوجه" که مونث است اصلا به کار برده نشد.  این هم نشان دهندۀ آن است که در شناخت زوجها خداوند تبعیضی قائل نشده است.

وقتی که تخم بارور به نطفه تبدیل شد، باید به عبارت " إِذَا تُمْنَى " که در آیه بالا آمده "وقتی مقدار تعیین شد" معنی کنیم. چونکه تُمْنَى، از ریشه "منی"، به معنی "مقدار" و "میزان چیزی را تعیین کردن" ، "آن مقیاس و مقدار را پذیرفتن" می باشد. چون مقدار از حالت نطفه تعیین می شود، این آیه نشان می دهد که چرا به نطفه نفس گفته می شود. نفس، بدن جاندار است. دادن عنوان نفس به نطفه نشان دهنده آن است که از این به بعد نطفه ویژگیهای بدن جاندار را دارد.

دلیل بررسی این جزئیات، برای آشکار کردن خلقت زن بود. زیرا، قبول این باور که زن از استخوان دنده کج خلق شده، کوچک کردن مقام و شخصیت زن است.

انسان- موجودی که خلیفه دارد

انسان اولیه، به عنوان موجودی که خلیفه دارد خلق شده است. یعنی نفر بعد از او با او وارد نبرد خلافت می شود. خداوند چنین می فرماید:

 

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ

 و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من گمارنده جانشينى(خلیفه) در زمينم، گفتند آيا كسى را در آن مى‏گمارى كه در آن فساد مى‏كند و خونها مى‏ريزد، حال آنكه ما شاكرانه تو را نيايش مى‏كنيم و تو را به پاكى ياد مى‏كنيم، فرمود من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.(سوره بقره 2/30)

خلیفه، بر وزن فعیل است. این وزن چون هم اسم فاعل و هم اسم مفعول می تواند باشد، در اینجا معنی اسم مفعول را دارد. و این هم نشان دهنده که حضرت آدم خلیفۀ کسی دیگری نبوده، بلکه کسانی که بعد از او می آیند، خلیفۀ او می شوند.

به عبارت دیگر  خلیفه دو مفهوم دارد. اول اینکه، کسی جانشین کس دیگر شود. برای این، باید یا شخص بمیرد و یا از آن مکان جدا شود. بعد از فوت پیامبر(ص)، ابوبکر جانشین او شده و خلیفه شد.

معنای دوم خلیفه، به جای کس دیگری خواهد امد، است. در این معنا، پیامبر(ص) هم خلیفه می باشد. چون بعد از دیگران آمده است. اما چون حضرت آدم جای کس دیگری نیامده، خلیفه بودن او به معنای دوم می باشد. بعد از او هر که آمده، به جای کسی دیگر آمده است. اما کسی که جای خودش آمده هم در دو معنا خلفیفه می باشد.

خداوند هنگامی که به فرشتگان گفت: "موجودی برای خلافت در زمین آفریدم"، فرشتگان به یاد عالم حیوانات افتادند. برای مثال: در یک مرغداری، دو خروس نمی توانند زندگی کنند. چون یکی دیگری را می کشد و یا از آنجا می راند.  مرغها در این مجادله شرکت نمی کنند. مشابه این موضوع در حیوانات دیگر هم وجود دارد. از روزی که این دنیا خلق شد چنین قانونی موجود بود.

مجادله در مرغداری فقط بین خروسها انجام می گیرد. وقتی فرشتگان متوجه شدند که در مجادله انسانها زنان هم شرکت می کنند چنین اعتراض کردند:

"در آنجا کسانی را قرار دادی که خونریزی می کنند و اطرافشان را ویران می کنند؟ اما تو زیبا می آفرینی. به تو با تمام وجود برای این تعظیم می کنیم. پاک ترین را آفریدن کار توست."

خداوند به آنها نگفت که انسان در این دنیا فساد نکرده و خونریزی نمی کند، چونکه انسانها اگر مانند حیوانات برخورد کنند، از آنها خطرناکتر می شوند. اما چون موضوعی را فرشتگان نمی دانستند خداوند به آنها چنین فرمود: " من چیزی را که شما نمی دانید می دانم."

 

 

 

مارا از مدیای مجازی متوانید دنبال بکنید